فصل گل شد، نالهٔ عیشی ز بلبل قرض کن

فصل گل شد، نالهٔ عیشی ز بلبل قرض کن گر نداری زر برای باده، از گل قرض کن بی‌پریشانی نگردد جمع اسباب نشاط بهر دل…

ادامه مطلب

عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا

عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا غنچهٔ گلبرگ آتش کرده فانوس مرا کاشکی اندیشه ای از باطن عصمت کند عشق بر گردن نگیرد خون…

ادامه مطلب

صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز

صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز چون در رحمت، در میخانه را کردند باز از سجود شیشه ها، میخانه شد بیت الحرام ناله ی…

ادامه مطلب

شمع بر روی تو سرگرم نگاه افتاده ست

شمع بر روی تو سرگرم نگاه افتاده ست کار آیینه ز شوق تو به آه افتاده ست در سرشت همه کس شوق تو مادرزاد است…

ادامه مطلب

شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت

شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت برگ جمعیت فراهم کن که برگ تاک ریخت بر مشامم بوی او هرگاه آمد از نسیم…

ادامه مطلب

سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد

سوی وطن ز ناله ام آشوب می برد قاصد دلش خوش است که مکتوب می برد از روی خوب آنچه بماند شکیب ما آواز خوب…

ادامه مطلب

سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دل‌ها

سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دل‌ها تماشا کن در او چون کاروان کعبه محمل‌ها ز زهد و توبه در کار دلم صد عقده…

ادامه مطلب

ساغر گلی ز گلشن بیهوشی من است

ساغر گلی ز گلشن بیهوشی من است سرمه غبار کوچه ی خاموشی من است من شعله ام، نهان نتوان داشت شعله را ایام بی سبب…

ادامه مطلب

زخم دل کم نیست، سامان گر نباشد گو مباش

زخم دل کم نیست، سامان گر نباشد گو مباش غنچهٔ گل هست، پیکان گر نباشد گو مباش کشتی ما چشم دارد بر خطر همچون حباب…

ادامه مطلب

ز گریه گشت مرا دیده ی خراب سفید

ز گریه گشت مرا دیده ی خراب سفید به رنگ گل که شود در میان آب سفید برابری به مه من نمی کند هرگز چنین…

ادامه مطلب

ز حریم کعبه کمتر نبود کنشت ما را

ز حریم کعبه کمتر نبود کنشت ما را که ز شوق او نمانده، سر خوب و زشت ما را ز کجا شنیده یارب که غبار…

ادامه مطلب

روز و شبم اگر به حضوری چه فایده

روز و شبم اگر به حضوری چه فایده نامهربان و طفل [و] غیوری چه فایده همچون زلال بادیه از تشنگی مرا شیرین به چشم آیی…

ادامه مطلب

ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را

ذوقی ز باغ نیست دل غم پذیر را کوته کنید رشته ی مرغ اسیر را برهیچ کس به غیر وجود ضعیف من حیرت قفس نساخته…

ادامه مطلب

دلم در باغ نتوانست امشب خواب راحت کرد

دلم در باغ نتوانست امشب خواب راحت کرد سحر را شورش مرغان به من صبح قیامت کرد دلی بر باد دادم در ره مهر و…

ادامه مطلب

دلم از رهگذر فقر، حکایت نکند

دلم از رهگذر فقر، حکایت نکند حکم شاه است که درویش شکایت نکند توبه ام خضر ره کعبه ی مقصود نشد آه اگر پیر خرابات…

ادامه مطلب

دل به تدبیر رهایی چو به سویم بیند

دل به تدبیر رهایی چو به سویم بیند چون گره، بسته ی صد سلسله مویم بیند صاف سرچشمه ی حیوان، تهی از دردی نیست خضر…

ادامه مطلب

در مقام بی خطر، آزادگان را خواب نیست

در مقام بی خطر، آزادگان را خواب نیست جوهر آیینه را دلگیری از گرداب نیست واصلان عشق را نبود به غیری احتیاج طاعت اهل حرم…

ادامه مطلب

در عشق دلم را به جبین نقش وفا بود

در عشق دلم را به جبین نقش وفا بود بر سنگ زدم آینه را، عیب نما بود عنقا که به من بر سر دعوی ست،…

ادامه مطلب

در چمن ای گلرخان تا چند منزل خوش کنید

در چمن ای گلرخان تا چند منزل خوش کنید یا به چشم من گذارید و مرا دل خوش کنید دلنشین باشد حدیث عشق در وارستگی…

ادامه مطلب

خویش را بر محرمان آن بت چین بسته‌ایم

خویش را بر محرمان آن بت چین بسته‌ایم بلبلیم و بال بر دامان گلچین بسته‌ایم محفل روشندلان را با چراغان کار نیست خانه را از…

ادامه مطلب

خوش آن عاشق که خون از دیدهٔ نمناک او ریزد

خوش آن عاشق که خون از دیدهٔ نمناک او ریزد چو لاله داغ دل از سینهٔ صد چاک او ریزد به زاهد جام می را…

ادامه مطلب

خزان ببین که چمن را چگونه جان داده ست

خزان ببین که چمن را چگونه جان داده ست بهار رفته و جا را به این خزان داده ست ز برگ های خزان هر نهال…

ادامه مطلب

حریم بزم عشق است این، چرایی ناامید اینجا؟

حریم بزم عشق است این، چرایی ناامید اینجا؟ بود شمع و چراغ کشته را اجر شهید اینجا متاع مصر ارزان است در بازار حسن او…

ادامه مطلب

چون صراحی، خنده‌ام با چشم گریان آشناست

چون صراحی، خنده‌ام با چشم گریان آشناست همچو گل چاک گریبانم به دامان آشناست در گلستان محبت غنچه‌ای کم دیده‌ایم همچو زخم تیر، چشم ما…

ادامه مطلب

چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف

چو غنچه در گرهی بند، نقد خود ز تلف که پیش هر خس و خاری چو گل نداری کف چه سود آب ز دریا چو…

ادامه مطلب

چه غم دارد مرا از خویش اگر محروم می‌سازد

چه غم دارد مرا از خویش اگر محروم می‌سازد که شمع بزم ما پروانه را از موم می‌سازد صباحت چیست چون پای ملاحت در میان…

ادامه مطلب

چمن ز لاله برافروخت شمع زیبایی

چمن ز لاله برافروخت شمع زیبایی شکفت غنچه ی نظاره ی تماشایی فغان که ساقی ما در بغل دلی دارد چو شیشه نازک و همچون…

ادامه مطلب

جهان تنگ چو چاه است و ما کبوتر چاه

جهان تنگ چو چاه است و ما کبوتر چاه درو چو قافله ی تشنه ایم بر سر چاه ز دست و پا زدن ما درین…

ادامه مطلب

تنها من ضعیف ندارم بدن کبود

تنها من ضعیف ندارم بدن کبود عشقم چنان فشرده که شد پیرهن کبود گر بعد مرگ بنگری، از سنگ حادثات چون لاجورد سوده بود خاک…

ادامه مطلب

پیری نشد خزان گل شاخسار ما

پیری نشد خزان گل شاخسار ما موی سفید ماست چو عنبر بهار ما خواهد به کار آمد اگر خاک هم شویم افلاک را چو شیشه…

ادامه مطلب

بیا که فصل خوش روزگار نزدیک است

بیا که فصل خوش روزگار نزدیک است زمان سیر گل و لاله زار نزدیک است فتاده ام به طلسم قفس، چه چاره کنم ز باغ…

ادامه مطلب

بوالهوس! با عشق خوبان این قدر امساک چیست

بوالهوس! با عشق خوبان این قدر امساک چیست گر ز جان نتوان گذشتن، می توان از دل گذشت مگذر از مستی که در این وادی…

ادامه مطلب

به گوش کس نبود آشنا حکایت ما

به گوش کس نبود آشنا حکایت ما رموز عشق بود سر بسر روایت ما خوشم به صحبت عنقا، که غیر ازو عمری ست کسی نیامده…

ادامه مطلب

به دیده چند ز نقش تو گل بر آب زنم

به دیده چند ز نقش تو گل بر آب زنم چو می به یاد لبت موج اضطراب زنم به سایه اش نروم، ابر اگر هما…

ادامه مطلب

بنای توبه ز ابر بهار در خلل است

بنای توبه ز ابر بهار در خلل است می دوآتشه عمر دوباره را بدل است ز شام تا دم صبح است وقت می خوردن میان…

ادامه مطلب

بر من هوای بزم تو بسیار غالب است

بر من هوای بزم تو بسیار غالب است با طالعی که از می توفیق تایب است خوبان به خاطر آنچه رسانند، می رسد بت را…

ادامه مطلب

باده در جام خمار من دلگیر کنید

باده در جام خمار من دلگیر کنید شوق پروانه ام، از شعله مرا سیر کنید باده در وقت سحر لذت دیگر دارد صبح را از…

ادامه مطلب

ای گل شکفته شو که به جا می‌فرستمت

ای گل شکفته شو که به جا می‌فرستمت یعنی به یار سست‌وفا می‌فرستمت قاصد بگیر نامه و دست مرا ببوس آگاه نیستی که کجا می‌فرستمت…

ادامه مطلب

ای دریده ز تو گل پیرهن خون آلود

ای دریده ز تو گل پیرهن خون آلود لاله را داغ تو تعویذ تن خون آلود اختران بر فلک از گریه ی من رنگینند همچو…

ادامه مطلب

اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند

اهل میخانه گلاب از گل صهبا گیرند عرق فتنه ز درد ته مینا گیرند بی سبب نیست همه گردش افلاک اینجا شیشه ترسم که ازین…

ادامه مطلب

امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود

امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود نقل شراب، پسته ی خندان تنگ بود ساقی ز چهره آینه بر روی بزم داشت مطرب ز پنجه،…

ادامه مطلب

از نکهت تو باده ره هوش می زند

از نکهت تو باده ره هوش می زند گل را حدیث روی تو بر گوش می زند در آه و ناله مصلحت خویش دیده ایم…

ادامه مطلب

از سخن آن به که کس خاموش گردد همچو گل

از سخن آن به که کس خاموش گردد همچو گل صدزبان چون جمع شد، یک گوش گردد همچو گل قسمت دل از وصال او به…

ادامه مطلب

از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت

از بس که تلخکام ازین ناتوان گذشت آخر همای تیر تو از استخوان گذشت پایم ز کوی او چه عجب گر بریده شد تا کی…

ادامه مطلب

یاد ایامی که بلبل چون من محزون نبود

یاد ایامی که بلبل چون من محزون نبود همچو قمری، گفتگوی من به یک مضمون نبود از شراب کهنه شد آخر علاج درد ما حکمت…

ادامه مطلب

هما! نصیب تو از من چنان که خواهی نیست

هما! نصیب تو از من چنان که خواهی نیست که استخوان مرا مغز همچو ماهی نیست اگر به خاک شهیدان گذار خواهی کرد کسی که…

ادامه مطلب

هر که از فرقهٔ ما نیست، لئیم است اینجا

هر که از فرقهٔ ما نیست، لئیم است اینجا کوی عشق است، که محتاج کریم است اینجا؟ محتسب را به مقیمان حرم دستی نیست می…

ادامه مطلب

نوبهار است و چمن در پی سامان گل است

نوبهار است و چمن در پی سامان گل است ابر بر روی هوا، دود چراغان گل است بس که گل سر زده از هر سر…

ادامه مطلب

نماند باده و آن تندخو نمی‌آید

نماند باده و آن تندخو نمی‌آید بهار آمد و گل رفت و او نمی‌آید خمار همچو منی را شکستن آسان نیست کجاست خم که ز…

ادامه مطلب

می‌شناسم چشم او را، طرفه مست کافری‌ست

می‌شناسم چشم او را، طرفه مست کافری‌ست دیده‌ام مژگان شوخش را، عجب تیرآوری‌ست قوت بازوی غم را بین کزو عاجز شده‌ست می که هر برگی…

ادامه مطلب