غزلیات سلیم تهرانی
فصل گل شد، نالهٔ عیشی ز بلبل قرض کن
فصل گل شد، نالهٔ عیشی ز بلبل قرض کن گر نداری زر برای باده، از گل قرض کن بیپریشانی نگردد جمع اسباب نشاط بهر دل…
عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا
عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا غنچهٔ گلبرگ آتش کرده فانوس مرا کاشکی اندیشه ای از باطن عصمت کند عشق بر گردن نگیرد خون…
صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز
صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز چون در رحمت، در میخانه را کردند باز از سجود شیشه ها، میخانه شد بیت الحرام ناله ی…
شمع بر روی تو سرگرم نگاه افتاده ست
شمع بر روی تو سرگرم نگاه افتاده ست کار آیینه ز شوق تو به آه افتاده ست در سرشت همه کس شوق تو مادرزاد است…
شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت
شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت برگ جمعیت فراهم کن که برگ تاک ریخت بر مشامم بوی او هرگاه آمد از نسیم…
سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد
سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد قاصد دلش خوش است که مکتوب می برد از روی خوب آنچه بماند شکیب ما آواز خوب…
سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دلها
سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دلها تماشا کن در او چون کاروان کعبه محملها ز زهد و توبه در کار دلم صد عقده…
ساغر گلی ز گلشن بیهوشی من است
ساغر گلی ز گلشن بیهوشی من است سرمه غبار کوچه ی خاموشی من است من شعله ام، نهان نتوان داشت شعله را ایام بی سبب…
زخم دل کم نیست، سامان گر نباشد گو مباش
زخم دل کم نیست، سامان گر نباشد گو مباش غنچهٔ گل هست، پیکان گر نباشد گو مباش کشتی ما چشم دارد بر خطر همچون حباب…
ز گریه گشت مرا دیده ی خراب سفید
ز گریه گشت مرا دیده ی خراب سفید به رنگ گل که شود در میان آب سفید برابری به مه من نمی کند هرگز چنین…
ز حریم کعبه کمتر نبود کنشت ما را
ز حریم کعبه کمتر نبود کنشت ما را که ز شوق او نمانده، سر خوب و زشت ما را ز کجا شنیده یارب که غبار…
روز و شبم اگر به حضوری چه فایده
روز و شبم اگر به حضوری چه فایده نامهربان و طفل [و] غیوری چه فایده همچون زلال بادیه از تشنگی مرا شیرین به چشم آیی…
ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را
ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را کوته کنید رشته ی مرغ اسیر را برهیچ کس به غیر وجود ضعیف من حیرت قفس نساخته…
دلم در باغ نتوانست امشب خواب راحت کرد
دلم در باغ نتوانست امشب خواب راحت کرد سحر را شورش مرغان به من صبح قیامت کرد دلی بر باد دادم در ره مهر و…
دلم از رهگذر فقر، حکایت نکند
دلم از رهگذر فقر، حکایت نکند حکم شاه است که درویش شکایت نکند توبه ام خضر ره کعبه ی مقصود نشد آه اگر پیر خرابات…
دل به تدبیر رهایی چو به سویم بیند
دل به تدبیر رهایی چو به سویم بیند چون گره، بسته ی صد سلسله مویم بیند صاف سرچشمه ی حیوان، تهی از دردی نیست خضر…
در مقام بی خطر، آزادگان را خواب نیست
در مقام بی خطر، آزادگان را خواب نیست جوهر آیینه را دلگیری از گرداب نیست واصلان عشق را نبود به غیری احتیاج طاعت اهل حرم…
در عشق دلم را به جبین نقش وفا بود
در عشق دلم را به جبین نقش وفا بود بر سنگ زدم آینه را، عیب نما بود عنقا که به من بر سر دعوی ست،…
در چمن ای گلرخان تا چند منزل خوش کنید
در چمن ای گلرخان تا چند منزل خوش کنید یا به چشم من گذارید و مرا دل خوش کنید دلنشین باشد حدیث عشق در وارستگی…
خویش را بر محرمان آن بت چین بستهایم
خویش را بر محرمان آن بت چین بستهایم بلبلیم و بال بر دامان گلچین بستهایم محفل روشندلان را با چراغان کار نیست خانه را از…
خوش آن عاشق که خون از دیدهٔ نمناک او ریزد
خوش آن عاشق که خون از دیدهٔ نمناک او ریزد چو لاله داغ دل از سینهٔ صد چاک او ریزد به زاهد جام می را…
خزان ببین که چمن را چگونه جان داده ست
خزان ببین که چمن را چگونه جان داده ست بهار رفته و جا را به این خزان داده ست ز برگ های خزان هر نهال…
حریم بزم عشق است این، چرایی ناامید اینجا؟
حریم بزم عشق است این، چرایی ناامید اینجا؟ بود شمع و چراغ کشته را اجر شهید اینجا متاع مصر ارزان است در بازار حسن او…
چون صراحی، خندهام با چشم گریان آشناست
چون صراحی، خندهام با چشم گریان آشناست همچو گل چاک گریبانم به دامان آشناست در گلستان محبت غنچهای کم دیدهایم همچو زخم تیر، چشم ما…
چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف
چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف که پیش هر خس و خاری چو گل نداری کف چه سود آب ز دریا چو…
چه غم دارد مرا از خویش اگر محروم میسازد
چه غم دارد مرا از خویش اگر محروم میسازد که شمع بزم ما پروانه را از موم میسازد صباحت چیست چون پای ملاحت در میان…
چمن ز لاله برافروخت شمع زیبایی
چمن ز لاله برافروخت شمع زیبایی شکفت غنچه ی نظاره ی تماشایی فغان که ساقی ما در بغل دلی دارد چو شیشه نازک و همچون…
جهان تنگ چو چاه است و ما کبوتر چاه
جهان تنگ چو چاه است و ما کبوتر چاه درو چو قافله ی تشنه ایم بر سر چاه ز دست و پا زدن ما درین…
تنها من ضعیف ندارم بدن کبود
تنها من ضعیف ندارم بدن کبود عشقم چنان فشرده که شد پیرهن کبود گر بعد مرگ بنگری، از سنگ حادثات چون لاجورد سوده بود خاک…
پیری نشد خزان گل شاخسار ما
پیری نشد خزان گل شاخسار ما موی سفید ماست چو عنبر بهار ما خواهد به کار آمد اگر خاک هم شویم افلاک را چو شیشه…
بیا که فصل خوش روزگار نزدیک است
بیا که فصل خوش روزگار نزدیک است زمان سیر گل و لاله زار نزدیک است فتاده ام به طلسم قفس، چه چاره کنم ز باغ…
بوالهوس! با عشق خوبان این قدر امساک چیست
بوالهوس! با عشق خوبان این قدر امساک چیست گر ز جان نتوان گذشتن، می توان از دل گذشت مگذر از مستی که در این وادی…
به گوش کس نبود آشنا حکایت ما
به گوش کس نبود آشنا حکایت ما رموز عشق بود سر بسر روایت ما خوشم به صحبت عنقا، که غیر ازو عمری ست کسی نیامده…
به دیده چند ز نقش تو گل بر آب زنم
به دیده چند ز نقش تو گل بر آب زنم چو می به یاد لبت موج اضطراب زنم به سایه اش نروم، ابر اگر هما…
بنای توبه ز ابر بهار در خلل است
بنای توبه ز ابر بهار در خلل است می دوآتشه عمر دوباره را بدل است ز شام تا دم صبح است وقت می خوردن میان…
بر من هوای بزم تو بسیار غالب است
بر من هوای بزم تو بسیار غالب است با طالعی که از می توفیق تایب است خوبان به خاطر آنچه رسانند، می رسد بت را…
باده در جام خمار من دلگیر کنید
باده در جام خمار من دلگیر کنید شوق پروانه ام، از شعله مرا سیر کنید باده در وقت سحر لذت دیگر دارد صبح را از…
ای گل شکفته شو که به جا میفرستمت
ای گل شکفته شو که به جا میفرستمت یعنی به یار سستوفا میفرستمت قاصد بگیر نامه و دست مرا ببوس آگاه نیستی که کجا میفرستمت…
ای دریده ز تو گل پیرهن خون آلود
ای دریده ز تو گل پیرهن خون آلود لاله را داغ تو تعویذ تن خون آلود اختران بر فلک از گریه ی من رنگینند همچو…
اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند
اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند عرق فتنه ز درد ته مینا گیرند بی سبب نیست همه گردش افلاک اینجا شیشه ترسم که ازین…
امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود
امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود نقل شراب، پسته ی خندان تنگ بود ساقی ز چهره آینه بر روی بزم داشت مطرب ز پنجه،…
از نکهت تو باده ره هوش می زند
از نکهت تو باده ره هوش می زند گل را حدیث روی تو بر گوش می زند در آه و ناله مصلحت خویش دیده ایم…
از سخن آن به که کس خاموش گردد همچو گل
از سخن آن به که کس خاموش گردد همچو گل صدزبان چون جمع شد، یک گوش گردد همچو گل قسمت دل از وصال او به…
از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت
از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت آخر همای تیر تو از استخوان گذشت پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد تا کی…
یاد ایامی که بلبل چون من محزون نبود
یاد ایامی که بلبل چون من محزون نبود همچو قمری، گفتگوی من به یک مضمون نبود از شراب کهنه شد آخر علاج درد ما حکمت…
هما! نصیب تو از من چنان که خواهی نیست
هما! نصیب تو از من چنان که خواهی نیست که استخوان مرا مغز همچو ماهی نیست اگر به خاک شهیدان گذار خواهی کرد کسی که…
هر که از فرقهٔ ما نیست، لئیم است اینجا
هر که از فرقهٔ ما نیست، لئیم است اینجا کوی عشق است، که محتاج کریم است اینجا؟ محتسب را به مقیمان حرم دستی نیست می…
نوبهار است و چمن در پی سامان گل است
نوبهار است و چمن در پی سامان گل است ابر بر روی هوا، دود چراغان گل است بس که گل سر زده از هر سر…
نماند باده و آن تندخو نمیآید
نماند باده و آن تندخو نمیآید بهار آمد و گل رفت و او نمیآید خمار همچو منی را شکستن آسان نیست کجاست خم که ز…
میشناسم چشم او را، طرفه مست کافریست
میشناسم چشم او را، طرفه مست کافریست دیدهام مژگان شوخش را، عجب تیرآوریست قوت بازوی غم را بین کزو عاجز شدهست می که هر برگی…