غزلیات – صائب تبریزی
سهل مشمر همت پیران با تدبیر را
سهل مشمر همت پیران با تدبیر را کز کمال بال و پر پرواز باشد تیر را دشمن خونخوار را کوته به احسان ساز، دست هیچ…
از ناله نسیمیش به بستان نرسیده
از ناله نسیمیش به بستان نرسیده از گریه غباریش به دامان نرسیده عشقی نفشرده است به سرپنجه دلش را شهباز به آن کبک خرامان نرسیده…
سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟
سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟ که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را ز نقصان بصیرت طامعان را نیست پروایی که…
از مردمان اگر چه کناری گرفته ای
از مردمان اگر چه کناری گرفته ای این گوشه را برای شکاری گرفته ای بر هر چه جز خدای دل خویش بسته ای آیینه دام…
سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست
سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست شمع را در بزم دلسوزی به از پروانه نیست حسن ذاتی فارغ است از صنعت مشاطگان زلف…
از گهر گرد یتیمی شست آب چشم من
از گهر گرد یتیمی شست آب چشم من توتیا شد خاک در عهد سحاب چشم من جوهر بینایی من پرده سوز افتاده است کی سفیدی…
سرگشته چند فکر پریشان کند ترا؟
سرگشته چند فکر پریشان کند ترا؟ در خانه گردبد بیابان کند ترا از شربت مسیح بود خوشگوارتر دردی که بی نیاز ز درمان کند ترا…
از کینه پاک کن دل افگار خویش را
از کینه پاک کن دل افگار خویش را صبح امید ساز شب تار خویش را گردد درین ریاض به آزادگی علم چون سرو هر که…
سرکشی از زلف آن خودکام می باید کشید
سرکشی از زلف آن خودکام می باید کشید وحشت چشم غزال از دام می باید کشید می به روی تازه رویان نشأه دیگر دهد در…
از قرص آفتاب تهی نیست خوان صبح
از قرص آفتاب تهی نیست خوان صبح دایم بود ز صدق طلب پخته نان صبح مگذر ز حرف راست که از رهگذار صدق پر زر…
سر منصور بار آن تیغ بی زنهار می آرد
سر منصور بار آن تیغ بی زنهار می آرد نهالی را که خون آبش بود سربار می آرد به خورشید درخشان می رسد چون قطره…
از غبار خط دهان تنگ او پوشیده ماند
از غبار خط دهان تنگ او پوشیده ماند دیدنی نادیده و نادیدنی در دیده ماند گرچه هر خاری به دامن گل ازان گلزار چید بیشتر…
سر به پیش انداختن از بردباری پیشه کن
سر به پیش انداختن از بردباری پیشه کن رخنه در بنیاد کوه بیستون زین تیشه کن بگسل از طول امل سررشته پیوند دل میوه نخل…
از صبوری در گشاد کارها بگزین کلید
از صبوری در گشاد کارها بگزین کلید بر نیاید هیچ قفل محکمی با این کلید بند دست و پاست سامان جهان، اما به جود می…
سخن ز مهر و وفا با تو بی وفا گفتن
سخن ز مهر و وفا با تو بی وفا گفتن بود به گوش گران حرف بی صدا گفتن نه آنچنان تو به بیگانگی برآمده ای…
از شش جهت به کعبه مقصد سبیل هست
از شش جهت به کعبه مقصد سبیل هست در هر زمین که جاده نباشد دلیل هست دل را ز دوستان گرانجان نگاه دار بر گرد…
ستاره سوخته عشق را پناهی نیست
ستاره سوخته عشق را پناهی نیست در آفتاب قیامت گریزگاهی نیست به داغ کهنه و نو، روز و شب شود معلوم به عالمی که منم…
از سواد شهر وحشت می کند دیوانه ام
از سواد شهر وحشت می کند دیوانه ام می کشد از لفظ دامن معنی بیگانه ام داغ دارد پاکی دامان من فانوس را شمع را…
سبکروان ز غم روزگار بیخبرند
سبکروان ز غم روزگار بیخبرند چو دامن فلک از زخم خار بیخبرند جهان به دیده روشندلان نمی آید ستاره های فلک از غبار بیخبرند جماعتی…
از سر کوی قناعت به در شاه مرو
از سر کوی قناعت به در شاه مرو چون خسیسان ز پی مال و زر و جاه مرو شب تارست جهان، سیم و زرست آتش…
سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد
سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد دیده آیینه را جوهر پر از خاشاک کرد سرنوشت جوهر از آیینه خواندن مشکل است آن خط…
از زیر چشم در رخ مستور می نگر
از زیر چشم در رخ مستور می نگر مستور رابه دیده مستور می نگر از پاکدامنی نکنی گر به می نگاه باری درآن دو نرگس…
ساقی ز میکشان خبری می گرفته باش
ساقی ز میکشان خبری می گرفته باش از خویش رفتگان خبری می گرفته باش رفتیم ما ولی دل و جان ماند پیش تو از بازماندگان…
از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ
از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ دیوانه وار پیرهن گل درید رنگ تا روی آتشین تو درباغ جلوه کرد از روی گل…
ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است
ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است به حریفان مزه دادن ثمر رسوایی است صحبت همنفسان باد بهار طرب است زردی چهره خورشید گل…
از دل گم گشته خود گر نشان می یافتم
از دل گم گشته خود گر نشان می یافتم یوسف خود را میان کاروان می یافتم چشم من از نقش تا بر خامه نقاش بود…
زیرتیغ از مرغ بسمل پرفشانی یاد گیر
زیرتیغ از مرغ بسمل پرفشانی یاد گیر از سبکروحان نصیحت بی گرانی یاد گیر عمر فرصت درگذارووقت پرواز ست تنگ در حریم بیضه بال و…
از دست رفت فرصت و ما پا شکسته ایم
از دست رفت فرصت و ما پا شکسته ایم در راه آرمیده چو منزل نشسته ایم چون شیشه نیمه گشت کمر بسته می شود شد…
زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب
زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب عرق به روی تو جام شراب در مهتاب به پای آبله ریز آنقدر ترا جستم که غوطه زد…
از خموشی مشت خاک بر دهان قال زن
از خموشی مشت خاک بر دهان قال زن تا قیامت خیمه در دارالامان حال زن روزگاری رشته تاب آرزو بودی، بس است چند روزی هم…
زنگ غفلت ز دل من نگران می خیزد
زنگ غفلت ز دل من نگران می خیزد از زمین سبزه خوابیده گران می خیزد دیده ای آب ده از چهره گل چون شبنم که…
از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟
از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟ چاک سازند آسمان ها خیمه نیلوفری دست اگر بردارم…
زمین از ترکتاز او غباری
زمین از ترکتاز او غباری فلک از کاروانش شیشه باری بهشت از گلشن لطفش نسیمی جحیم از آتش قهرش شراری بهار از گلستانش برگ سبزی…
از حریص افزون به قانع فیض احسان می رسد
از حریص افزون به قانع فیض احسان می رسد روزی مور از شکرخند سلیمان می رسد حاصل عالم بود از قانعان، کز کشتزار هر چه…
زلف گرد عارض او رشته گلدسته است
زلف گرد عارض او رشته گلدسته است کز لب و رخ غنچه و گل را به هم پیوسته است خوی عالمسوز او بی زینهار افتاده…
از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من
از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من گوش خصم سفله تابیدن نمی آید ز من دست بیعت با توکل داده ام روز ازل از…
کاهلانی که درین ره به هوس می آیند
کاهلانی که درین ره به هوس می آیند دو قدم راه نپیموده به پس می آیند هست در هرزه درایی خطر راهروان رهزنان بیش به…
از تماشا دل افسرده ما نگشاید
از تماشا دل افسرده ما نگشاید گره از غنچه پیکان به صبا نگشاید آن که در خانه اغیار کمر باز کند از کمر تیغ به…
قید عیال، پست کند رای مرد را
قید عیال، پست کند رای مرد را گهواره تخته بند کند پای مرد را پهلو ز زن بدزد که این رخنه فساد در خون گرم…
از تب رشک تو خورشید هلالی شده است
از تب رشک تو خورشید هلالی شده است طوبی از غیرت سرو تو خلالی شده است (خون ما گر چه حرام است چو می، خوردن…
قسم به خط لب ساقی و دعای قدح
قسم به خط لب ساقی و دعای قدح که آب خضر نیرزد به رونمای قدح گذشت عید بهار و ز تنگدستیها رخی به رنگ نداریم…
از بصیرت نیست دنبال تمنا تاختن
از بصیرت نیست دنبال تمنا تاختن همچو طفلان هر طرف بهر تماشا تاختن تا چو سوزن رشته پیوند مریم نگسلی از زمین بر آسمان نتوان…
قدم برون مگذار از سرای درویشی
قدم برون مگذار از سرای درویشی که مار گنج بود بوریای درویشی اگر ز سیل حوادث جهان شود ویران خلل پذیر نگردد بنای درویشی ز…
از باد دستی خود ما میکشان خرابیم
از باد دستی خود ما میکشان خرابیم در کاسه سرنگونی همچشم با حبابیم با محتسب به جنگیم از زاهدان به تنگیم با شیشه ایم یکدل،…
قامت ز آه شرط بود در نماز عشق
قامت ز آه شرط بود در نماز عشق بی آب دیده نیست نمازی نیاز عشق خونابه اش به صبح قیامت شفق دهد ناخن به هر…
از ان سرو از درختان سرفرازی بیشتر دارد
از ان سرو از درختان سرفرازی بیشتر دارد که با دست تهی صد بینوا را زیر پا دارد به کیش مردم بیدار دل کفرست نومیدی…
فقر بی قدر کند سلطنت عالم را
فقر بی قدر کند سلطنت عالم را هوس ملک نباشد پسر ادهم را می کند کار خرد، نفس چو گردید مطیع دزد چون شحنه شود…
احوال دل ز دیده خونبار روشن است
احوال دل ز دیده خونبار روشن است حال درون خانه نمایان ز روزن است روشندلان همیشه سفر در وطن کنند استاده است شمع و همان…
فسردگان که اسیر جهان اسبابند
فسردگان که اسیر جهان اسبابند به چشم زنده دلان نقش پرده خوابند ز خویشتن سرمویی چو نیستند آگاه چه سود ازین که نهان در سمور…
آتش به دل از گرمی این مرحله دارم
آتش به دل از گرمی این مرحله دارم پا بر سر گنج گهر از آبله دارم آتش به زر اینجا نفروشند و من خام گرمی…