از کفر توان رستن ای یار به آمیزش

از کفر توان رستن ای یار به آمیزش سجاده تواند شد زنار به آمیزش سیلاب شود قطره انگور شود باده تا فرد روان آرند اقراربه…

ادامه مطلب

سر و بالای تو فریاد از لب جو می کشد

سر و بالای تو فریاد از لب جو می کشد آب را بر خاک از رفتار دلجو می کشد بر سر مجنون نمی آید دگر…

ادامه مطلب

از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار

از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار چون گل رعنا خزان را در قفا دارد بهار چشم تا وا کرده ای چون شبنم گل…

ادامه مطلب

سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ریخت

سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ریخت دردی که ماند بر جگر لاله زار ریخت بی وقت هر که همچو صدف لب نکرد باز…

ادامه مطلب

از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان

از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان عالم از اهل سعادت یک قلم خالی شده است زان…

ادامه مطلب

سخن کز عشق شادابی ندارددردهان بهتر

سخن کز عشق شادابی ندارددردهان بهتر عقیقی راکه رنگی نیست درزیرزبان بهتر سفربیش از وطن رسوا کند ناقص بصیرت را ندارد تیر کج دارالامانی ازکمان…

ادامه مطلب

از شکست من دم تیغ تغافل می پرد

از شکست من دم تیغ تغافل می پرد رنگ سیلاب از ثبات پای این پل می پرد این گران پرواز از فریاد بلبل برنخاست کی…

ادامه مطلب

سخن دریغ مداراز سخن کشان زنهار

سخن دریغ مداراز سخن کشان زنهار به تشنگان برسان آب را روان زنهار ز آستانه دل جوی آنچه می جویی مبر نیاز به هر خاک…

ادامه مطلب

از سیه بختی نگردد دیده گریان برق را

از سیه بختی نگردد دیده گریان برق را می شود ز ابر سیه آیینه رخشان برق را پرده ناموس نتواند حجاب عشق شد ابر چون…

ادامه مطلب

سپند خال لبت آتشین عذارانند

سپند خال لبت آتشین عذارانند به خون تپیده لعل تو تاجدارانند اگر چه سبعه سیاره گردشی دارند نظر به شعله خوی تو نی سوارنند نوشته…

ادامه مطلب

از سرگذشته سربه گریبان نمی کشد

از سرگذشته سربه گریبان نمی کشد این شمع کشته ناز شبستان نمی کشد هر جا رود به محمل لیلی است همرکاب مجنون کدورتی ز بیابان…

ادامه مطلب

سبک به چشم تو از شیوه وفا شده ام

سبک به چشم تو از شیوه وفا شده ام سزای من که به بیگانه آشنا شده ام کسی به خاک چو من گوهری نیندازد به…

ادامه مطلب

از سر خاک شهیدان سبزه گلگون می دمد

از سر خاک شهیدان سبزه گلگون می دمد چون نباشد لاله گون تیغی که از خون می دمد؟ سرکشی در آب و خاک مردم افتاده…

ادامه مطلب

سالها گرد زمین چون آسمان گردیده ام

سالها گرد زمین چون آسمان گردیده ام تا چنین صافی دل و روشن روان گردیده ام سبز گردیده است چون طوطی پروبالم ز زهر تا…

ادامه مطلب

از زلف کافر تو نجسته است هیچ کس

از زلف کافر تو نجسته است هیچ کس قید فرنگ رانشکسته است هیچ کس از خود برون نیامده نتوان به حق رسید گوهر به چشم…

ادامه مطلب

ساقی به یک پیاله که وقت سحر رساند

ساقی به یک پیاله که وقت سحر رساند ما را ازین جهان به جهان دگر رساند صد حلقه برامید من افزود پیچ وتاب هر رشته…

ادامه مطلب

از دیار مردمی دیار در عالم نماند

از دیار مردمی دیار در عالم نماند آشنارویی بجز دیوار در عالم نماند تیشه فولاد انگشت ندامت می گزد حیف یک فرهاد شیرین کار در…

ادامه مطلب

ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم

ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم می نهند از دوستی زنجیرها بر پای هم صاف اگر باشد هوای بی غبار دوستی حال دل را…

ادامه مطلب

از دل پرخون بلبل کی خبردارد بهار؟

از دل پرخون بلبل کی خبردارد بهار؟ هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار شاهدان غیب رابی پرده جولان می دهد منت بسیاربراهل…

ادامه مطلب

زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است

زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است گل به تردستی ز عکس تازه رویان چیدنی است گر لباس فاخری در عالم ایجاد هست از…

ادامه مطلب

از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست

از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست پیوسته صاف باشد بحری که بی کنارست دنیا طلب محال است در خاک و خون نغلطد موج سراب این…

ادامه مطلب

زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها

زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن ها ز خوی آتشینت تازه دایم داغ گلخن ها نظر بر آفتاب و ماه نگشایند اهل دل درین…

ادامه مطلب

از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است

از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است کز ته هر حلقه خورشید دگر تابان شده است می مکد چون شمع تا روز جزا…

ادامه مطلب

زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد

زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد نشست از جوش دریا، سینه من تا به جوش آمد نشاط دایمی خواهی، به درد از…

ادامه مطلب

از خاکمال دام، پرم توتیا شده است

از خاکمال دام، پرم توتیا شده است از مالش استخوان تنم رونما شده است حال شکاف سینه و پیکان او مپرس یک مشت استخوان، قفس…

ادامه مطلب

زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد

زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد پرشکسته خس آشیانه می گردد ز آه خویش بر آن تندخوی می لرزم که تیر راست به گرد…

ادامه مطلب

از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت

از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت شد عزیز آن کس که یوسف را ز پیراهن شناخت رخنه دل کرد بر…

ادامه مطلب

کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟

کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟ شکست در جگرم شیشه این گلاب کجاست؟ نه شب شناسد و نه روز ابر، حیرانم که چشم…

ادامه مطلب

از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب

از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب می شود چون نافه مویش در جوانی…

ادامه مطلب

کارم شب وصال به پاس نظر گذشت

کارم شب وصال به پاس نظر گذشت فصل بهار من به ته بال و پر گذشت دامان بیخودی مده از کف به حرف عقل از…

ادامه مطلب

از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد

از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد مهر خموشی من جام جهان نما شد بید از ثمر نظر بست وصل نبات دریافت دل ترک…

ادامه مطلب

قطره خونی شد از دست نگارینش چکید

قطره خونی شد از دست نگارینش چکید بس که از دستم به ناز آن نازنین دل را گرفت دست کوتاه مرا شد تخته مشق امید…

ادامه مطلب

از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق

از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق سرمه نتواند گرفتن راه برآواز عشق سد اسکندر که چون آیینه ناخن گیر نیست سینه…

ادامه مطلب

قدم برون منه از خلوت نهانی دل

قدم برون منه از خلوت نهانی دل که می کنند گرانبارت از گرانی دل سوار دل شو اگر ذوق لامکان داری که نیست هیچ براقی…

ادامه مطلب

از بس گرفت تنگی دل در میان مرا

از بس گرفت تنگی دل در میان مرا در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا دام و قفس مگر ز دل من برآورد خاری که…

ادامه مطلب

قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد

قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد که شمع را به بدن پیرهن نمی چسبد به حیرتم که چرا زلف یار با این قرب…

ادامه مطلب

از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار

از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار گرد یتیمی گهرم، چون شوم غبار چون سرو نیست بی ثمری بار خاطرم کج می کنم نگه به درختان…

ادامه مطلب

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است این کمان پشت سر تیر فراوان دیده است هر که در بزم می آن چهره خندان دیده است…

ادامه مطلب

آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار

آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار خاک بر لب مال لب رابر لب کوثر گذر قطره خود رادرین دریا چوگوهرساختی دست خودراچون صدف…

ادامه مطلب

فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است

فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است ز خود برآ که عجب دامن بیابانی است گشاده باش، جهان را شکفته گر خواهی که بر گشاده…

ادامه مطلب

اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است

اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است سختی از دوران نبیند دانه تا در خرمن است سازگاری پیشه کن با مردم ناسازگار تا شود یوسف…

ادامه مطلب

فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد

فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد صفای روی زمین در صفای دل باشد مه تمام ز پهلوی خود خورد روزی ز خوان خویش مهیا…

ادامه مطلب

آبها آیینه سرو خرامان تواند

آبها آیینه سرو خرامان تواند بادها مشاطه زلف پریشان تواند رعدها آوازه احسان عالمگیر تو ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند شاخ گلها دست گلچین بهارستان…

ادامه مطلب

فتنه روز جزا درته سردارد عشق

فتنه روز جزا درته سردارد عشق نمک شور قیامت به جگر دارد عشق گر چه از ساغر توحید ز خودبی خبرست ازضمیر دل هر ذره…

ادامه مطلب

آب حیوان زند آب در میخانه ما

آب حیوان زند آب در میخانه ما می گزد خضر لب از حسرت پیمانه ما از سر شیشه اگر پنبه بگیرد ساقی گل ابری شود…

ادامه مطلب

غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار

غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار هر چه را خواهی ز چشم انداخت از جا برمدار لنگر پرواز روح عرش جولان می شود…

ادامه مطلب

پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش

پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش از سبکساری چو کف سیلی خور دریا مباش دختر زرکیست تا مردان زبون او شوند؟ بیش ازین مغلوب…

ادامه مطلب

غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد

غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد زظلمت آنچه یابد خضر، اسکندر نمی یابد برآ از قید خودبینی که در زندان آب…

ادامه مطلب

پیش اهل دل ادب منظور باید داشتن

پیش اهل دل ادب منظور باید داشتن با کمال قرب خود را دور باید داشتن سر نباید تافتن از گفتگوی حق به تیغ پاس حرف…

ادامه مطلب

غم مردن نبود جان غم اندوخته را

غم مردن نبود جان غم اندوخته را نیست از برق خطر مزرعه سوخته را خامسوزان هوس، لایق این داغ نیند جز به عشاق منما آن…

ادامه مطلب