نتوان به دستگیری اخوان ز راه یافت

نتوان به دستگیری اخوان ز راه یافت یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت من بودم و دلی که مرا غمگسار بود آن نیز رفته…

ادامه مطلب

تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت

تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت اشک گرم از دیده خورشید غلطیدن گرفت گریه در دنبال دارد شادی بی عاقبت برق تا گردید خندان،…

ادامه مطلب

نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب عیش ما

نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب عیش ما ز اشک و آه می گردد به آب و تاب عیش ما سر ما گرم…

ادامه مطلب

تا ز می قانع به خوناب جگر گردیده ام

تا ز می قانع به خوناب جگر گردیده ام سرخ رو از باده بی درد سر گردیده ام تا مگر داغی به دست آرم درین…

ادامه مطلب

ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند

ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند گریه پا در رکابم شهر را هامون کند دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست سرو می…

ادامه مطلب

تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت

تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت هر حبابی را که می دیدم پری در شیشه داشت چون نگردد صولت عشق از…

ادامه مطلب

میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است

میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است سر به سر دانه این مزرع ویران پوچ است هر سری کز می گلرنگ نباشد لبریز…

ادامه مطلب

تا چون درویشان توان با گاه گاهی ساختن

تا چون درویشان توان با گاه گاهی ساختن از سبک مغزی است با زرین کلاهی ساختن خاک در چشمش، اگر گردد به ظاهر گوشه گیر…

ادامه مطلب

می می کند خیال تنک ظرف آب را

می می کند خیال تنک ظرف آب را ویرانه سیل می شمرد ماهتاب را دل می تپد به خون ز تمنای خویشتن بر سیخ می…

ادامه مطلب

تا جنون انجمن افروز دل خونین است

تا جنون انجمن افروز دل خونین است دیده شیر مرا شمع سر بالین است خون خور و مهر به لب زن که درین عبرتگاه نفس…

ادامه مطلب

می کند وقت خوش از عمر برومند مرا

می کند وقت خوش از عمر برومند مرا خونی وقت، بود خونی فرزند مرا نخل تنهایی من میوه فراوان دارد نیست چون بی ثمران حاجت…

ادامه مطلب

تا به کی گرد کدورت زیر دیوارم کند؟

تا به کی گرد کدورت زیر دیوارم کند؟ عشق کو تا از غم عالم سبکبارم کند با خیال یار در یک پیرهن خوابیده ام بر…

ادامه مطلب

می کشد عزت طلب خواری زدوران بیشتر

می کشد عزت طلب خواری زدوران بیشتر هست یوسف راخطراز چاه وزندان بیشتر از بخیلان خط آزادی مرابرگردن است چون نگویم شکر این قوم از…

ادامه مطلب

تا به زانو پای من در خار شد

تا به زانو پای من در خار شد کاسه زانوی من مودار شد گردخواری پیش خیز عزت است خار پا خواهد گل دستار شد حرف…

ادامه مطلب

می شود مغلوب، خصم از بردباری بیشتر

می شود مغلوب، خصم از بردباری بیشتر تیغ لنگر دار دارد زخم کاری بیشتر هرکه راچون شانه دردل زخم کاری بیشتر می کند زلف سخن…

ادامه مطلب

حضور عالم ایجاد در قرار دل است

حضور عالم ایجاد در قرار دل است سفر اگر همه یک منزل است بار دل است فغان که دیده جوهرشناس نیست ترا وگرنه گوهر مقصود…

ادامه مطلب

می زنم گرم زبس تیشه خود بر رگ سنگ

می زنم گرم زبس تیشه خود بر رگ سنگ می زند پیچ وخم موی بر آذررگ سنگ تا شد از سرمه وحدت نظر من روشن…

ادامه مطلب

خراب گشت ز می زاهد شراب ندیده

خراب گشت ز می زاهد شراب ندیده که تاب آب ندارد سفال تاب ندیده ز فکر، رشته جانی که پیچ و تاب ندیده خیال گوهر…

ادامه مطلب

می در پیاله خون جگر می شود مرا

می در پیاله خون جگر می شود مرا باد مراد، موج خطر می شود مرا گر از در گشاده دل خلق وا شود دل بسته…

ادامه مطلب

خانه بر دوش غریبی ز وطن می آید

خانه بر دوش غریبی ز وطن می آید رو خراشیده عقیقی به یمن می آید آنچه بر زلف ایاز از دهن تیغ نرفت از حسودان…

ادامه مطلب

می تراشم رزق خود چون تیر از پهلوی خویش

می تراشم رزق خود چون تیر از پهلوی خویش می کنم تا هست ممکن حفظ آب روی خویش بار منت برنمی تابد تن آزادگان بید…

ادامه مطلب

خام است شرابی که در او غلغله ای هست

خام است شرابی که در او غلغله ای هست پوچ است زمینی که در او زلزله ای هست گل می شکفد از مژه خار مغیلان…

ادامه مطلب

مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم

مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم می کنم شکر به اکسیر قناعت خاک را عالمی از راستگویی دشمن ما گشته اند ما چه می…

ادامه مطلب

خاکساری تا دلیل جان آگاه من است

خاکساری تا دلیل جان آگاه من است می کند هموار هر چاهی که در راه من است مشت بر خارا زدن، بازوی خود رنجاندن است…

ادامه مطلب

مهر لب غماز را دامان پاک من بس است

مهر لب غماز را دامان پاک من بس است پرده پوش ماه کنعان چاک پیراهن بس است خار دیوارم، وبال دامن گل نیستم رزق من…

ادامه مطلب

خاک را از آب روی خود گلستان می کنم

خاک را از آب روی خود گلستان می کنم قطره ای تا در بساطم هست طوفان می کنم آنچنان کز لفظ گردد معنی بیگانه دور…

ادامه مطلب

منم که از جگر لاله داغ می دزدم

منم که از جگر لاله داغ می دزدم فروغ از گهر شب چراغ می دزدم به نیم جنبش ابرو خموش می گردم به یک نسیم…

ادامه مطلب

حیف کز آیینه رویان پاکدامانی نماند

حیف کز آیینه رویان پاکدامانی نماند چشم شرم آلود و روی گوهرافشانی نماند سوخت چشم خیره خورشید هر شبنم که بود حسن را در پرده…

ادامه مطلب

من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا

من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا کوزه شهد شود حنظل افلاک آنجا در خرابات چه حاجت به مناجات من است دست برداشته دایم…

ادامه مطلب

حنظل افلاک شکر بار باشد صبحدم

حنظل افلاک شکر بار باشد صبحدم شاخ خشک کهکشان پربار باشد صبحدم آفتاب فیض حق از رخ نقاب افکنده است هر طرف چشم افکنی دیدار…

ادامه مطلب

من که در فردوس افتادم به نقد از یاد او

من که در فردوس افتادم به نقد از یاد او بی نیازم از تمنای بهشت آباد او از سر کون و مکان آزاد برخیزد چو…

ادامه مطلب

حضوری داشتم شب با خیالش

حضوری داشتم شب با خیالش که در خاطر نمی آمد وصالش پریرویی که من جویای اویم اشارت بر نمی دارد هلالش گل از شبنم کند…

ادامه مطلب

من از دشمن فزون از نفس کافر کیش می ترسم

من از دشمن فزون از نفس کافر کیش می ترسم ز دشمن دیگران ترسند و من از خویش می ترسم نگاه موشکافان را نظر بر…

ادامه مطلب

دو شب از ماه نو سالی به عید امید می باشد

دو شب از ماه نو سالی به عید امید می باشد هلال جام هر جا هست سی شب عید می باشد نباشد دولت ناخوانده را…

ادامه مطلب

مگذار بر زمین دل شبها پیاله را

مگذار بر زمین دل شبها پیاله را از باده برگ لاله کن این داغ لاله را نتوان ز من گرفت به عمر دراز خضر کیفیت…

ادامه مطلب

دمید صبح و نگشتیم آشنای چراغ

دمید صبح و نگشتیم آشنای چراغ شبی به روز نکردیم زیر پای چراغ به ناامیدی من رحم کن که می سوزد طبیب بر سر بالین…

ادامه مطلب

مکن با خاکساران سرکشی درروزگار خط

مکن با خاکساران سرکشی درروزگار خط که می پیچد بساط حسن رابرهم غبار خط برات آسمانی باز گردیدن نمی داند به آب تیغ هیهات است…

ادامه مطلب

دلهاکه جا به زلف معنبر گرفته اند

دلهاکه جا به زلف معنبر گرفته اند بی انتظاردامن محشر گرفته اند جمعی که برده اند سر خود به زیر بال نه بیضه فلک به…

ادامه مطلب

معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست؟

معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست؟ انتظار خضر بردن ای دل فرزانه چیست؟ قدر عزلت را چه می دانند صحبت دوستان؟ گنج می داند…

ادامه مطلب

دلدارماست محو خط مشکفام خویش

دلدارماست محو خط مشکفام خویش صیاد راکه دیده که افتد به دام خویش کیفیتی که هست ز جولان خود ترا طاوس مست رانبود از خرام…

ادامه مطلب

مشو چو موج شلاین به هر کنار و برو

مشو چو موج شلاین به هر کنار و برو کمند طول امل را فراهم آر و برو جهان تیره نه جای سپیدکاران است سبک ز…

ادامه مطلب

دل نقطه بسم الله دیوان جنون است

دل نقطه بسم الله دیوان جنون است جان رشته شیرازه فرقان جنون است پیکان قدر، غنچه پژمرده عشق است شمشیر قضا، موجه عمان جنون است…

ادامه مطلب

مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا

مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا ابجد تازه سوادان خط جام است اینجا از سفر کردن ظاهر، نشود کار تمام هر که در…

ادامه مطلب

دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد

دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد یوسف آن نیست که فرمان زلیخا ببرد این گرانی که من از بار علایق دارم نیست ممکن…

ادامه مطلب

یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت

یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت هر صدف یک دامن گوهر، طراز گوش داشت پرده فانوس در بیرون در می کرد سیر شمع را…

ادامه مطلب

دل فسرده ز داغ آتشین عذار شود

دل فسرده ز داغ آتشین عذار شود که سنگ دیده ور از خرده شرارشود اگر ز اهل دلی با شکستگی خوش باش که دل شکسته…

ادامه مطلب

وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ

وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ کوثر چو سرو جا دهدش در کنار خود هر…

ادامه مطلب

دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را

دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را این سبو از خود برآرد در شکستن باده را روی شرم آلود گل را باغبان در کار…

ادامه مطلب

یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت

یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت موجه مطلق عنان ما غم ساحل نداشت پرده بیگانگی در بحر وحدت محو بود رشته مو…

ادامه مطلب

دل سخت چو گردید نصیحت نپذیرد

دل سخت چو گردید نصیحت نپذیرد سنگ از قدم راهروان نقش نگیرد فریاد که جز عکس مراد آینه ما از ساده دلی صورت دیگر نپذیرد…

ادامه مطلب