درین کشور چه میپرسی غرور حسن سرکش را

درین کشور چه میپرسی غرور حسن سرکش را که با شمشیر چوبین می کشند اطفال آتش را ز گلشن می رسم چون خسته ای کز…

ادامه مطلب

در گدایی همت ما پادشاهی می کند

در گدایی همت ما پادشاهی می کند هرچه می خواهد به توفیق الهی می کند پابرهنه می دوم بر روی نیش دوستان آب کی اندیشه…

ادامه مطلب

در دلی دایم مرا، در سینه پیدا نیستی

در دلی دایم مرا، در سینه پیدا نیستی همچو عکس آب در آیینه پیدا نیستی چند روزی شد که ای غم از دل ما رفته…

ادامه مطلب

داغ نتواند گرفتن در دل ما جای زخم

داغ نتواند گرفتن در دل ما جای زخم وقت خندیدن نمک می‌ریزد از لب‌های زخم جای یک زخم دگر چون گل بر اعضایم نماند تیغ…

ادامه مطلب

خون بی تابان به محشر نیست بی گفت و شنید

خون بی تابان به محشر نیست بی گفت و شنید کشتن سیماب، دارد دعوی خون شهید گر نباشد تیر او در سینه، نگشاید دلم نسبت…

ادامه مطلب

خورشید از نمود رخت بی نمود شد

خورشید از نمود رخت بی نمود شد آتش زبس که سوخت ز شوق تو، دود شد از بس که منع دیدن یاران کند مرا چشم…

ادامه مطلب

خرم آن روزی که یاری جانب یاری رود

خرم آن روزی که یاری جانب یاری رود گل شود بر سر شکفته چون به پا خاری رود شغل عشقی نیست تا دل را کنم…

ادامه مطلب

چیست دانی داغ دل، جام شراب زندگی

چیست دانی داغ دل، جام شراب زندگی عشق عالم‌سوز، تیغ آفتاب زندگی خضر از سرچشمهٔ خم بی‌خبر افتاده است جوهر می آتش مرگ است و…

ادامه مطلب

چو موج، موسم گل سبحه را در آب انداز

چو موج، موسم گل سبحه را در آب انداز پیاله در قدح باده چون حباب انداز نهان مکن ز کسی راز می کشی چون گل…

ادامه مطلب

چو شعله گرم درآمد، چو گل به تاب نشست

چو شعله گرم درآمد، چو گل به تاب نشست چراغ باده بیارید کآفتاب نشست چو ناامید ازو گشت، دل قرار گرفت سپند سوخته چون شد…

ادامه مطلب

چه عیش ها که اسیران به وصل ساز کنند

چه عیش ها که اسیران به وصل ساز کنند سرشک اگر بگذارد که چشم باز کنند ز پاکدامنی من به عشق می شاید که همچو…

ادامه مطلب

چشم من ناز توتیا نکشد

چشم من ناز توتیا نکشد غنچه ام منت صبا نکشد آنچه من می کشم به زیر فلک دانه در زیر آسیا نکشد نوبهار است، در…

ادامه مطلب

جامه ی قد اوست زیبایی

جامه ی قد اوست زیبایی سایه ی سرو اوست رعنایی به ره عیش پا بنه، بشنو چهچه طایران صحرایی کس شریکش مکن که خوش دارد…

ادامه مطلب

تا مرا تعلیم عشق او نواپرداز کرد

تا مرا تعلیم عشق او نواپرداز کرد هر سر مو کز تنم سر زد، صدای ساز کرد مدعای عندلیب ما نمی دانیم چیست در گلستانی…

ادامه مطلب

پرتوی هردم به دل فیض الهی افکند

پرتوی هردم به دل فیض الهی افکند وقت آن آمد که داغ ما سیاهی افکند سرفرازی از سر عریان بود خورشید را شمع سر در…

ادامه مطلب

بیا که سوخت ز شوق تو لاله در صحرا

بیا که سوخت ز شوق تو لاله در صحرا بود به راه تو چشم غزاله در صحرا خورد ز لاله چو مستان انجمن هر دم…

ادامه مطلب

بهار آمد و ما را به باغ راهی نیست

بهار آمد و ما را به باغ راهی نیست شکفته شد چمن و رخصت نگاهی نیست چو لاله در ته باران نشسته آن مستم که…

ادامه مطلب

به کوی عشق خوبان تا گذشتم

به کوی عشق خوبان تا گذشتم ز رفتن همچو نقش پا گذشتم نه گل بر سر، نه خاری در کف پا چو باد از باغ،…

ادامه مطلب

به دل شکست تمنای یاری چمنم

به دل شکست تمنای یاری چمنم نمانده در قفس امیدواری چمنم به گریه چند دهم آب خار و خس چون ابر ملول گشت دل از…

ادامه مطلب

بعد مرگ از خاک ما مست تغافل نگذری

بعد مرگ از خاک ما مست تغافل نگذری سرگران از کشتگان بی تحمل نگذری می توان کردن نگاهی بر اسیران چمن لاله را خود داغ…

ادامه مطلب

بر راه وعده، ای گل رعنا نشسته ام

بر راه وعده، ای گل رعنا نشسته ام تنها بیا تو نیز که تنها نشسته ام از بس ز سبزه ی چمن آزار می کشم…

ادامه مطلب

با عشق، کی مراتب امید شد بلند؟

با عشق، کی مراتب امید شد بلند؟ گردید سایه پست، چو خورشید شد بلند دارد سری به سینه ی مجروح عاشقان هرجا که ناخنی چو…

ادامه مطلب

ای کاش زخم سینه ی ما واکند کسی

ای کاش زخم سینه ی ما واکند کسی شاید ترحمی به دل ما کند کسی از ما چو برق می گذرد آفتاب ما کو فرصتی…

ادامه مطلب

ای خوش آن ساعت که روی خنجری رنگین کنم

ای خوش آن ساعت که روی خنجری رنگین کنم در میان خود خود، بال و پری رنگین کنم یک شب ای شاخ گل رعنا در…

ادامه مطلب

آنکه چون گل غیر جام لعل دورانش نداد

آنکه چون گل غیر جام لعل دورانش نداد آب را جز در سفال آخر چو ریحانش نداد هیچ کس چون موج، خندان سیر این دریا…

ادامه مطلب

آفت باد خزان را می توان معذور داشت

آفت باد خزان را می توان معذور داشت در گلستانی که هر بادام، چشم شور داشت صفحه ی رنگین خوان خود سلیمان جلوه داد از…

ادامه مطلب

از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد

از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد دست بر سر داشتم چندان که دستم خاک شد با غ بار دل ز بس آمیخت از…

ادامه مطلب

از خون خویش می به ایاغ تو می کنند

از خون خویش می به ایاغ تو می کنند گل ها شکفتگی به دماغ تو می کنند چون زلف عنبرین بتان، ماه و آفتاب مشاطگی…

ادامه مطلب

احتراز از عشق کی باشد دل دیوانه را؟

احتراز از عشق کی باشد دل دیوانه را؟ شعله، از مستی بود مهتاب، این پروانه را دل چو دارد مایه ای از عشق، یک داغش…

ادامه مطلب

یک نفس چون لاله جام از کف ز هشیاری منه

یک نفس چون لاله جام از کف ز هشیاری منه چون گل از سر افسر آشفته دستاری منه همچو شاخ گل ز کف مگذار جام…

ادامه مطلب

همه تن خون دل من همچو دهان زخم است

همه تن خون دل من همچو دهان زخم است همه اندام من از درد، مکان زخم است چاره ی درد دلم کاوش مژگان تو کرد…

ادامه مطلب

هزار خانه خرابی به شهر و ده دارم

هزار خانه خرابی به شهر و ده دارم هوای وادی مجنون به دل گره دارم به صیدگاه دعا، کو غزال مقصودی؟ که تیر بر سر…

ادامه مطلب

هر طرف جلوه کند، روی به ما بنماید

هر طرف جلوه کند، روی به ما بنماید نتواند به کسی شمع قفا بنماید شمع بتخانه به منعم سر خود جنباند چون ره کعبه به…

ادامه مطلب

نه می به جام و نه معشوق در کنار، چه حظ

نه می به جام و نه معشوق در کنار، چه حظ اگر چنین گذرد دور روزگار چه حظ نه سیر دشت و نه گلگشت باغ،…

ادامه مطلب

نشان هستی من چون حباب پیرهن است

نشان هستی من چون حباب پیرهن است ز ضعف، بند قبای من آستین من است مکن ز سایه ی دیوار خویش ما را دور که…

ادامه مطلب

می گریزد خوابم از جایی که مخمل می برند

می گریزد خوابم از جایی که مخمل می برند دردسر می گیردم تا نام صندل می برند از خراش ناخن غم سینه ام دارد صفا…

ادامه مطلب

منم آن مرغ که دل نوحه طراز است مرا

منم آن مرغ که دل نوحه طراز است مرا قفسی تنگ تر از چنگل باز است مرا نوبهار است و چو گلبن ز جنون در…

ادامه مطلب

مشکل که یاد ما به قدح نوشی آورد

مشکل که یاد ما به قدح نوشی آورد دوری ست نشأه ای که فراموشی آورد رازی ست راز عشق که با هم دو گوش را…

ادامه مطلب

مرا ز بزم خود آن پر عتاب می‌راند

مرا ز بزم خود آن پر عتاب می‌راند چو سایه کز بر خود آفتاب می‌راند چنان به راه تو صید فریب گشته دلم که هر…

ادامه مطلب

ما را نه سر گل، نه تمنای گلاب است

ما را نه سر گل، نه تمنای گلاب است در مجلس مستان، عرق فتنه شراب است ویرانه ی ما رونق میخانه شکسته ست تا صورت…

ادامه مطلب

لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست

لاله را با روی او تاب قدح نوشی کجاست سرو را با قد او سامان همدوشی کجاست منع ناصح پرده ی رسوایی ما کی شود…

ادامه مطلب

گرمی گریه به سودای تو دامانم سوخت

گرمی گریه به سودای تو دامانم سوخت همچو صبح از اثر داغ، گریبانم سوخت هیچ جایی اثری نیست ز خاکستر من آتش عشق تو از…

ادامه مطلب

کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است

کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است اینجا پر پروانه سیه چون پر زاغ است دارم هوس نکهتی از سنبل زلفش افسوس که بخت…

ادامه مطلب

کجا موافق طبع تو ای خردمند است

کجا موافق طبع تو ای خردمند است شراب ما که به تلخی چو خون فرزند است چه نسبت است به لاف بلندپروازی مرا که بال…

ادامه مطلب

فلک نبود به مستی حریف نالهٔ ما

فلک نبود به مستی حریف نالهٔ ما چو لاله ریخت از آن سرمه در پیالهٔ ما به جز چراغ نداریم مجلس‌افروزی به غیر شیشه کسی…

ادامه مطلب

غبار خط نوخیزت ز سوی مشک می‌آید

غبار خط نوخیزت ز سوی مشک می‌آید نسیم کوچهٔ زلفت ز روی مشک می‌آید عرق نوعی معطر می‌چکد از حلقهٔ زلفت که پنداری مگر از…

ادامه مطلب

عشق او در وادی من فکرها بسیار داشت

عشق او در وادی من فکرها بسیار داشت سوخت خاشاکم، وگرنه شعله با او کار داشت در بساط این گلستان یک گل بی خار نیست…

ادامه مطلب

شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ

شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ چون صبح، همین شانه و دستار و دگر هیچ رهزن به تو تعلیم دهد شیوه ی تجرید…

ادامه مطلب

شکست فتح بود بیدلان جنگ ترا

شکست فتح بود بیدلان جنگ ترا چو بت پرست کند سجده، شیشه سنگ ترا بود ز تنگی جا گر به سینه ام دلگیر به دیده…

ادامه مطلب

شد بهار و باغبان دیگر در دکان گشود

شد بهار و باغبان دیگر در دکان گشود مایه ی خود گلفروش از گوشه ی دامان گشود گل چنان آیینه ای افروخت کز شوق سخن…

ادامه مطلب