کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت

کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت تا سر مژگان رسید، از صد محیط خون گذشت قمریی بر لوح خاک از نقش پایش نقش بست…

ادامه مطلب

از ترزبانیم نشد آسوده کام خشک

از ترزبانیم نشد آسوده کام خشک کز آب تیغ، سبز نگردد نیام خشک زنهار تن به نام مده چون نگین، که شد عالم سیاه درنظر…

ادامه مطلب

قطع نظر چگونه ز جانان کند، کسی؟

قطع نظر چگونه ز جانان کند، کسی؟ از ماه مصر آینه پنهان کند، کسی در حفظ خنده آن دهن تنگ عاجزست چون شور حشر را…

ادامه مطلب

از بیم خط آن لب شد باریک وچنین باشد

از بیم خط آن لب شد باریک وچنین باشد آن را که چنین زهری در زیر نگین باشد در خانه زین هر کس شمشاد ترا…

ادامه مطلب

قدم ز خویش برون نه فلک سواری کن

قدم ز خویش برون نه فلک سواری کن بکش به جیب سر خود کلاهداری کن به هر چه می کشدت دل درین سرای سپنج به…

ادامه مطلب

از بس عرق از چهره گلفام تو گل کرد

از بس عرق از چهره گلفام تو گل کرد چون پشت لب سبزخطان بام تو گل کرد خونم چو می از لعل می آشام تو…

ادامه مطلب

قانع از صاف به دردست دماغی که مراست

قانع از صاف به دردست دماغی که مراست روغن از ریگ کند جذب، چراغی که مراست بس که از عشق تو هر لحظه به رنگی…

ادامه مطلب

از آه دام موج به دریا فکنده ایم

از آه دام موج به دریا فکنده ایم از اشک تخم لاله به صحرا فکنده ایم یک روز با حباب به کشتی نشسته ایم همراه…

ادامه مطلب

فلک به آبله خار دیده می ماند

فلک به آبله خار دیده می ماند زمین به دامن در خون کشیده می ماند طراوت از ثمر آسمانیان رفته است ترنج ماه به نار…

ادامه مطلب

آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست

آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست دشت پر نخجیر و یک ناوک مرا در کیش نیست خانه اهل تعلق شاهراه حادثه است دزد…

ادامه مطلب

فغان که هستی من در ورق شماری رفت

فغان که هستی من در ورق شماری رفت حیات من چو قلم در سیاه کاری رفت به خون دل، ورقی چند را سیه کردم چو…

ادامه مطلب

آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد

آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد سیب زنخدان تو دست ز خورشید برد نقش شب وروز ما با مه وخور بدنشست یک ره…

ادامه مطلب

فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را

فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را صفای ماه باشد جبهه شب زنده داران را نه هر آهی قبول افتد، نه هر اشکی اثر دارد یکی…

ادامه مطلب

آبروی حسن از مژگان نمناک من است

آبروی حسن از مژگان نمناک من است صیقل آیینه رویان دیده پاک من است از نگاه آشنایی می توان کشتن مرا حلقه های چشم خونریز…

ادامه مطلب

فتنه روز جزا خانه نشین است اینجا

فتنه روز جزا خانه نشین است اینجا فتنه این است که در خانه زین است اینجا مردی از پرده ناموس برون آمدن است هر که…

ادامه مطلب

آب در دیده پیمانه می می آید

آب در دیده پیمانه می می آید این چه شورست که از کوچه نی می آید نفس عیسوی از سینه خم می جوشد بوی روح…

ادامه مطلب

غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟

غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟ غرض آلود کجا حرف بجا می گوید؟ وعده هایی که ز عشاق نهان می داری یک به…

ادامه مطلب

پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است

پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است خرده گل همه در دیده بلبل خوب است حاصل گردش افلاک دم صبح بود از نفس آنچه…

ادامه مطلب

غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را

غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را که از پوشیدن چشم است عینک دوربینی را تو از تن پروری بار زمین گردیده ای، ورنه…

ادامه مطلب

پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما

پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما بخت سبز طوطی شکرشکن داریم ما چشم ما چون زاهدان بر میوه فردوس نیست دستگیری چشم ازان…

ادامه مطلب

غم محال است که تدبیر دل من نکند

غم محال است که تدبیر دل من نکند این نه برقی است که دلسوزی خرمن نکند سرو چون قامت عاشق طلبی جلوه دهد چه کند…

ادامه مطلب

پیچیده است دست تو دست کلیم را

پیچیده است دست تو دست کلیم را در حقه کرده لعل تو در یتیم را موج از حقیقت گهر بحر غافل است حادث چگونه درک…

ادامه مطلب

غفلت دل از شراب ناب می گردد زیاد

غفلت دل از شراب ناب می گردد زیاد تیرگی آیینه را از آب می گردد زیاد چشم و دل را پرده های خواب غفلت می…

ادامه مطلب

پنبه نبود که شد از سینه افگار سفید

پنبه نبود که شد از سینه افگار سفید چشم داغم شده از شوق نمکزار سفید در دیاری که تو از جلوه فروشان باشی گل ز…

ادامه مطلب

غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم

غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم کفی خاکستر افسرده در کار صبا کردم نمی سوزم اگر برق اجل در خرمنم افتد که من در…

ادامه مطلب

پرستشی که مدام است می پرستی ماست

پرستشی که مدام است می پرستی ماست شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست اگر چه هستی ما چون حباب یک نفس است دل پر…

ادامه مطلب

عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد

عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد پیش از دم هلاک به بالین من رسد دانی چه روز دست دعا می رسد به عرش روزی…

ادامه مطلب

پایه نظم بلند از علم کمتر چون بود؟

پایه نظم بلند از علم کمتر چون بود؟ علم موزون کم چرا از علم ناموزون بود؟ گردبادش جلوه انگشت زنهاری کند دامن دشتی که گرم…

ادامه مطلب

عمری گذشت ونامه جانان نمی رسد

عمری گذشت ونامه جانان نمی رسد دیری است پیک مصر به کنعان نمی رسد چشمی به داغ لاله عبث سرخ کرده ایم فیض سیاه کاسه…

ادامه مطلب

پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست

پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست سیل ناصاف نماند چو به دریا پیوست می کشد سلسله موج به دریا آخر وقت دل…

ادامه مطلب

عمر اگر باشد ز قید تن رها خواهم شدن

عمر اگر باشد ز قید تن رها خواهم شدن بی گره چون موجه آب بقا خواهم شدن بینوا سازد مرا گر چند روزی برگریز در…

ادامه مطلب

بیشتر دست سبکباران به منزل می رسد

بیشتر دست سبکباران به منزل می رسد کف به اندک سعیی از دریا به ساحل می رسد تا نظر بر غیر داری، دوری از درگاه…

ادامه مطلب

عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است

عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است سرو سیمین تو تا یکتای پیراهن شده…

ادامه مطلب

بیاکه عقده زکارجهان گشاد بهار

بیاکه عقده زکارجهان گشاد بهار بهشت سربه گریبان غنچه دادبهار نهشت یک دل افسرده درقلمروخاک برات عیش به خلق ازشکوفه دادبهار زخرمی درودیوارگلستان شدمست زهرگلی…

ادامه مطلب

عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم

عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم دست کوتاه کنیم از کمر رشته جان عهد و…

ادامه مطلب

بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟

بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟ شهپر سیمرغ می گردد مگس ران زال را با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟ سیری…

ادامه مطلب

عشق را در تنگنای سینه پنهان کرده ایم

عشق را در تنگنای سینه پنهان کرده ایم شور محشر را حصاری در نمکدان کرده ایم در صفای سینه ما طوطیان را حرف نیست از…

ادامه مطلب

بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند

بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند باده از شیشه سربسته به جامم کردند استخوان در تن من پنجه مرجان گردید زان میی کز لب…

ادامه مطلب

عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست

عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست چون شوددرد طلب کامل کم از مطلوب نیست بوی پیراهن ز مصر آمد به کنعان سینه چاک عصمت…

ادامه مطلب

بی تو گر شاخ گلی دیده تماشا می کرد

بی تو گر شاخ گلی دیده تماشا می کرد مشق نظاره آن قامت رعنا می کرد دل صد پاره ما دفتر اگر وا می کرد…

ادامه مطلب

عشاق سر به جیب نه آسان کشیده اند

عشاق سر به جیب نه آسان کشیده اند جان داده اند و سر به گریبان کشیده اند بهر خدا ز خلق شکایت نکرده اند در…

ادامه مطلب

بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن

بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن باریک نگردد لب ساغر ز مکیدن تا در دل صیاد، تمنای شکارست از خاطر آهو نجهد فکر رمیدن…

ادامه مطلب

عجب که یک دل خوش در جهان شود پیدا

عجب که یک دل خوش در جهان شود پیدا ز شوره زار کجا گلستان شود پیدا؟ مده چو تیر هوایی به باد عمر عزیز کشیده…

ادامه مطلب

بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی

بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی ره به گنجینه اسرار نبرده است کسی من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟…

ادامه مطلب

عاقلانی که ز زنجیر تو سر وا زده اند

عاقلانی که ز زنجیر تو سر وا زده اند غافلانند که بر دولت خود پا زده اند در و دیوار ز شوق تو ندارد آرام…

ادامه مطلب

بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند

بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند به تخم سوخته دلسوزی زمین چه کند گل پیاده اوسرورا خجل دارد اگر سوار شود در میان…

ادامه مطلب

عاشق کجا به شکوه دهن باز می کند

عاشق کجا به شکوه دهن باز می کند این کبک خنده بر رخ شهباز می کند تمکین ترا بجاست ز سنگین دلان که حسن در…

ادامه مطلب

به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من

به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من به یک شبنم نشست از جوش خون لاله زار من شب امیدواری می شمردم خط مشکین…

ادامه مطلب

عارف متابعت نکند قال و قیل را

عارف متابعت نکند قال و قیل را بانگ درا به کار نیاید دلیل را با دوستان حق چه کند خصم شعله خوی؟ باغ و بهارهاست…

ادامه مطلب

به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست

به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست که میهمان لئیم از حیات خود سیرست گهر ز گرد یتیمی تمام می گردد مس و جود…

ادامه مطلب