مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان

مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان که…

ادامه مطلب

برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست

برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست دام و قفس چه سازد با دل رمیده ما؟ دست گرهگشایی است از کار هر دو…

ادامه مطلب

مباش درصدد بی شمار خندیدن

مباش درصدد بی شمار خندیدن که صبح باخت نفس از دوبار خندیدن دل از گشایش لبها چو پسته نگشاید خوش است از ته دل غنچه…

ادامه مطلب

برخیز تا به عالم بی چند و چون رویم

برخیز تا به عالم بی چند و چون رویم از خود به تازیانه آهی برون رویم بیرون کنیم رخت گل آلود جسم را سر پا…

ادامه مطلب

ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت

ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت پیش رخت از هاله مکرر سپر انداخت با گوشه دل غنچه صفت ساخته بودم بوی تو مرا…

ادامه مطلب

بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید

بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید با نفس سوختگی سرمه به آواز آید از غریبی به وطن می روم و می گویم…

ادامه مطلب

ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم

ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم گردیده است گریه گره در گلوی شمع در محفلی که…

ادامه مطلب

بر دل غم سیم و زر دنیا نگذاریم

بر دل غم سیم و زر دنیا نگذاریم بار خر دجال به عیس نگذاریم خضر ره ما گرمروان عزم درست است سر در پی هر…

ادامه مطلب

ما فکر لباس و غم دستار نداریم

ما فکر لباس و غم دستار نداریم اندیشه سامان چو سر دار نداریم سر در ره آرایش ظاهر نتوان کرد چون گل سر آرایش دستار…

ادامه مطلب

بر آن پای حنایی روی زرد خویش مالیدم

بر آن پای حنایی روی زرد خویش مالیدم ازین گلشن که چیده است این گل رعنا که من چیدم منم بی پرده می بینم ترا،…

ادامه مطلب

ما ز بیقدری اگر لایق دیدار نه ایم

ما ز بیقدری اگر لایق دیدار نه ایم قابل منع نگاه در و دیوار نه ایم گر چه چون سرو درین باغ نداریم بری از…

ادامه مطلب

بپوش چشم ز وضع جهان و عشرت کن

بپوش چشم ز وضع جهان و عشرت کن ببند در به رخ کاینات و وحدت کن نه ای شریفتر از کعبه، ای لباس پرست به…

ادامه مطلب

ما درد را به ذوق می ناب می کشیم

ما درد را به ذوق می ناب می کشیم از آه سرد منت مهتاب می کشیم از حیف و میل پله میزان ما تهی است…

ادامه مطلب

بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست

بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست در جبهه صراحی و پیمانه نور نیست از زنده رود زنده دلی آب خورده ایم در…

ادامه مطلب

ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند

ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند ما به سرچشمه و یاران به سراب افتادند ثمر از ماست اگر برگ دگرها بردند گوهر از…

ادامه مطلب

باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن

باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن غوطه در دریای بی گوهر نمی باید زدن با حیا نتوان ز لعل دلبران سیراب شد کوزه…

ادامه مطلب

لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست

لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست از هدف استادگی، از تیر جولان خوشنماست صحبت نیکان بود مشاطه بدگوهران خار تا بر دور گل باشد،…

ادامه مطلب

با هر که شکوه از دل افگار می بریم

با هر که شکوه از دل افگار می بریم مجروح را به سیر نمکزار می بریم منت بود بر آینه صاف ما گران از بخت…

ادامه مطلب

لعل از جگر سنگ گر از تیشه برآید

لعل از جگر سنگ گر از تیشه برآید از دل سخن از کاوش اندیشه برآید هر لحظه به رنگی ز دل اندیشه برآید یک باده…

ادامه مطلب

با قرب یار رشته جان در کشاکش است

با قرب یار رشته جان در کشاکش است در عین بحر، موج همان در کشاکش است گویا نسیم راه در آن زلف یافته است کز…

ادامه مطلب

لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ

لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ چون بید ندارد ثمر آن سرو روان هیچ اندیشه جمعیت دل فکر محال است…

ادامه مطلب

با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما

با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما همچو مرکز پای بر جاییم و سیاریم ما سنگ راه هیچ کس از خاکساری نیستیم زیر پای رهنوردان…

ادامه مطلب

لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد

لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد در مذاق لعل، آب و رنگ را خوناب کرد از نگاه گرم من حسن تو عالمسوز شد…

ادامه مطلب

با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند

با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند گرچه با معشوق باشد یاد تنهایی کند تخته مشق حوادث می شود هر پاره اش کشتی آن…

ادامه مطلب

گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود

گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود نمکی نیست لب او که فراموش شود حلقه ای نیست دو زلفش که برآید از گوش یاد رویش…

ادامه مطلب

آیینه را توجه خاطر به گلخن است

آیینه را توجه خاطر به گلخن است هر جا صفای قلب دهد روی، گلشن است در دور ما که سنگ به سایل نمی دهند دست…

ادامه مطلب

گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است

گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است این صدف پر گوهر سیماب باشد بهترست رتبه خوبی دو بالا می شود از چشم پاک…

ادامه مطلب

این غافلان که جود فراموش کرده اند

این غافلان که جود فراموش کرده اند آرایش وجود فراموش کرده اند آه این چه غفلت است که پیران عهد ما باقد خم سجود فراموش…

ادامه مطلب

گلی که از عرق شرم دیده بان دارد

گلی که از عرق شرم دیده بان دارد خط امان ز شبیخون بلبلان دارد به عشق نسبت خاصی است ناتوانان را گهر علاقه دیگر به…

ادامه مطلب

ای هرنظر خیال ترا منزل دگر

ای هرنظر خیال ترا منزل دگر وز هرنفس به کوی تو راه دل دگر جویای عشق باش که جز دردوداغ عشق نخل حیات را نبود…

ادامه مطلب

گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد

گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد چو نیش و نوش با هم شد زآفت دور می باشد به یک اندازه باشد تلخی…

ادامه مطلب

ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو

ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو فتنه آخر زمان ته جرعه صهبای تو نیست خالی یک سر موی تو از سودای تو پیش یکدیگر…

ادامه مطلب

گشوده است در فیض رخنه دیوار

گشوده است در فیض رخنه دیوار به باغبان چه ضرورست دردسر دادن؟ صدف ز دیده دریانژاد من دارد ز ابر آب گرفتن، عوض گهر دادن…

ادامه مطلب

ای زلفت از کمند تمنابلند تر

ای زلفت از کمند تمنابلند تر مژگان ز زلف و زلف ز بالا بلندتر هر چند عمر رشته شود کوته از گره زلف تو شد…

ادامه مطلب

گریان ز کوی او دل ما می رود برون

گریان ز کوی او دل ما می رود برون زین باغ، آب رو به قفا می رود برون رفتی و رفت روشنی از چشم و…

ادامه مطلب

ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر

ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر لب لعل تو و رخسار ز هم رنگین تر درمیان لب لعل و سخنت حیرانم که…

ادامه مطلب

گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد

گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد دلی کز آرزو شد پاک فارغبال می باشد شبیخون نسیم صبح را افسانه می داند سر هر کس…

ادامه مطلب

ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها

ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها ماه رخسار ترا از حلقه خط هاله ها من که صد خونین جگر را داغ…

ادامه مطلب

گربه ما همسفری سلسله از پا بردار

گربه ما همسفری سلسله از پا بردار پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار ماقدم بر قدم سیل بهاران داریم گرتو هم…

ادامه مطلب

ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار

ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار این می به حریفان تنک حوصله بگذار درچشمه سوزن نبود راه گره را از سر بگذر، پای درین…

ادامه مطلب

گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن

گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن ممکن بود از دل غم صدساله ستردن هر مایده از خوردن بسیار شود کم جز مایده غم که…

ادامه مطلب

اول ثنای عشق فصیحان اداکنند

اول ثنای عشق فصیحان اداکنند آری طعام را به نمک ابتدا کنند نقش مراد طرح به اقبال می دهند جمعی که تکیه گاه خود از…

ادامه مطلب

گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم

گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم می کشیدم ناله از دل تا نفس می داشتم سود من در پله نقصان ز بی سرمایگی است…

ادامه مطلب

اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود

اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود شب زشکر خواب ما را خط بیزاری بود سنگ راهی نیست چون تعجیل در راه طلب ریگ…

ادامه مطلب

گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم

گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم پیشتر از برق رفتاران به منزل می رویم وصل دادیم شوق را افسرده سازد…

ادامه مطلب

آه با دیده اختر چه تواند کردن؟

آه با دیده اختر چه تواند کردن؟ دود با روزن مجمر چه تواند کردن؟ حسن فولاد بود گردن باریک اینجا تیزی تیغ به جوهر چه…

ادامه مطلب

گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا

گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا شوق چون خورشید تابان دربدر دارد مرا نیست از کوتاهی پرواز برجا ماندنم تنگنای آسمان…

ادامه مطلب

اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را

اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را گیرد ز هوا کشتی من موج خطر را از صحبت ناجنس به کامل نرسد نقص از تلخی بادام…

ادامه مطلب

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد

گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد شانه را دست در آن زلف نگارین گردد کار عشاق کند صورتی آخر پیدا تیشه کوهکن آیینه…

ادامه مطلب

آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود

آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود غنچه چون افتاد بازیگوش خود وا می شود حسن بالادست را مشاطه ای در کار نیست…

ادامه مطلب