غزلیات سلیم تهرانی
درین کشور چه میپرسی غرور حسن سرکش را
درین کشور چه میپرسی غرور حسن سرکش را که با شمشیر چوبین می کشند اطفال آتش را ز گلشن می رسم چون خسته ای کز…
در گدایی همت ما پادشاهی می کند
در گدایی همت ما پادشاهی می کند هرچه می خواهد به توفیق الهی می کند پابرهنه می دوم بر روی نیش دوستان آب کی اندیشه…
در دلی دایم مرا، در سینه پیدا نیستی
در دلی دایم مرا، در سینه پیدا نیستی همچو عکس آب در آیینه پیدا نیستی چند روزی شد که ای غم از دل ما رفته…
داغ نتواند گرفتن در دل ما جای زخم
داغ نتواند گرفتن در دل ما جای زخم وقت خندیدن نمک میریزد از لبهای زخم جای یک زخم دگر چون گل بر اعضایم نماند تیغ…
خون بی تابان به محشر نیست بی گفت و شنید
خون بی تابان به محشر نیست بی گفت و شنید کشتن سیماب، دارد دعوی خون شهید گر نباشد تیر او در سینه، نگشاید دلم نسبت…
خورشید از نمود رخت بی نمود شد
خورشید از نمود رخت بی نمود شد آتش زبس که سوخت ز شوق تو، دود شد از بس که منع دیدن یاران کند مرا چشم…
خرم آن روزی که یاری جانب یاری رود
خرم آن روزی که یاری جانب یاری رود گل شود بر سر شکفته چون به پا خاری رود شغل عشقی نیست تا دل را کنم…
چیست دانی داغ دل، جام شراب زندگی
چیست دانی داغ دل، جام شراب زندگی عشق عالمسوز، تیغ آفتاب زندگی خضر از سرچشمهٔ خم بیخبر افتاده است جوهر می آتش مرگ است و…
چو موج، موسم گل سبحه را در آب انداز
چو موج، موسم گل سبحه را در آب انداز پیاله در قدح باده چون حباب انداز نهان مکن ز کسی راز می کشی چون گل…
چو شعله گرم درآمد، چو گل به تاب نشست
چو شعله گرم درآمد، چو گل به تاب نشست چراغ باده بیارید کآفتاب نشست چو ناامید ازو گشت، دل قرار گرفت سپند سوخته چون شد…
چه عیش ها که اسیران به وصل ساز کنند
چه عیش ها که اسیران به وصل ساز کنند سرشک اگر بگذارد که چشم باز کنند ز پاکدامنی من به عشق می شاید که همچو…
چشم من ناز توتیا نکشد
چشم من ناز توتیا نکشد غنچه ام منت صبا نکشد آنچه من می کشم به زیر فلک دانه در زیر آسیا نکشد نوبهار است، در…
جامه ی قد اوست زیبایی
جامه ی قد اوست زیبایی سایه ی سرو اوست رعنایی به ره عیش پا بنه، بشنو چهچه طایران صحرایی کس شریکش مکن که خوش دارد…
تا مرا تعلیم عشق او نواپرداز کرد
تا مرا تعلیم عشق او نواپرداز کرد هر سر مو کز تنم سر زد، صدای ساز کرد مدعای عندلیب ما نمی دانیم چیست در گلستانی…
پرتوی هردم به دل فیض الهی افکند
پرتوی هردم به دل فیض الهی افکند وقت آن آمد که داغ ما سیاهی افکند سرفرازی از سر عریان بود خورشید را شمع سر در…
بیا که سوخت ز شوق تو لاله در صحرا
بیا که سوخت ز شوق تو لاله در صحرا بود به راه تو چشم غزاله در صحرا خورد ز لاله چو مستان انجمن هر دم…
بهار آمد و ما را به باغ راهی نیست
بهار آمد و ما را به باغ راهی نیست شکفته شد چمن و رخصت نگاهی نیست چو لاله در ته باران نشسته آن مستم که…
به کوی عشق خوبان تا گذشتم
به کوی عشق خوبان تا گذشتم ز رفتن همچو نقش پا گذشتم نه گل بر سر، نه خاری در کف پا چو باد از باغ،…
به دل شکست تمنای یاری چمنم
به دل شکست تمنای یاری چمنم نمانده در قفس امیدواری چمنم به گریه چند دهم آب خار و خس چون ابر ملول گشت دل از…
بعد مرگ از خاک ما مست تغافل نگذری
بعد مرگ از خاک ما مست تغافل نگذری سرگران از کشتگان بی تحمل نگذری می توان کردن نگاهی بر اسیران چمن لاله را خود داغ…
بر راه وعده، ای گل رعنا نشسته ام
بر راه وعده، ای گل رعنا نشسته ام تنها بیا تو نیز که تنها نشسته ام از بس ز سبزه ی چمن آزار می کشم…
با عشق، کی مراتب امید شد بلند؟
با عشق، کی مراتب امید شد بلند؟ گردید سایه پست، چو خورشید شد بلند دارد سری به سینه ی مجروح عاشقان هرجا که ناخنی چو…
ای کاش زخم سینه ی ما واکند کسی
ای کاش زخم سینه ی ما واکند کسی شاید ترحمی به دل ما کند کسی از ما چو برق می گذرد آفتاب ما کو فرصتی…
ای خوش آن ساعت که روی خنجری رنگین کنم
ای خوش آن ساعت که روی خنجری رنگین کنم در میان خود خود، بال و پری رنگین کنم یک شب ای شاخ گل رعنا در…
آنکه چون گل غیر جام لعل دورانش نداد
آنکه چون گل غیر جام لعل دورانش نداد آب را جز در سفال آخر چو ریحانش نداد هیچ کس چون موج، خندان سیر این دریا…
آفت باد خزان را می توان معذور داشت
آفت باد خزان را می توان معذور داشت در گلستانی که هر بادام، چشم شور داشت صفحه ی رنگین خوان خود سلیمان جلوه داد از…
از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد
از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد دست بر سر داشتم چندان که دستم خاک شد با غ بار دل ز بس آمیخت از…
از خون خویش می به ایاغ تو می کنند
از خون خویش می به ایاغ تو می کنند گل ها شکفتگی به دماغ تو می کنند چون زلف عنبرین بتان، ماه و آفتاب مشاطگی…
احتراز از عشق کی باشد دل دیوانه را؟
احتراز از عشق کی باشد دل دیوانه را؟ شعله، از مستی بود مهتاب، این پروانه را دل چو دارد مایه ای از عشق، یک داغش…
یک نفس چون لاله جام از کف ز هشیاری منه
یک نفس چون لاله جام از کف ز هشیاری منه چون گل از سر افسر آشفته دستاری منه همچو شاخ گل ز کف مگذار جام…
همه تن خون دل من همچو دهان زخم است
همه تن خون دل من همچو دهان زخم است همه اندام من از درد، مکان زخم است چاره ی درد دلم کاوش مژگان تو کرد…
هزار خانه خرابی به شهر و ده دارم
هزار خانه خرابی به شهر و ده دارم هوای وادی مجنون به دل گره دارم به صیدگاه دعا، کو غزال مقصودی؟ که تیر بر سر…
هر طرف جلوه کند، روی به ما بنماید
هر طرف جلوه کند، روی به ما بنماید نتواند به کسی شمع قفا بنماید شمع بتخانه به منعم سر خود جنباند چون ره کعبه به…
نه می به جام و نه معشوق در کنار، چه حظ
نه می به جام و نه معشوق در کنار، چه حظ اگر چنین گذرد دور روزگار چه حظ نه سیر دشت و نه گلگشت باغ،…
نشان هستی من چون حباب پیرهن است
نشان هستی من چون حباب پیرهن است ز ضعف، بند قبای من آستین من است مکن ز سایه ی دیوار خویش ما را دور که…
می گریزد خوابم از جایی که مخمل می برند
می گریزد خوابم از جایی که مخمل می برند دردسر می گیردم تا نام صندل می برند از خراش ناخن غم سینه ام دارد صفا…
منم آن مرغ که دل نوحه طراز است مرا
منم آن مرغ که دل نوحه طراز است مرا قفسی تنگ تر از چنگل باز است مرا نوبهار است و چو گلبن ز جنون در…
مشکل که یاد ما به قدح نوشی آورد
مشکل که یاد ما به قدح نوشی آورد دوری ست نشأه ای که فراموشی آورد رازی ست راز عشق که با هم دو گوش را…
مرا ز بزم خود آن پر عتاب میراند
مرا ز بزم خود آن پر عتاب میراند چو سایه کز بر خود آفتاب میراند چنان به راه تو صید فریب گشته دلم که هر…
ما را نه سر گل، نه تمنای گلاب است
ما را نه سر گل، نه تمنای گلاب است در مجلس مستان، عرق فتنه شراب است ویرانه ی ما رونق میخانه شکسته ست تا صورت…
لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست
لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست سرو را با قد او سامان همدوشی کجاست منع ناصح پرده ی رسوایی ما کی شود…
گرمی گریه به سودای تو دامانم سوخت
گرمی گریه به سودای تو دامانم سوخت همچو صبح از اثر داغ، گریبانم سوخت هیچ جایی اثری نیست ز خاکستر من آتش عشق تو از…
کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است
کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است اینجا پر پروانه سیه چون پر زاغ است دارم هوس نکهتی از سنبل زلفش افسوس که بخت…
کجا موافق طبع تو ای خردمند است
کجا موافق طبع تو ای خردمند است شراب ما که به تلخی چو خون فرزند است چه نسبت است به لاف بلندپروازی مرا که بال…
فلک نبود به مستی حریف نالهٔ ما
فلک نبود به مستی حریف نالهٔ ما چو لاله ریخت از آن سرمه در پیالهٔ ما به جز چراغ نداریم مجلسافروزی به غیر شیشه کسی…
غبار خط نوخیزت ز سوی مشک میآید
غبار خط نوخیزت ز سوی مشک میآید نسیم کوچهٔ زلفت ز روی مشک میآید عرق نوعی معطر میچکد از حلقهٔ زلفت که پنداری مگر از…
عشق او در وادی من فکرها بسیار داشت
عشق او در وادی من فکرها بسیار داشت سوخت خاشاکم، وگرنه شعله با او کار داشت در بساط این گلستان یک گل بی خار نیست…
شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ
شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ چون صبح، همین شانه و دستار و دگر هیچ رهزن به تو تعلیم دهد شیوه ی تجرید…
شکست فتح بود بیدلان جنگ ترا
شکست فتح بود بیدلان جنگ ترا چو بت پرست کند سجده، شیشه سنگ ترا بود ز تنگی جا گر به سینه ام دلگیر به دیده…
شد بهار و باغبان دیگر در دکان گشود
شد بهار و باغبان دیگر در دکان گشود مایه ی خود گلفروش از گوشه ی دامان گشود گل چنان آیینه ای افروخت کز شوق سخن…