دامن آنها کز گرانجانان دنیا می کشند

دامن آنها کز گرانجانان دنیا می کشند بار کوه قاف آسان همچو عنقا می کشند همچو بار طرح می باشند بر دلها گران شوره پشتانی…

ادامه مطلب

داغ بر دل شدم از انجمن یار برون

داغ بر دل شدم از انجمن یار برون دست خالی نتوان رفت ز گلزار بیرون باد زنجیری این راه پر از پیچ و خم است…

ادامه مطلب

دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت

دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت که قدم از ره باریک ادب دور گذاشت این همان جلوه حسن است که چون ساقی شد…

ادامه مطلب

خون من نیست به تشریف شهادت قابل

خون من نیست به تشریف شهادت قابل ورنه اندیشه ازان غمزه خونخوارم نیست من که آب از جگر لعل برآرم به فسون بوسه ای رنگ…

ادامه مطلب

خوشم به درد که در پرده شکیبایی است

خوشم به درد که در پرده شکیبایی است بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است به فکر زینت باطن کسی نمی افتد مدار مردم…

ادامه مطلب

خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست

خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست کباب آتش بی زینهار طلعت اوست به سر دهند عزیزان گلستانش جای چو سایه هر که گرفتار نخل…

ادامه مطلب

خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود

خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود رخ تو در عرق سرد و گرم وتر برود رگ تو جاده خون معتدل گردد زبان…

ادامه مطلب

خوبان دلم به زلف گرهگیر بسته اند

خوبان دلم به زلف گرهگیر بسته اند دیوانه مرا به دو زنجیر بسته اند جمعی که زیر چرخ نفس راست کرده اند از بیم جان…

ادامه مطلب

خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است

خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است این سرایی است که در بسته و معمور خوش است نه همین روی زمین از تو شکر…

ادامه مطلب

خندان به زیر تیغ تغافل نشسته ایم

خندان به زیر تیغ تغافل نشسته ایم در خارزار بر ورق گل نشسته ایم از انفعال،خار بیابان وحشتیم چون خار اگر چه در قدم گل…

ادامه مطلب

خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت

خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت به خوش سیاه دلی ملک انتقال گرفت چه حسن بود که از پرده تا برون آمد جهان به…

ادامه مطلب

خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت

خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت روی این دریای گوهرخیز را عنبر گرفت تا چه با پروانه بی دست و پای ما کند…

ادامه مطلب

خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست

خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست رگ ابری است که از چشمه حیوان برخاست می کند بس دل پر آبله را شق چو…

ادامه مطلب

خط تو چهره گشای بهار آینه است

خط تو چهره گشای بهار آینه است تبسمت گل جیب و کنار آینه است ز اشتیاق تماشای خود چه خواهی کرد؟ که آه غیرت من…

ادامه مطلب

خط از بیباکی آن حسن عالمگیر می پیچد

خط از بیباکی آن حسن عالمگیر می پیچد که جوهر بر خود از خونریزی شمشیر می پیچد حنون را هست در غافل حریفی دست گیرایی…

ادامه مطلب

زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد

زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد چراغ دیده یعقوب از روی تو درگیرد نه زاهد ماند نه میخواره از حسن جهانسوزش که چون گردید…

ادامه مطلب

زخونم رنگ آن رخساره گلگون نمی گیرد

زخونم رنگ آن رخساره گلگون نمی گیرد که چون تیغ آبدار افتاد رنگ خون نمی گیرد ز الفت خوابگاه وحشیان شد دامن مجنون همان لیلی…

ادامه مطلب

زخمی تیغ شهادت زنده می خیزد زخاک

زخمی تیغ شهادت زنده می خیزد زخاک همچو گل با جبهه پرخنده می خیزد زخاک از حجاب حسن شرم آلوده لیلی هنوز بید مجنون سربه…

ادامه مطلب

زچشم بد خدا آن پاک دامن را نگه دارد

زچشم بد خدا آن پاک دامن را نگه دارد که این پروانه گستاخ در فانوس ره دارد شکستم شهپر دل را زبیباکی، ندانستم که این…

ادامه مطلب

زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را

زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را بلندی حجت عجزست بازوی شناور را به خون دل میسر نیست از دل آرزو شستن به آب تیغ…

ادامه مطلب

زاهد خشک ز میخانه چه لذت گیرد؟

زاهد خشک ز میخانه چه لذت گیرد؟ گل کاغذ ز بهاران چه طراوت گیرد؟ کنج عزلت به پریشان نظران زندان است دل رم کرده محال…

ادامه مطلب

زان چهره خط قیامتی انگیخته است باز

زان چهره خط قیامتی انگیخته است باز رنگی برای بردن دل ریخته است باز بس ملک دل که زیر نگین آورد ترا زین لشکری که…

ادامه مطلب

ز هوش برد چنان حیرت تو گلشن را

ز هوش برد چنان حیرت تو گلشن را که سبز کرد خموشی زبان سوسن را کسی ز قید خزان و بهار شد آزاد که همچو…

ادامه مطلب

ز موج لطف ،آن سیمین بنا گوش

ز موج لطف ،آن سیمین بنا گوش مرا کرده است چون خط حلقه درگوش به چشم من بهشت و جوی شیرست رخ گلرنگ و آن…

ادامه مطلب

ز گل محافظت رنگ وبو نمی آید

ز گل محافظت رنگ وبو نمی آید بغیر لطف ز روی نکو نمی آید صفای حسن بتان از دل گداخته است ز آب آینه این…

ادامه مطلب

ز فکر پوچ درین شوره زار بی حاصل

ز فکر پوچ درین شوره زار بی حاصل عنان گسسته تر از موجه سیراب شدم تو از نظاره رخسار خود مشو غافل که من ز…

ادامه مطلب

ز شور عشق مرا شد دل خراب لذیذ

ز شور عشق مرا شد دل خراب لذیذ که می شود چو نمکسود شد کباب لذیذ به کام نشائه شناسان شیوه معشوق بود چو تلخی…

ادامه مطلب

ز سر کلاه نمد را چگونه بردارم

ز سر کلاه نمد را چگونه بردارم که زیر تیغ حوادث همین سپر دارم چو تخم سوخته از خاک بر نمی آید سری که من…

ادامه مطلب

ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته

ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته همای از سر این مشت استخوان رفته دو دولت است که یکبار آرزو دارم تو در کنار…

ادامه مطلب

ز دل مجموعه ای هر روز املا می توان کردن

ز دل مجموعه ای هر روز املا می توان کردن ازین یک قطره خون صد نامه انشا می توان کردن اگر روی دلی از کارفرما…

ادامه مطلب

ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست

ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست اگر شکسته مه شد ز آفتاب درست مرو به مجلس می اگر به توبه می لرزی سبو…

ادامه مطلب

ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟

ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟ نمک بیهوشدارو زین می پرزور می گردد زداغ عشق سر تا پای من چشم بصیرت شد…

ادامه مطلب

ز خال عنبرین افزون ز زلف یار می ترسم

ز خال عنبرین افزون ز زلف یار می ترسم همه از مار و من از مهره این مار می ترسم بلای مرغ زیرک دام زیر…

ادامه مطلب

ز جولان نظر مجروح می شد روی نیکویش

ز جولان نظر مجروح می شد روی نیکویش چسان دل دارد خط را کاین چنین استاد بررویش ؟ رمیدن جمع با خواب گران هرگز نمی…

ادامه مطلب

ز تأثیر دل بیدار، چشم تر شود بینا

ز تأثیر دل بیدار، چشم تر شود بینا که ماه از نور خورشید بلند اختر شود بینا نبرد از چشم سوزن قرب عیسی عیب کوری…

ادامه مطلب

ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد

ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد نهفته در جگر سنگ چون شرارم کرد برس به داد من ای ساقی گران تمکین که…

ادامه مطلب

ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد

ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد زقطره های عرق گلستان دیگر شد نظر ز روی عرقناک او دهم چون آب که قطره قطره مرا…

ادامه مطلب

ز اشک دیده بیدرد زنگ از دل کجا خیزد؟

ز اشک دیده بیدرد زنگ از دل کجا خیزد؟ اثر در دل ندارد گریه ای کز توتیا خیزد ازان بر آسمان ساید سرش از سرفرازیها…

ادامه مطلب

ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست

ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست من شدم مستان خمار هر که را صهبا شکست در خمار و مستی از ما…

ادامه مطلب

روی سخن ز آینه رویان ندیده ام

روی سخن ز آینه رویان ندیده ام گاهی ز پشت آینه حرفی شنیده ام در قبضه من است رگ خواب هر چه هست هر کوچه…

ادامه مطلب

روشنگر وجود به راه اوفتادن است

روشنگر وجود به راه اوفتادن است در جویبار، سبزی آب از ستادن است رو تافتن ز پیکر خاکی پس از وصول بعد از نماز پشت…

ادامه مطلب

روزی که سوخت برق تجلی نقاب گل

روزی که سوخت برق تجلی نقاب گل بلبل چگونه اب نشد از حجاب گل حاجت به سر گشودن مینای غنچه نیست ما را بس است…

ادامه مطلب

روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجاست؟

روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجاست؟ رفت از دستم عنان مژگان گیرایی کجاست؟ نعل من چون آب از هر موجه ای در آتش است در…

ادامه مطلب

رواق چرخ شد از شمع کلک من روشن

رواق چرخ شد از شمع کلک من روشن که دیده است ز یک شمع نه لگن روشن؟ اگر چراغ سهیل از نسیم کشته شود توان…

ادامه مطلب

رنگ می بازد زنام بوسه یاقوت لبش

رنگ می بازد زنام بوسه یاقوت لبش ازاشارت آب می گردد هلال غبغبش ازگریبان حیات جاودان سر برزند چون قبا هرکس که درآغوش گیرد یک…

ادامه مطلب

رفت تا مجنون ز دشت عشق مردی برنخاست

رفت تا مجنون ز دشت عشق مردی برنخاست مرد چبود، می توانم گفت گردی برنخاست زان مسلم شد به گردون دعوی مردانگی کز زمین سفله…

ادامه مطلب

رساند ابر به جایی گهرفشانی را

رساند ابر به جایی گهرفشانی را که برد کوه غم از سینه ها گرانی را درین دو هفته که در آتش است نعل بهار مده…

ادامه مطلب

رخسار همچو ماه تو از عنبرین هلال

رخسار همچو ماه تو از عنبرین هلال درگوش آفتاب کشد حلقه زوال فارغ زرشک آینه وآب کرده است عشاق را نظاره آن حسن بی مثال…

ادامه مطلب

رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما

رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما آیینه تیره روز ز روی سیاه ما هر قطره ای که در صدف ابر رحمت است چون مهره…

ادامه مطلب

راز من نقل مجالس ز صفای گهرست

راز من نقل مجالس ز صفای گهرست همچو آیینه مرا هر چه بود در نظرست زین چه حاصل که رخ یار مرا در نظرست؟ چشم…

ادامه مطلب