غزلیات سلیم تهرانی
نوبهار است و چمن در پی سامان گل است
نوبهار است و چمن در پی سامان گل است ابر بر روی هوا، دود چراغان گل است بس که گل سر زده از هر سر…
نماند باده و آن تندخو نمیآید
نماند باده و آن تندخو نمیآید بهار آمد و گل رفت و او نمیآید خمار همچو منی را شکستن آسان نیست کجاست خم که ز…
میشناسم چشم او را، طرفه مست کافریست
میشناسم چشم او را، طرفه مست کافریست دیدهام مژگان شوخش را، عجب تیرآوریست قوت بازوی غم را بین کزو عاجز شدهست می که هر برگی…
موسم کسب هوا شد که دگر مهتاب است
موسم کسب هوا شد که دگر مهتاب است دور افکن کله ای شمع ز سر، مهتاب است مژه چون خامه ی نقاش طلاکار امشب هر…
معنی رنگین به هر اندیشه نیست
معنی رنگین به هر اندیشه نیست نقش شیرین جوهر هر تیشه نیست غیر او در دل نمی گنجد مرا ای پری، جای تو در این…
مژده یاران را که یار از دست ما ساغر گرفت
مژده یاران را که یار از دست ما ساغر گرفت در میان شعله و خاشاک، صحبت درگرفت جوهر پاکان کجا آلوده ی زینت شود؟ همچو…
ما همچو گل به چاک گریبان نشستهایم
ما همچو گل به چاک گریبان نشستهایم چون لاله در لباس شهیدان نشستهایم هر یک به فکر طرّهای آشفتهخاطریم جمعیم دوستان و پریشان نشستهایم یاران…
لب تو ساغر می را نمک به کار کند
لب تو ساغر می را نمک به کار کند رخ تو آینه را چشم اشکبار کند گرفتم آنکه دهد وعده شاهد امید دماغ کو که…
گل ز بویت در گلستان لاف شاهی میزند
گل ز بویت در گلستان لاف شاهی میزند لاله از داغ تو بر گلها سیاهی میزند بس که بازار گرفتاری ز عشقت گرم شد مخرغ…
گدای کوی خراباتم و غمم این است
گدای کوی خراباتم و غمم این است که باده آتش سوزان و کاسه چوبین است مزاج باده پرستان گرفته ام در عشق به جان ازان…
کرشمه سنج نگاه ستیزه جویانیم
کرشمه سنج نگاه ستیزه جویانیم سواد خوان الف قامتان مژگانیم ز من حکایت مجنون و کوهکن بشنو که ما فلک زدگان، طفل یک دبستانیم ز…
قلم من که سخن با ورق دل دارد
قلم من که سخن با ورق دل دارد همچو خورشید بسی صفحه ی باطل دارد بود از شوق خرابات و حرم هر بیتم لیلی عشوه…
فرسنگ میکند
فرسنگ میکند تأثیر، ناله را ز خموشی به هم رسید این پرده، ساز را چه خوشآهنگ میکند آزار هرکه میکشد، از خویش میکشد دیوانه زان…
عشق در هرجا نقاب از روی زیبا میکشد
عشق در هرجا نقاب از روی زیبا میکشد سرمهٔ یعقوب در چشم زلیخا میکشد خواب مستی هر دمش تکلیف بالین میکند خوش بهاری بر رخ…
صراحی را منه ساقی به پیش چشم من خالی
صراحی را منه ساقی به پیش چشم من خالی که نتوان دید جای دوستان در انجمن خالی تنم را از ضعیفی چون غبار افشاند از…
شکفتگی به گل رویت آرزومند است
شکفتگی به گل رویت آرزومند است نهال حسن ترا با بهار پیوند است ز رشک عشق خورم خون عندلیبان را که دوست نیست گل، اما…
شد بهار و لاله صحن باغ را میخانه ساخت
شد بهار و لاله صحن باغ را میخانه ساخت از طرب چون صبح صوفی سبحه را پیمانه ساخت گلشن از بلبل، من و بزمی که…
سوختن از تب سوزان محبت تابی ست
سوختن از تب سوزان محبت تابی ست تشنگی از چمن عشق، گل سیرابی ست انتظار غمی از هر طرفی دارد دل چشم ویرانه ز هر…
سر از کجاست که چون لاله فکر تاج کنیم
سر از کجاست که چون لاله فکر تاج کنیم دماغ کو که به بوی گلش علاج کنیم به دفع سرکشی آتش، آب می باید کجاست…
زین چرخ ستمکشان نرستند
زین چرخ ستمکشان نرستند هرچند که همچو برق جستند حرفی ز گشاد، قفل ما زد دندان کلید را شکستند منگر به حقارت اهل دل را…
زاهد بیا و پرده برافکن ز راز خبث
زاهد بیا و پرده برافکن ز راز خبث ما دمکش توایم به آهنگ ساز خبث عمرت دراز باد که در دورت اژدها حسرت برد همیشه…
ز فیض شمع رخت ذره آفتاب شود
ز فیض شمع رخت ذره آفتاب شود غبار در خم زلف تو مشک ناب شود شراب اگر ندهد نشأه ای ترا، چه عجب ز شرم…
ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه میگویم
ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه میگویم گهی با شمع محفل، گاه با پروانه میگویم حریف نکتهسنجی در همه عالم نمیبینم سخن از بیکسی…
روز بیمعشوق و شب بیجام گلگون میرود
روز بیمعشوق و شب بیجام گلگون میرود میرود عمر سبکخیز و ببین چون میرود از ملاقات سرشکم عمرها رفت و هنوز چون گلوی صید بسمل…
دیگر بهار شد که هوا گلفشان شود
دیگر بهار شد که هوا گلفشان شود دامن ز خون دیده پر از ارغوان شود صد برگ شد ز فیض هوا هر گل زمین سیر…
دلم ز نسبت روی تو مهربان گل است
دلم ز نسبت روی تو مهربان گل است چو عندلیب همه عمر مدح خوان گل است شکسته رنگ شود گل چو بیندش به چمن بهار…
دلا ز دام صفیری به گلستان بفرست
دلا ز دام صفیری به گلستان بفرست به دست ناله دعایی به بلبلان بفرست کسی قبول ندارد که در قفس هستی پری برای نشانی به…
دشمن خود گر نهای، ما را به خود دشمن مکن
دشمن خود گر نهای، ما را به خود دشمن مکن در بغل چون شیشه داری، سنگ در دامن مکن بر شکست گوهرم دستی نداری ای…
در محبت بس که خواری دیدم از پهلوی دل
در محبت بس که خواری دیدم از پهلوی دل از کسی هرگز نمیخواهم ببینم روی دل هرکجا گردی بود، افشاندهٔ دامان ماست میرسد از هر…
در سر کوی تو جمعند پریشانی چند
در سر کوی تو جمعند پریشانی چند بند بر بند قبا بافته عریانی چند دل دیوانه ی ما زلف ترا در کار است باید این…
در چمن ای بلبل از برگ و نوا افتادهای
در چمن ای بلبل از برگ و نوا افتادهای از گلی گویا تو هم چون من جدا افتادهای ترک خون خوردن کن ای دل، رحم…
خون گل ریزد درین باغ پرافسون آفتاب
خون گل ریزد درین باغ پرافسون آفتاب میزند چون ماه بر شبنم شبیخون آفتاب عمرها رفت و همان بیگانهای با ما، مگر در قیامت گرم…
خوش آن روزی که می در هر چمن بیباک میخوردم
خوش آن روزی که می در هر چمن بیباک میخوردم به دستم بود اگر جامی، به پای تاک میخوردم ز ساقی، جام می نگرفتن زاهد…
خرم آنان که به دل راه تمنا بستند
خرم آنان که به دل راه تمنا بستند چشم از هر دو جهان چون لب دانا بستند مانع جلوه ی معنی بود این نقش و…
حسن با مهر و وفا بیگانه است
حسن با مهر و وفا بیگانه است هر که عاشق می شود، دیوانه است نیست بی یاران هوای گلشنم باغبان فصل خزان در خانه است…
چون تنکظرفان کجا من می ز ساغر میکشم
چون تنکظرفان کجا من می ز ساغر میکشم همچو غواص گهرجو، شیشه بر سر میکشم از کفم سررشتهٔ پرواز بیرون رفته است گر گشایم بال…
چو سوسن از حدیث آرزوی دل زبان بستم
چو سوسن از حدیث آرزوی دل زبان بستم چو زخم به شده چشم از تماشای جهان بستم ندارم بر بهار این چمن دلبستگی چندان حنا…
چه رنگ ها که ازین سیمتن شکسته شود
چه رنگ ها که ازین سیمتن شکسته شود چه عهدها که ازین دلشکن شکسته شود نصیب بود که چون شیشه، توبه را عمری نگاه دارم…
چنان از رهروان فیض شد روی زمین خالی
چنان از رهروان فیض شد روی زمین خالی که جای موج در دریاست چون نقش نگین خالی ز بس در خویش دزدیدند، از همت کریمان…
جلوه را زیور نباید چون به آیین میرود
جلوه را زیور نباید چون به آیین میرود عار دارد از حنا، پایی که رنگین میرود بیستون از درد تنهایی اگر نالد رواست کوهکن خود…
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم پیغام جنون می شنوم از لب ساغر بوی عرق فتنه دهد، می به…
پیاله گیر که عذر شراب بی نمک است
پیاله گیر که عذر شراب بی نمک است حدیث توبه به عهد شباب بی نمک است به مجلسی که درو جام می نمی رقصد سرود…
بیا که وصل تو گل را بهار دلخواه است
بیا که وصل تو گل را بهار دلخواه است چمن ز رخنهٔ دیوار، چشم بر راه است به هرکجا روم از کوی او، دلم آنجاست…
بهار رفته ز بس دلپذیر میآید
بهار رفته ز بس دلپذیر میآید ز بیضه مرغ چمن در صفیر میآید نسیم شاخ شکوفه پیالهنوشان را چو تحفهایست که از سوی پیر میآید…
به کویت چون توانم من به این حال خراب آیم؟
به کویت چون توانم من به این حال خراب آیم؟ که از بس ضعف، نتوانم ترا یک شب به خواب آیم به گلگشت گلستان میرود،…
به دل، آشفتگی از زلف خوبان بیشتر دارم
به دل، آشفتگی از زلف خوبان بیشتر دارم پریشانی چو دود مجمر از صد رهگذر دارم ببین عمر سبکرو را، مپرس ای همنشین حالم که…
بلبل ما ناله بر آهنگ غربت ساز کرد
بلبل ما ناله بر آهنگ غربت ساز کرد باغ را چون بال خود برهم زد و پرواز کرد یوسف من! چشم پیران نیست تنها بر…
برای طعنه ی ما این همه چه در جوشند
برای طعنه ی ما این همه چه در جوشند که عاقلان همه دیوانه ی قبا پوشند نشاط مستی ما را به شب تماشا کن که…
با وجود صد هنر، لافم ز شعر دلکش است
با وجود صد هنر، لافم ز شعر دلکش است خامه در دست هنرور، تیر روی ترکش است روزی کس کی خورد هرگز کسی، زان چوب…
ای گل روی تو بهار نشاط
ای گل روی تو بهار نشاط قامتت سرو جویبار نشاط لب گل چاک شد ز خمیازه بی تو دارد ز بس خمار نشاط رفت فصل…