گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود

گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود نمکی نیست لب او که فراموش شود حلقه ای نیست دو زلفش که برآید از گوش یاد رویش…

ادامه مطلب

آیینه را توجه خاطر به گلخن است

آیینه را توجه خاطر به گلخن است هر جا صفای قلب دهد روی، گلشن است در دور ما که سنگ به سایل نمی دهند دست…

ادامه مطلب

گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است

گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است این صدف پر گوهر سیماب باشد بهترست رتبه خوبی دو بالا می شود از چشم پاک…

ادامه مطلب

این غافلان که جود فراموش کرده اند

این غافلان که جود فراموش کرده اند آرایش وجود فراموش کرده اند آه این چه غفلت است که پیران عهد ما باقد خم سجود فراموش…

ادامه مطلب

گلی که از عرق شرم دیده بان دارد

گلی که از عرق شرم دیده بان دارد خط امان ز شبیخون بلبلان دارد به عشق نسبت خاصی است ناتوانان را گهر علاقه دیگر به…

ادامه مطلب

ای هرنظر خیال ترا منزل دگر

ای هرنظر خیال ترا منزل دگر وز هرنفس به کوی تو راه دل دگر جویای عشق باش که جز دردوداغ عشق نخل حیات را نبود…

ادامه مطلب

گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد

گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد چو نیش و نوش با هم شد زآفت دور می باشد به یک اندازه باشد تلخی…

ادامه مطلب

ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو

ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو فتنه آخر زمان ته جرعه صهبای تو نیست خالی یک سر موی تو از سودای تو پیش یکدیگر…

ادامه مطلب

گشوده است در فیض رخنه دیوار

گشوده است در فیض رخنه دیوار به باغبان چه ضرورست دردسر دادن؟ صدف ز دیده دریانژاد من دارد ز ابر آب گرفتن، عوض گهر دادن…

ادامه مطلب

ای زلفت از کمند تمنابلند تر

ای زلفت از کمند تمنابلند تر مژگان ز زلف و زلف ز بالا بلندتر هر چند عمر رشته شود کوته از گره زلف تو شد…

ادامه مطلب

گریان ز کوی او دل ما می رود برون

گریان ز کوی او دل ما می رود برون زین باغ، آب رو به قفا می رود برون رفتی و رفت روشنی از چشم و…

ادامه مطلب

ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر

ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر لب لعل تو و رخسار ز هم رنگین تر درمیان لب لعل و سخنت حیرانم که…

ادامه مطلب

گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد

گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد دلی کز آرزو شد پاک فارغبال می باشد شبیخون نسیم صبح را افسانه می داند سر هر کس…

ادامه مطلب

ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها

ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها ماه رخسار ترا از حلقه خط هاله ها من که صد خونین جگر را داغ…

ادامه مطلب

گربه ما همسفری سلسله از پا بردار

گربه ما همسفری سلسله از پا بردار پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار ماقدم بر قدم سیل بهاران داریم گرتو هم…

ادامه مطلب

ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار

ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار این می به حریفان تنک حوصله بگذار درچشمه سوزن نبود راه گره را از سر بگذر، پای درین…

ادامه مطلب

گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن

گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن ممکن بود از دل غم صدساله ستردن هر مایده از خوردن بسیار شود کم جز مایده غم که…

ادامه مطلب

اول ثنای عشق فصیحان اداکنند

اول ثنای عشق فصیحان اداکنند آری طعام را به نمک ابتدا کنند نقش مراد طرح به اقبال می دهند جمعی که تکیه گاه خود از…

ادامه مطلب

گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم

گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم می کشیدم ناله از دل تا نفس می داشتم سود من در پله نقصان ز بی سرمایگی است…

ادامه مطلب

اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود

اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود شب زشکر خواب ما را خط بیزاری بود سنگ راهی نیست چون تعجیل در راه طلب ریگ…

ادامه مطلب

گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم

گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم پیشتر از برق رفتاران به منزل می رویم وصل دادیم شوق را افسرده سازد…

ادامه مطلب

آه با دیده اختر چه تواند کردن؟

آه با دیده اختر چه تواند کردن؟ دود با روزن مجمر چه تواند کردن؟ حسن فولاد بود گردن باریک اینجا تیزی تیغ به جوهر چه…

ادامه مطلب

گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا

گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا شوق چون خورشید تابان دربدر دارد مرا نیست از کوتاهی پرواز برجا ماندنم تنگنای آسمان…

ادامه مطلب

اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را

اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را گیرد ز هوا کشتی من موج خطر را از صحبت ناجنس به کامل نرسد نقص از تلخی بادام…

ادامه مطلب

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد شانه را دست در آن زلف نگارین گردد کار عشاق کند صورتی آخر پیدا تیشه کوهکن آیینه…

ادامه مطلب

آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود

آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود غنچه چون افتاد بازیگوش خود وا می شود حسن بالادست را مشاطه ای در کار نیست…

ادامه مطلب

گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری

گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری کعبه مقصود را در هر سیاهی بنگری چشم وحدت بین به دست آری اگر چون آفتاب در…

ادامه مطلب

آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد

آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد در میان این دو یوسف فرق ای بینا ببین گر ندیدی ترجمان رازهای غیب را آن…

ادامه مطلب

گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی

گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی دمید صبح و تو چون سبزه در ته سنگی دید پرده گوش فلک ز ناله صور همان تو…

ادامه مطلب

آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد

آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد سهل باشد غنچه گل بشکفد یا نشکفد گر به ظاهر سرکش افتاده است، اما در لباس یوسف مغرور…

ادامه مطلب

کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟

کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟ نی مگر دست نوازش ز آستین بیرون کند خارخاری هر که را در دل بود چون…

ادامه مطلب

آن حال ندارم که به فکر دگر افتم

آن حال ندارم که به فکر دگر افتم کو قوت پا تا به خیال سفر افتم من کز جگر شیر بود توشه راهم تا کی…

ادامه مطلب

کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟

کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟ شمع هیهات است پای خویش را روشن کند سوختم ز افسردگیها، آتشین رویی کجاست؟ کز نگاه گرم شمع…

ادامه مطلب

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست امید ما به نماز نکرده بیشترست به گرمی جگر ما دل که خواهد سوخت؟ درین بساط که خورشید آتشین…

ادامه مطلب

کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟

کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟ چون برد انجم سیاهی از دل شبها برون؟ خاک نرگس زار خواهد گشتن از چشم…

ادامه مطلب

حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد

حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد به نسیمی ورق لاله و گل برگردد گل رویی که نیاید ز لطافت به خیال چه خیال است…

ادامه مطلب

کوثر زنده دلی چشم تر مردان است

کوثر زنده دلی چشم تر مردان است دل پر آبله درج گهر مردان است صبح اقبالی اگر در افق امکان هست رخنه سینه و چاک…

ادامه مطلب

حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست

حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست یوسف بی جرم را از چاه و زندان چاره نیست بی سیاهی نیست ایمن آب خضر از…

ادامه مطلب

که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟

که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟ که می سوزد که دود از خرمن ما برنمی خیزد؟ عبث ای ابر زحمت می…

ادامه مطلب

حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود

حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود دل چه خونها می خورد دور از شراب لاله…

ادامه مطلب

که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟

که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟ که ایمن زیر این دیوار مایل می تواند شد؟ درین بستانسرا هر برگ سبزی…

ادامه مطلب

حجاب آسمان کی مانع ما می تواند شد؟

حجاب آسمان کی مانع ما می تواند شد؟ فلک مار ا کجا انگشتر پا می تواند شد؟ به قرب لاله و گل کی چو شبنم…

ادامه مطلب

کلکم از سیر بدخشان سخن می آید

کلکم از سیر بدخشان سخن می آید سرخ رو از سر میدان سخن می آید شور غیرت به نمکدان مسیح افکندن از شکر خنده پنهان…

ادامه مطلب

چینی که طراز جبهه یارست

چینی که طراز جبهه یارست بندی است که بر زبان اغیارست حسن از تمکین دوام می گیرد گوش سنگین حصار گلزارست سیری ز نظاره نیست…

ادامه مطلب

کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون

کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون کبوتری است که می آید از حرم بیرون دلیل راحت ملک عدم همین کافی است که…

ادامه مطلب

چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟

چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟ هست گلبن به نظر، خانه صیاد مرا تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن جنبش هر مژه…

ادامه مطلب

کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟

کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟ کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد؟ پریشان گشت دلها تا بریدی زلف مشکین را…

ادامه مطلب

چون غافل است دل ز حق از دل چه فایده؟

چون غافل است دل ز حق از دل چه فایده؟ بی لیلی از نظاره محمل چه فایده؟ سیری ز مال نیست تهی چشم حرص را…

ادامه مطلب

کدامین آتشین سیما به این ویرانه می آید؟

کدامین آتشین سیما به این ویرانه می آید؟ که از دیوار و در بوی پر پروانه می آید مرا این خونبها بس از شهیدان کان…

ادامه مطلب

چون سرو در مقام رضا پایدار باش

چون سرو در مقام رضا پایدار باش آزاده ز انقلاب خزان و بهار باش چون بیدلان ز سنگ ملامت متاب روی خندان چو کبک مست…

ادامه مطلب