غزلیات – صائب تبریزی
زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید
زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید ازین رگ خون به زخم نیشتر بیرون نمی آید چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم…
زخمی عشق تو چون رو در بیابان آورد
زخمی عشق تو چون رو در بیابان آورد لاله خونگرم خاکستر به دامان آورد آسمان سست پی مرد شکوه عشق نیست رخش می باید که…
زحسن شوخ طرفی دیده های تر نمی بندد
زحسن شوخ طرفی دیده های تر نمی بندد درین دریا زشورش در صدف گوهر نمی بندد دم سرد ملامتگر چه سازد با دل گرمم؟ زبان…
زبس که کرد نهان چرخ نقد جان درخاک
زبس که کرد نهان چرخ نقد جان درخاک هزار چشمه حیوان بود روان درخاک ریاض جود همان روز بی طراوت شد که کرد ریشه قارون…
زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی
زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی صورت دیوار اگر از خانه بیرون آمدی خواجه هم می آمد از اندیشه دنیا برون جغد اگر از گوشه…
زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو…
ز نوبهار کجا گل شکفته می گردد؟
ز نوبهار کجا گل شکفته می گردد؟ گل از ترانه بلبل شکفته می گردد ز زلف و عارض دلدار غافل افتاده است دلی که از…
ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است
ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است پی کشیدن دل هر بنفشه قلابی است لباس تقوی ما را فروغ گل برقی است کتان…
ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش
ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش گریبان چاک دارد شیشه را زور می نابش لب میگون او را نیست وقت خط برآوردن ز…
ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد
ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد که هرکه مانده شود بار کاروان گردد مکن تکلف بسیار، کز مروت نیست که میهمان خجل از روی…
ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری
ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری زبان در کام او بادام در قندست پنداری به پیچ و تاب طی می گردد ایام حیات من رگ…
ز سختی های عالم قانعان را هست لذت ها
ز سختی های عالم قانعان را هست لذت ها هما را استخوان در لقمه باشد مغز نعمت ها شکست عشق را از صبر بر خود…
ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد
ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد بیار باده که طشت خرد ز بام افتاد حباب وار به سرگشتگی مثل گردد سفینه ای…
ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن
ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن به شاخ گل ز ادب نیست آشیان کردن چو بوی گل ز در بسته می رسد به مشام…
ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است
ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است ز چشم شیر، نیستان من چراغان است دلی که نقش تعلق به خود نمی گیرد اگر به…
ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است شراب روشن اگر روی در زوال آورد خوشم که سر زدن…
ز خرمن صلح کن با دانه ای از دوربینی ها
ز خرمن صلح کن با دانه ای از دوربینی ها که می سازد زبان برق کوته خوشه چینی ها تلاش صدر کمتر کن که در…
ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد
ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد سرود بزم تو جز نغمه سپند مباد گشاد کار جهان در گشاده رویی توست ز تنگ گیری…
ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون
ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون که تیر راست جهد صاف از کمان بیرون حضور خانه خود مغتنم شمار که تیر به زور می…
ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم
ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم ز برق شیشه می آب می شود سنگم چرا دلیر نباشد غنیم در جنگم که تا به شیشه…
ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه ما را؟
ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه ما را؟ که می روید بت از دیوار و در کاشانه ما را چنین گر عشق در…
ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را
ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را که چشم شیر نگهبان بود نیستان را مجوی آب مروت ز چرخ سفله نهاد که دود آه…
ریخت دندانهاو در فکر لب نانی هنوز
ریخت دندانهاو در فکر لب نانی هنوز مهره بازیچه گردون گردانی هنوز شد بنا گوشت سفید و ظلمت غفلت بجاست صبح روشن گشت و در…
روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
روی کار دیگران و پشت کار من یکی است روز و شب در دیده شب زنده دار من یکی است سنگ راه من نگردد سختی…
روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت
روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت بگسل از کونین اگر زلف دو تا می بایدت روشنی چشم از جواهر سرمه مردم مدار خویش…
روزی که مرا موج نفس دام سخن شد
روزی که مرا موج نفس دام سخن شد شدطوطی چرخ آینه وواله من شد هر مد فغان کز دل پردرد کشیدم شد شاخ گل وسر…
روزگار طرب و نوبت غم می گذرد
روزگار طرب و نوبت غم می گذرد ماتم و سور جهان زود ز هم می گذرد خواب آسودگی و عرصه هستی، هیهات صبح ازین مرحله…
روح چون تن پرور افتد عاقبت تن می شود
روح چون تن پرور افتد عاقبت تن می شود آب در آهن چو لنگر کرد آهن می شود عشق چون خورشید بر ذرات باشد مهربان…
رنگی از لاله عذاران جهان نیست مرا
رنگی از لاله عذاران جهان نیست مرا بهره جز داغ ازین لاله ستان نیست مرا به تهی چشمی خود ساخته ام چون غربال چشم بر…
رفع دلتنگی من نشأه صهبا نکند
رفع دلتنگی من نشأه صهبا نکند هیچ کس غنچه پیکان به نفس وا نکند از سپر، تیر قضا روی نمی گرداند سیل از خانه در…
رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را
رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را که عشاق از خدا خواهند تقریب جدایی را مرا سرگشته دارد چشم بی پروا نگاه او…
رخصت بوسه اگر از لب جامی داری
رخصت بوسه اگر از لب جامی داری تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری سرفرازان جهان جمله سجود تو کنند در حریم دل اگر راه…
رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی است
رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی است خار خشک و مژه اشک فشان هر دو یکی است گل بی خار در آنجاست…
راز نهان ز سینه در انداز جستن است
راز نهان ز سینه در انداز جستن است از زور باده شیشه ما در شکستن است گفتن به آه درد دل خود ز بیکسی مکتوب…
دیوانه را به دامن صحرا که می برد
دیوانه را به دامن صحرا که می برد طفل یتیم را به تماشا که می برد مکتوب خشک سلسله پای قاصدست موج سراب را سوی…
دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است
دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است چشم گریان من از رخسار جانان روشن است روشن از خورشید تابان است اگر روی زمین ظلمت…
اگرچه شمع کافوری خرد در خانه می سوزد
اگرچه شمع کافوری خرد در خانه می سوزد چراغ از چشم شیران بر سر دیوانه می سوزد زبیم بازگشت حشر دل جمع است عاشق را…
دولت ز دستگیری مردم بپا بود
دولت ز دستگیری مردم بپا بود فانوس این چراغ ز دست دعابود هر غنچه واشود به نسیمی درین چمن مفتاح قفل جود ز دست گدا…
اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها
اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها که دود عود از خامی گریزد زیر دامن ها ز اقبال جنون آورده ام بیرون ز صحرایی…
زلف تو نرم شانه شد از گوشمال خط
زلف تو نرم شانه شد از گوشمال خط هر مویی ازتو شد شب عید از هلال خط گردد دعا به دامن شب بیش مستجاب نومید…
اگر در دل ز سوز عشق داغی می شود پیدا
اگر در دل ز سوز عشق داغی می شود پیدا به هر جانب که رو آری چراغی می شود پیدا چراغ لاله از صدق طلب…
زشکر خنده لعل او روان را تازه می سازد
زشکر خنده لعل او روان را تازه می سازد می گلرنگ وقت صبح جان را تازه می سازد یکی صد شد زخط کیفیت لبهای میگونش…
اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا
اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا ز روی گرم، پر از آفتاب کرد مرا هنوز رنگ عمارت، نگار دستم بود که ترکتاز حوادث…
شکوفه شور فکنده است در گلستان ها
شکوفه شور فکنده است در گلستان ها شده است خوان زمین گم درین نمکدان ها گشوده است بهار از شکوفه دفتر عیش شده است پر…
اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند
اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند مگر بیطاقتیها بال پروازم شود، ورنه که را…
شعله ور گردد ز شور عشق آواز چراغ
شعله ور گردد ز شور عشق آواز چراغ از پرپروانه باشد پرده ساز چراغ بس که سودا کرده عالم را سیه درچشم من می کند…
اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش
اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش به دندان خون خود می گیرم از لبهای میگونش؟ ندارد در هوسناکی گناهی عشق پاک من به جوش…
شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش
شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش ز طوق خویش سازد حلقه نام سرو راقمری درآن گلشن که گردد…
افسردگی است چاره دل دردمند را
افسردگی است چاره دل دردمند را خاکسترست بستر راحت سپند را از دار و گیر عشق، ملایک مسلمند صید حرم چه قدر شناسد کمند را؟…
شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش
شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش قیمتی گشت ازین گردیتیمی گهرش پسته می گشت نهان در دل شکر دایم چون نهان شد به…