غزلیات – صائب تبریزی
خوش آن که از دو جهان گوشه غمی دارد
خوش آن که از دو جهان گوشه غمی دارد همیشه سر به گریبان ماتمی دارد تو مرد صحبت دل نیستی، چه می دانی که سر…
خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است
خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است چون سایه قدم پیش نهد وقت زوال است از خنجر سیراب نترسد جگر ما هر چند که می…
خواب چشم تو که ازناز بود تعبیرش
خواب چشم تو که ازناز بود تعبیرش مژه راسبزه خوابیده کند تقریرش بسمل او به سر جان نتواند لرزید بس که ازلنگر نازست گران شمشیرش…
خم چو گردد قد افراخته می باید رفت
خم چو گردد قد افراخته می باید رفت پل بر این آب چو شد ساخته می باید رفت راه باریک عدم راه گرانباران نیست هر…
خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو
خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو پوشیده است کعبه پلاس سیاه ازو من بسته ام لب طمع، اما نگار من دارد دهان بوسه…
خط عیان شد تا بساط زلف او برچیده شد
خط عیان شد تا بساط زلف او برچیده شد فتنه ها بیدار گردد چون علم خوابیده شد سالها دندان خاموشی فشردم بر جگر تا دهانم…
خط سبز از دعای صبح خیزان است گیراتر
خط سبز از دعای صبح خیزان است گیراتر لب میگون زخون بیگناهان است گیراتر ز روی نو خط آن خوش پسر چون چشم بردارم؟ کزاو…
خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت
خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت خال شبرنگ ترا اختر دولت برگشت رحم بر خود کن اگر رحم نداری بر ما سر…
خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد
خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد دم عیسی نفس از تازه رویان سخن دارد سیاهی از سیاهی نگسلد تا کعبه مقصد چه معموری…
زدلسوزان مرا بر سر همین داغ جنون آمد
زدلسوزان مرا بر سر همین داغ جنون آمد زخونگرمان به بالینم سرشک لاله گون آمد نگردد جمع با شیرین زبانی فارغ البالی به تنگ افتاد…
زخون دل شراب، از پاره دل کن کباب خود
زخون دل شراب، از پاره دل کن کباب خود مبر در پیش هر بی آبرو زنهار آب خود کف آبی به دست خویش تا ممکن…
زخم از هنر همیشه به صاحب هنر رسد
زخم از هنر همیشه به صاحب هنر رسد چون خانه صدف که به آب از گهر رسد افتادگی گزین که ازین خاکدان پست شبنم به…
زپرده داری هستی است در حجاب، نفس
زپرده داری هستی است در حجاب، نفس که درفنا زته دل کشد حباب، نفس ز اضطراب دل آید به اضطراب نفس زآرمیدگی دل رود به…
زبان شکوه ما لعل یار می بندد
زبان شکوه ما لعل یار می بندد لب پیاله دهان خمار می بندد ز جوش باده خم از جای خویشتن نرود جنون چه طرف ازین…
زانفاس گرامی آنچه صرف آه می گردد
زانفاس گرامی آنچه صرف آه می گردد به دیوان قیامت مد بسم الله می گردد زخودرایی تو کجرو می شماری چرخ را، ورنه در اقلیم…
زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح
زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح رطلی به گردش آر گرانتر ز خواب صبح فرصت غنیمت است، به دست دعا بشوی داغ سیه گلیمی…
ز نقش چپ رود آب سیه به جوی نگین
ز نقش چپ رود آب سیه به جوی نگین ز نقش راست نگردد سیاه روی نگین گهر اگر چه عزیزست هر کجا باشد بود به…
ز من مدار توقع سخن از انجمنی
ز من مدار توقع سخن از انجمنی که نیست باعث گفتار چشم خوش سخنی به گرد چهره خوبان چو زلف سیری کن مکن چو خال…
ز گل فزود مرا خارخار خنده تو
ز گل فزود مرا خارخار خنده تو که نیست خنده گل در شمار خنده تو مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است که نشکند قدح…
ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت ستاره محو شد و چشم من به خواب نرفت چگونه بی لب او عیش من شود شیرین؟…
ز شرم قد بلند تو آب گردد سر
ز شرم قد بلند تو آب گردد سر به زیر خاک نهان از حجاب گردد سرو در آن چمن که نهال تو جلوه گر گردد…
ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست
ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست که مادر و پدر غم، وجود فرزندست دل درستی اگر هست آفرینش را همان دل است که…
ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است
ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است جلال حسن ز روی جمال معلوم است صفای روح عیان گردد از تن خاکی قماش آب زلال از…
ز دل برون نرود چشم آشنا رویش
ز دل برون نرود چشم آشنا رویش سری به دامن مجنون نهاده آهویش فکند از سر گردنکشان عالم خاک کلاه عقل، تماشای طاق ابرویش ز…
ز خود دور آن پریرو را نمی دانم نمی دانم
ز خود دور آن پریرو را نمی دانم نمی دانم جدا ز بحر این جو را نمی دانم نمی دانم اگر چه پیرهن در مصر…
ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد
ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد بهار نشأه این باده را دوبالا کرد گره ز غنچه پیکان گشودن آسان است دل گرفته ما…
ز حرف بر لب شیرین او اثرماند
ز حرف بر لب شیرین او اثرماند که دیده نقش پی مور بر شکر ماند نثار سوختگان ساز خرده جان را که چون به سوخته…
ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم
ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم بهشتی از دل دیوانه در بغل دارم ز تیر ناز تو دایم چو سینه ترکش شب دراز…
ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم
ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم میان بحر ز بیم کنار می لرزم یکی است نسبت هجران و وصل با دل من به…
ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است
ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است هزار مرتبه در پای قاتل افتاده است چو گردباد به گرد سر زمین گردم که به…
ز باده توبه در ایام نوبهار مکن
ز باده توبه در ایام نوبهار مکن به اختیار، پشیمانی اختیار مکن به استخاره اگر توبه کرده ای زاهد به استخاره دگر زینهار کار مکن…
ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را
ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را سبکروحی فزون از حمل عیسی گشت مریم را بهشت جاودان خواهی، به دل خوردن قناعت کن…
ریاض هستی ما سبز از می ناب است
ریاض هستی ما سبز از می ناب است بنای زندگی ما چو خضر بر آب است همین نه خانه ما در گذار سیلاب است بنای…
روی دل با همه کس در همه جا داشته ای
روی دل با همه کس در همه جا داشته ای در ته پرده نیرنگ چها داشته ای تو که باور نکنی سوز من سوخته را…
روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند
روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند چشم نظارگیان را به گهر می گیرند جامه شهپر طاوس در او می پوشند بیضه زاغ اگر در…
روزی که چشم بر رخ او باز می کنم
روزی که چشم بر رخ او باز می کنم برخود زیاده از همه کس ناز می کنم منظور من سبک ز سرخود گذشتن است چون…
روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست
روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست زنگ این آیینه از تردستی روشنگرست می زند در لامکان پر، دل درون سینه ام این سپند…
رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند
رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند از زمین پست بر اوج ثریا می روند روح مجنون را زتنهایی برون می آورند عاشقان از شهر…
رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد
رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد خط سبزی برون آورد لعل آبدار او که از…
رفت آن روز که دامان بهار از دستم
رفت آن روز که دامان بهار از دستم رفت چون برگ خزان دیده قرار از دستم گر چه چون موج ز دریا به کنار افتادم…
رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو
رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو وقت قمری خوش که بر سرمی کشد، مینای سرو در گلستانی که شمشاد تو آید در خرام…
رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم
رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم خویش را در گوشه آن چشم جادو می کشم می کند موج سرابش کار تیغ آبدار…
ربوده است مراذوق جستجوی دگر
ربوده است مراذوق جستجوی دگر برون ز شش جهت افتاده ام به سوی دگر مرابه سوختگان رهنما شوید،که نیست دماغ خشک مرا سازگاربوی دگر میسرست…
راز را در سینه دشوارست پنهان داشتن
راز را در سینه دشوارست پنهان داشتن ورنه آسان است اخگر در گریبان داشتن گوی توفیق از خم چوگان گردون بردن است گوشه کردن از…
دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست
دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست هر که از خود می دود بیرون به استقبال اوست سرو سیمینی کز او مجنون بیابانی…
آماده است از دل پر خون شراب ما
آماده است از دل پر خون شراب ما در آتش است از جگر خود کباب ما هر چند زیر تیغ حوادث نشسته ایم چون جوهر…
دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند
دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند در تن خاکی چه بال و پر گشاید جان پاک؟ در…
اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد
اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد کف خاکی همان در چشم دنیا می توانم زد مروت نیست در غربت فکندن سنگ طفلان را…
دولت از دیده بیدار طلب باید کرد
دولت از دیده بیدار طلب باید کرد گریه چون شمع نهان در دل شب باید کرد نیست چون یک دو نفس بیش ترا بهره ز…
اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت
اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت چگونه از دلم ای دلنواز خواهی رفت؟ به نور عاریه، ای ماه نو چه می بالی؟ که…