نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار

نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار نظارهٔ رخت از عاشقان دریغ مدار اگر سزای جمال تو نیست دیده رواست خیال روی تو باری ز…

ادامه مطلب

مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا ای دوست

مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا ای دوست مکن، مکن، به کف‌اند هم رها ای دوست برس، که بی‌تو مرا جان به لب رسید، برس…

ادامه مطلب

لقد فاح الربیع و دار ساقی

لقد فاح الربیع و دار ساقی وهب نسیم روضات العراق صبا بوی عراق آورد گویی که خوش گشت از نسیم او عراقی الا یا حبذا!…

ادامه مطلب

فمالی لم اطا سبع الطباقی

فمالی لم اطا سبع الطباقی و لم اصعد علی اعلی المراقی چرا خربندهٔ دجال باشم؟ چو کردم با مسیحا هم وثاقی علی اعلی المعارج و…

ادامه مطلب

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟ که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟ به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟ به چشم جان…

ادامه مطلب

زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی

زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی وصال تو هوس عاشقان شیدایی عروس حسن تو را هیچ در نمی‌یابد به گاه جلوه‌گری دیدهٔ تماشایی بدین صفت…

ادامه مطلب

دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک

دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟ به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی هزار سال در…

ادامه مطلب

در کف جور تو افتادم، تو دان

در کف جور تو افتادم، تو دان تن به هجران تو در دادم، تو دان الغیاث، ای دوست، کز دست جفات در کف صد گونه…

ادامه مطلب

چون تو کردی حدیث عشق آغاز

چون تو کردی حدیث عشق آغاز پس چرا قصه شد دگرگون باز؟ من ز عشق تو پرده بدریده تو نشسته درون پرده به ناز تو…

ادامه مطلب

چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟

چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟ که ناگه دامن از من درکشیدی چه افتادت که از من برشکستی؟ چرا یکبارگی از من…

ادامه مطلب

تا زخوبی دل ز من بربوده‌ای

تا زخوبی دل ز من بربوده‌ای کمترک بر جان من بخشوده‌ای تا مرا بر خویش عاشق کرده‌ای روی خوب خود به من ننموده‌ای بر من…

ادامه مطلب

بیا، کاین دل سر هجران ندارد

بیا، کاین دل سر هجران ندارد بجز وصلت دگر درمان ندارد به وصل خود دلم را شاد گردان که خسته طاقت هجران ندارد بیا، تا…

ادامه مطلب

بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون

بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون که بی‌تو زار چنان شد که: من نگویم چون؟ ببین که پیش تو در خاک چون…

ادامه مطلب

ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام

ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام در محنت و بلا چه گرفتار مانده‌ام؟ با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم با اهل مصطبه چه…

ادامه مطلب

ای راحت روح هر شکسته

ای راحت روح هر شکسته بخشای به لطف بر شکسته بر جان من شکسته رحم آر کاشکسته‌ترم ز هر شکسته پیوسته ز غم شکسته بودم…

ادامه مطلب

ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر

ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر مانده در تیه فراقم، رهنمایا، ره نمای…

ادامه مطلب

اکئوس تلالات بمدام

اکئوس تلالات بمدام ام شموس تهللت بغمام از صفای می و لطافت جام در هم آمیخت رنگ جام، مدام همه‌جا مست و نیست گویی می…

ادامه مطلب

نه از تو به من رسید بویی

نه از تو به من رسید بویی نه وصل توام نمود رویی اندیشهٔ هجر دردناکت آویخته جان من به مویی سودای تو در دلم فکنده…

ادامه مطلب

ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است

ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است به یک…

ادامه مطلب

مست خراب یابد هر لحظه در خرابات

مست خراب یابد هر لحظه در خرابات گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات خواهی که راهٔابی بی‌رنج بر سر گنج می‌بیز هر سحرگاه…

ادامه مطلب

گهی درد تو درمان می‌نماید

گهی درد تو درمان می‌نماید گهی وصل تو هجران می‌نماید دلی کو یافت از وصل تو درمان همه دشوارش آسان می‌نماید مرا گه گه به…

ادامه مطلب

کار ما، بنگر، که خام افتاد باز

کار ما، بنگر، که خام افتاد باز کار با پیک و پیام افتاد باز من چه دانم در میان دوستان دشمن بد گو کدام افتاد…

ادامه مطلب

شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟

شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟ به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟ همی پویم به سویت گرد عالم همی جویم تو را هر جا، کجایی؟ چو…

ادامه مطلب

ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟

ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟ ز هجر یار گریانم، ندانم که دامان که گیرم؟ با که…

ادامه مطلب

دو اسبه پیک نظر می‌دوانم از چپ و راست

دو اسبه پیک نظر می‌دوانم از چپ و راست به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست مرا، که جز رخ او در نظر…

ادامه مطلب

در کوی تو لولیی، گدایی

در کوی تو لولیی، گدایی آمد به امید مرحبایی بر خاک درت گدای مسکین با آنکه نرفته بود جایی از دولت لطف تو، که عام…

ادامه مطلب

چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون

چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟ دلم، که از سر سودا به هر…

ادامه مطلب

چنانم از هوس لعل شکرستانی

چنانم از هوس لعل شکرستانی که می‌برآیدم از غصه هر نفس جانی امید بر سر زلفش به خیره می‌بندم چگونه جمع کند خاطر پریشانی؟ در…

ادامه مطلب

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟ چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان مسکین کسی کزان…

ادامه مطلب

بیا بیا، که نسیم بهار می‌گذرد

بیا بیا، که نسیم بهار می‌گذرد بیا، که گل ز رخت شرمسار می‌گذرد بیا، که وقت بهار است و موسم شادی مدار منتظرم، وقت کار…

ادامه مطلب

بر درت افتاده‌ام خوار و حقیر

بر درت افتاده‌ام خوار و حقیر از کرم، افتاده‌ای را دست گیر دردمندم، بر من مسکین نگر تا شود درد دلم درمان پذیر از تو…

ادامه مطلب

ای یار، مکن، بر من بی‌یار ببخشای

ای یار، مکن، بر من بی‌یار ببخشای جانم به لب آمد ز تو، زنهار ببخشای در کار من غمزده ای دوست نظر کن بر جان…

ادامه مطلب

ای دیده، بدار ماتم دل

ای دیده، بدار ماتم دل کو در خطری فتاد مشکل خون شد ز فراق یار و از یار جز خون جگر دگر چه حاصل؟ عمری…

ادامه مطلب

آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت!

آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت! چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر نیز…

ادامه مطلب

آشکارا نهان کنم تا چند؟

آشکارا نهان کنم تا چند؟ دوست می‌دارمت به بانک بلند دلم از جان نخست دست بشست بعد از آن دیده بر رخت افکند عاشقان تو…

ادامه مطلب

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست…

ادامه مطلب

نیست کاری به آنم و اینم

نیست کاری به آنم و اینم صنع پروردگار می‌بینم صبر از تو نکرد دل، والله نیست پروای عقلم و دینم سخنی، کز تو بشنود گوشم…

ادامه مطلب

ندیدم در جهان کامی دریغا

ندیدم در جهان کامی دریغا بماندم بی‌سرانجامی دریغا گوارنده نشد از خوان گیتی مرا جز غصه‌آشامی دریغا نشد از بزم وصل خوبرویان نصیب بخت من…

ادامه مطلب

مرا، گرچه ز غم جان می‌برآید

مرا، گرچه ز غم جان می‌برآید غم عشقت ز جانم خوشتر آید درین تیمار گر یک دم غم تو نپرسد حال من، جانم برآید مرا…

ادامه مطلب

گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟

گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟ ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟ روی او دیدم سر زلفش چرا آشفته…

ادامه مطلب

کردم گذری به میکده دوش

کردم گذری به میکده دوش سبحه به کف و سجاده بر دوش پیری به در آمد از خرابات کین جا نخرند زرق، مفروش تسبیح بده،…

ادامه مطلب

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است بشتاب، که اندر نفس…

ادامه مطلب

ز دلتنگی به جانم با که گویم؟

ز دلتنگی به جانم با که گویم؟ ز غصه ناتوانم، با که گویم؟ ز تنهایی ملولم، چند نالم؟ ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟…

ادامه مطلب

دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمی‌دانم

دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمی‌دانم همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم بجز تو در همه عالم دگر دلبر نمی‌بینم…

ادامه مطلب

در من نگرد یار دگربار که داند

در من نگرد یار دگربار که داند زین پس دهدم بر در خود بار که داند؟ از یاد خودم کرد فراموش به یکبار یادآورد از…

ادامه مطلب

خرم تن آن کس که دل ریش ندارد

خرم تن آن کس که دل ریش ندارد و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد گویند رقیبان که ندارد سر تو یار سلطان چه عجب گر سر…

ادامه مطلب

جانا، نظری به ما نکردی

جانا، نظری به ما نکردی با خویشتن آشنا نکردی یکدم به مراد ما نبودی یک کار برای ما نکردی یک وعدهٔ خود بسر نبردی یک…

ادامه مطلب

تا توانی هیچ درمانم مکن

تا توانی هیچ درمانم مکن هیچ گونه چارهٔ جانم مکن رنج من می‌بین و فریادم مرس درد من می‌بین و درمانم مکن جز به دشنام…

ادامه مطلب

بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم

بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم نیم چون خوشدل و خرم بگرییم دمی بر جان پر حسرت بموییم زمانی بر دل پر غم بگرییم…

ادامه مطلب

بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد

بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد چو در دام سر زلفش…

ادامه مطلب