غزلیات شیخ فخرالدین عراقی
با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟ با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟ با محنت فراقت راحت چه رخ نماید؟ با درد اشتیاقت درمان…
ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من
ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من باز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال من ناز مکن، که میکند جان من…
ای باد صبا، به کوی آن یار
ای باد صبا، به کوی آن یار گر بر گذری ز بنده یاد آر ور هیچ مجال گفت یابی پیغام من شکسته بگزار با یار…
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم…
نیم چون یک نفس بی غم دلم خون خوار اولیتر
نیم چون یک نفس بی غم دلم خون خوار اولیتر ندارم چون دلی خرم، تنی بیمار اولیتر نیابد هر که دلداری، چو من زار و…
نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار
نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار نظارهٔ رخت از عاشقان دریغ مدار اگر سزای جمال تو نیست دیده رواست خیال روی تو باری ز…
مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست
مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست مکن، مکن، به کفاند هم رها ای دوست برس، که بیتو مرا جان به لب رسید، برس…
لقد فاح الربیع و دار ساقی
لقد فاح الربیع و دار ساقی وهب نسیم روضات العراق صبا بوی عراق آورد گویی که خوش گشت از نسیم او عراقی الا یا حبذا!…
فمالی لم اطا سبع الطباقی
فمالی لم اطا سبع الطباقی و لم اصعد علی اعلی المراقی چرا خربندهٔ دجال باشم؟ چو کردم با مسیحا هم وثاقی علی اعلی المعارج و…
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟ که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟ به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟ به چشم جان…
زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی
زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی وصال تو هوس عاشقان شیدایی عروس حسن تو را هیچ در نمییابد به گاه جلوهگری دیدهٔ تماشایی بدین صفت…
دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟ به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی هزار سال در…
در کف جور تو افتادم، تو دان
در کف جور تو افتادم، تو دان تن به هجران تو در دادم، تو دان الغیاث، ای دوست، کز دست جفات در کف صد گونه…
چون تو کردی حدیث عشق آغاز
چون تو کردی حدیث عشق آغاز پس چرا قصه شد دگرگون باز؟ من ز عشق تو پرده بدریده تو نشسته درون پرده به ناز تو…
چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟
چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟ که ناگه دامن از من درکشیدی چه افتادت که از من برشکستی؟ چرا یکبارگی از من…
تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟
تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟ هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم…
بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایی
بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایی نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی بیا، که جان مرا بیتو نیست برگ حیات بیا، که…
بازم از غصه جگر خون کردهای
بازم از غصه جگر خون کردهای چشمم از خونابه جیحون کردهای کارم از محنت به جان آوردهای جانم از تیمار و غم خون کردهای خود…
با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟
با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟ با عشق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟ با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟ با وصل جانفزایت…
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم باری، بیا که جان را در پای تو فشانم این هم روا ندارم کایی برای جانی بگذار تا…
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو بیمار گشته به نشود جز به بوی تو باری، بپرس حال دل ناتوان من بنگر: چگونه میتپد…
اگر شکسته دلانت هزار جان دارند
اگر شکسته دلانت هزار جان دارند به خدمت تو کمر بسته بر میان دارند شدند حلقه به گوش تو را چو حلقه به گوش چه…
نه از تو به من رسید بویی
نه از تو به من رسید بویی نه وصل توام نمود رویی اندیشهٔ هجر دردناکت آویخته جان من به مویی سودای تو در دلم فکنده…
ندیدهام رخ خوب تو، روزکی چند است
ندیدهام رخ خوب تو، روزکی چند است بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است به یک…
مست خراب یابد هر لحظه در خرابات
مست خراب یابد هر لحظه در خرابات گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات خواهی که راهٔابی بیرنج بر سر گنج میبیز هر سحرگاه…
گهی درد تو درمان مینماید
گهی درد تو درمان مینماید گهی وصل تو هجران مینماید دلی کو یافت از وصل تو درمان همه دشوارش آسان مینماید مرا گه گه به…
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
کار ما، بنگر، که خام افتاد باز کار با پیک و پیام افتاد باز من چه دانم در میان دوستان دشمن بد گو کدام افتاد…
شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟
شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟ به جان میجویمت جانا، کجایی؟ همی پویم به سویت گرد عالم همی جویم تو را هر جا، کجایی؟ چو…
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه میبمیرم، با که گویم؟ ز هجر یار گریانم، ندانم که دامان که گیرم؟ با که…
دو اسبه پیک نظر میدوانم از چپ و راست
دو اسبه پیک نظر میدوانم از چپ و راست به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست مرا، که جز رخ او در نظر…
در کوی تو لولیی، گدایی
در کوی تو لولیی، گدایی آمد به امید مرحبایی بر خاک درت گدای مسکین با آنکه نرفته بود جایی از دولت لطف تو، که عام…
چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون
چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟ دلم، که از سر سودا به هر…
چنانم از هوس لعل شکرستانی
چنانم از هوس لعل شکرستانی که میبرآیدم از غصه هر نفس جانی امید بر سر زلفش به خیره میبندم چگونه جمع کند خاطر پریشانی؟ در…
تا زخوبی دل ز من بربودهای
تا زخوبی دل ز من بربودهای کمترک بر جان من بخشودهای تا مرا بر خویش عاشق کردهای روی خوب خود به من ننمودهای بر من…
بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بیا، کاین دل سر هجران ندارد بجز وصلت دگر درمان ندارد به وصل خود دلم را شاد گردان که خسته طاقت هجران ندارد بیا، تا…
بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون
بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون که بیتو زار چنان شد که: من نگویم چون؟ ببین که پیش تو در خاک چون…
ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام
ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام در محنت و بلا چه گرفتار ماندهام؟ با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم با اهل مصطبه چه…
ای راحت روح هر شکسته
ای راحت روح هر شکسته بخشای به لطف بر شکسته بر جان من شکسته رحم آر کاشکستهترم ز هر شکسته پیوسته ز غم شکسته بودم…
ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر
ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر مانده در تیه فراقم، رهنمایا، ره نمای…
اکئوس تلالات بمدام
اکئوس تلالات بمدام ام شموس تهللت بغمام از صفای می و لطافت جام در هم آمیخت رنگ جام، مدام همهجا مست و نیست گویی می…
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست…
نیست کاری به آنم و اینم
نیست کاری به آنم و اینم صنع پروردگار میبینم صبر از تو نکرد دل، والله نیست پروای عقلم و دینم سخنی، کز تو بشنود گوشم…
ندیدم در جهان کامی دریغا
ندیدم در جهان کامی دریغا بماندم بیسرانجامی دریغا گوارنده نشد از خوان گیتی مرا جز غصهآشامی دریغا نشد از بزم وصل خوبرویان نصیب بخت من…
مرا، گرچه ز غم جان میبرآید
مرا، گرچه ز غم جان میبرآید غم عشقت ز جانم خوشتر آید درین تیمار گر یک دم غم تو نپرسد حال من، جانم برآید مرا…
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟ ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟ روی او دیدم سر زلفش چرا آشفته…
کردم گذری به میکده دوش
کردم گذری به میکده دوش سبحه به کف و سجاده بر دوش پیری به در آمد از خرابات کین جا نخرند زرق، مفروش تسبیح بده،…
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است بشتاب، که اندر نفس…
ز دلتنگی به جانم با که گویم؟
ز دلتنگی به جانم با که گویم؟ ز غصه ناتوانم، با که گویم؟ ز تنهایی ملولم، چند نالم؟ ز بییاری به جانم، با که گویم؟…
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم همه هستی تویی، فیالجمله، این و آن نمیدانم بجز تو در همه عالم دگر دلبر نمیبینم…
در من نگرد یار دگربار که داند
در من نگرد یار دگربار که داند زین پس دهدم بر در خود بار که داند؟ از یاد خودم کرد فراموش به یکبار یادآورد از…