رو به آزار دل خصم دل آزار منه

رو به آزار دل خصم دل آزار منه گر همه شعله شوی، پا به سر خار منه پرتو فیض کی از صحبت هرکس خیزد سینه…

ادامه مطلب

دیوانه ایم و وادی عشق است دشت ما

دیوانه ایم و وادی عشق است دشت ما آید پیاده گل ز گلستان به گشت ما از کس مپرس آنچه به ما رفته زین محیط…

ادامه مطلب

دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است

دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است چگونه گل نشود غنچه، گلستان تنگ است به کام خود پر و بالی نمی توانم زد چو…

ادامه مطلب

دلم از آبله ی غم چو کف سوخته است

دلم از آبله ی غم چو کف سوخته است جگر از تشنگی ام چون صدف سوخته است عشق را رغبت آمیزش من نیست عجب میل…

ادامه مطلب

دل به یک زمزمه، چون آینه، پرداز گرفت

دل به یک زمزمه، چون آینه، پرداز گرفت شمع ما روشنی از شعله ی آواز گرفت چه عجب گر نشناسند حریفان آهنگ نغمه بر چهره…

ادامه مطلب

در ورطهٔ کشاکشِ دوران فتاده‌ایم

در ورطهٔ کشاکشِ دوران فتاده‌ایم این بحر را چو موج، کمان کباده‌ایم در جوش این میحط کسی را چه اختیار چون موج، ما عنان خود…

ادامه مطلب

در ره عشق بتان جان ز بلا نتوان برد

در ره عشق بتان جان ز بلا نتوان برد سر درین راه به همراهی پا نتوان برد خضر توفیق اگر راهنمایی نکند راه بر قافله…

ادامه مطلب

در چمن چون گفتگویی از لب او واکنم

در چمن چون گفتگویی از لب او واکنم می شود می آب اگر چون غنچه در مینا کنم صبر می گویند پیدا کن مرا در…

ادامه مطلب

دارم عیشی به وصل ماهی

دارم عیشی به وصل ماهی پیچیده به شاخ گل، گیاهی هنگامه ی حسن و عشق گرم است از ما آهی، ازو نگاهی از دست غم…

ادامه مطلب

خوش آن زمان که سر مهر بود خوبان را

خوش آن زمان که سر مهر بود خوبان را کرشمه منع نمی کرد آه و افغان را چنین نبود در وصل بسته بر دل ها…

ادامه مطلب

خصمی به میان من و غیر از سخن توست

خصمی به میان من و غیر از سخن توست بادام دو مغزی، دو زبان در دهن توست چشمی به ره نکهت خود داشته دایم پیراهن…

ادامه مطلب

حسن، شیرین را ازان می پرورد دایم به شیر

حسن، شیرین را ازان می پرورد دایم به شیر کز برای کشتن فرهاد گردد شیرگیر تا ازو زخمی نگیرم دلپسند خویشتن برنمی دارم سر از…

ادامه مطلب

چون شحنه مرا پنجه ی تقدیر گرفته ست

چون شحنه مرا پنجه ی تقدیر گرفته ست کو آنکه بپرسد به چه تقصیر گرفته ست هرجا که به جوش آمده دیوانه ای، از رشک…

ادامه مطلب

چو زاهد در دماغم شوری از وسواس پیچیده‌ست

چو زاهد در دماغم شوری از وسواس پیچیده‌ست جنون در کاسهٔ سر چون صدا در طاس پیچیده‌ست ز پیچ و تاب انگشتم به شاخ آهوان…

ادامه مطلب

چه غافلی ست ز دور سپهر، مردم را

چه غافلی ست ز دور سپهر، مردم را در آسیا بنگر خواب ناز گندم را هزار همچو تو رفتند و آسمان برجاست بسا سبو که…

ادامه مطلب

چنان ز گریه ی من اشک همنشینم ریخت

چنان ز گریه ی من اشک همنشینم ریخت که گریه شد عرق شرم و از جبینم ریخت فلک موافق هر طبع دید صاف مرا ازان…

ادامه مطلب

جهان بر خود مرا واله گرفته ست

جهان بر خود مرا واله گرفته ست مرا خود دل ز شهر و ده گرفته ست به خاک این چمن، تهمت چه بندم غبار از…

ادامه مطلب

تقدیر خدا را چه علاج است، گداییم

تقدیر خدا را چه علاج است، گداییم در رزق سگ و گربه شریکیم، هماییم فریاد که از ساده دلی صاحب خرمن برقیم [و] گمان برده…

ادامه مطلب

تا از قبول عشق، سخن بهره مند شد

تا از قبول عشق، سخن بهره مند شد هر بیت ما کتابه ی طاق بلند شد دستی که بود شکوه ز کوتاهی اش مرا آخر…

ادامه مطلب

بیا و وصف زلف یار بشنو

بیا و وصف زلف یار بشنو دمی بنشین حدیث مار بشنو حدیث زلف او را از دلم پرس درازی شب از بیمار بشنو ندارم اختیار…

ادامه مطلب

بهار شد که کند شیخ جلوه‌گاه غلط

بهار شد که کند شیخ جلوه‌گاه غلط به سوی میکده آید ز خانقاه غلط ز شمع لاله و از لاله شعله ظاهر شد که کرده…

ادامه مطلب

به گلشن بی تو سروم دود آه است

به گلشن بی تو سروم دود آه است به چشمم سبزه چون مژگان سیاه است دلم را یاد تیغش تازه دارد چو آن آبی که…

ادامه مطلب

به راه شوق، خضر جستجو چه می داند

به راه شوق، خضر جستجو چه می داند نشان چشمه ز من پرس، او چه می داند سواد جوهر آیینه بلبلش کرده ست وگرنه طوطی…

ادامه مطلب

به بزم وصل، دل من ز جا نمی جنبد

به بزم وصل، دل من ز جا نمی جنبد سرم چو سرو به رقص است و پا نمی جنبد دعای ما به گلستان که می…

ادامه مطلب

بس است شاهد مستی همین گلستان را

بس است شاهد مستی همین گلستان را که فاش کرده همه رازهای پنهان را ز جوش لاله و گل در چمن چراغان است ببین ز…

ادامه مطلب

با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است

با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است خار و خاشاک مرا گر سوخت آتش، آتش است از غبار کینه یک آیینه ی دل صاف…

ادامه مطلب

آیینه از خیال رخش آفتاب شد

آیینه از خیال رخش آفتاب شد جام تهی ز یاد لبش پر شراب شد ساقی به دست او برسان زود باده را کز حسرت لبش…

ادامه مطلب

ای دل ز گرد کلفت عالم غمین مباش

ای دل ز گرد کلفت عالم غمین مباش چون آسمان وگرنه به روی زمین مباش بگذار هرچه هست بجز ساغر شراب واقف ز جام باش…

ادامه مطلب

آهم اثر نیافت ز فریاد بی وقوف

آهم اثر نیافت ز فریاد بی وقوف شاگرد را چه بهره ز استاد بی وقوف ناخن به پنجه دارد و در بند تیشه است آه…

ادامه مطلب

آمد دی و ز میکده ها شور شد بلند

آمد دی و ز میکده ها شور شد بلند شب های عیش چون مژه ی حور شد بلند ساقی گشود تا سر خم را، چو…

ادامه مطلب

از نفس آنچه دلم دید، ز زنجیر ندید

از نفس آنچه دلم دید، ز زنجیر ندید گریه را چون سخن عشق گلوگیر ندید چون صبا پای سبک نه، که درین ره مجنون آنچه…

ادامه مطلب

از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است

از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است لوح مزار فاخته، سرو چمن بس است شیرین! ز غیرت شکر این پیچ و تاب…

ادامه مطلب

اختیار گوشه درمان است، همت می‌کنم

اختیار گوشه درمان است، همت می‌کنم می‌نشینم همچو عنقا و فراغت می‌کنم تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی بر دل خود چون زنم ناخن،…

ادامه مطلب

واقف کسی ز شیوه ی آن کج کلاه نیست

واقف کسی ز شیوه ی آن کج کلاه نیست چون صورت فرنگ، نگاهش نگاه نیست دل ها ز راز یکدگر آگاه نیستند آیینه را به…

ادامه مطلب

همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس

همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس لب نانی بود امروز بس و فردا بس هرکسی چاشنی فقر و قناعت دانست همچو گوهر بودش…

ادامه مطلب

هر کجا موجی ست، از مژگان ما برخاسته ست

هر کجا موجی ست، از مژگان ما برخاسته ست ابر تر گردی ست کز دامان ما برخاسته ست همت ما ذره را از خاک تنها…

ادامه مطلب

نوای مرغ شباهنگ، ناله ی نی ماست

نوای مرغ شباهنگ، ناله ی نی ماست ستاره ی سحر ما پیاله ی می ماست نمانده قاعده ی تازه ای، پیاله بگیر که آنچه کهنه…

ادامه مطلب

نگاه باغبانم، می‌پرستم لاله و گل را

نگاه باغبانم، می‌پرستم لاله و گل را کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه می‌بینم…

ادامه مطلب

می‌دهد سیل سراغ ره ویرانهٔ ما

می‌دهد سیل سراغ ره ویرانهٔ ما چون صدف در بغل موج بود خانهٔ ما چوب گل بهر دوا در همه گلزار نماند بلبلان را چه…

ادامه مطلب

منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست

منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست چو شعله زینت من در لباس عریانی ست چو آینه همه عمرم به یک نگاه گذشت چه حالت…

ادامه مطلب

مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست

مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست همچو کشتی گیر، عریانی سلاح جنگ ماست گر به راه شوق گردد مرغ با ما همسفر از…

ادامه مطلب

مردم و زخم از دم شمشیر می‌آید هنوز

مردم و زخم از دم شمشیر می‌آید هنوز استخوانم خاک گشت و تیر می‌آید هنوز از جنونم سال‌ها رفت و دل دیوانه را بی‌خودی از…

ادامه مطلب

مباد آن دم که از ما رنجه گردد آشنارویی

مباد آن دم که از ما رنجه گردد آشنارویی شکست از سنگ ما بر ساغر چینی رسد مویی درین نخجیرگاه افلاک را بنگر سراسیمه که…

ادامه مطلب

لب لعلش ز میگونی لب جام است پنداری

لب لعلش ز میگونی لب جام است پنداری به رویش حلقه های زلف، گلدام است پنداری فریب آمیز با هرکس نگاهی آنچنان دارد که آن…

ادامه مطلب

گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را

گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی چیست آمیزش به یکدیگر نبات…

ادامه مطلب

کی توان در عشق، بی سامان حیرانی نشست؟

کی توان در عشق، بی سامان حیرانی نشست؟ آنچنان در گوشه ای بنشین که بتوانی نشست خاک خلعت خانه ی عالم اگر بر باد رفت…

ادامه مطلب

کرشمهٔ تو اگر دست از شراب کشد

کرشمهٔ تو اگر دست از شراب کشد ز باده، دست و دهن را سبو به آب کشد تو چون پیاده روی، شاخ گل عنان گیرد…

ادامه مطلب

قفس ترا چو خوش افتاد به ز باغ بود

قفس ترا چو خوش افتاد به ز باغ بود گل است شعله کسی را اگر دماغ بود درین چمن به گلم ذوق آشنایی نیست به…

ادامه مطلب

فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم

فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم همچو لاله داغ دل را مرهمی نگذاشتم خنده ی موجم درین دریا کجا تر می کند؟…

ادامه مطلب

عشق خونریز که شیر مست است

عشق خونریز که شیر مست است به دل از تیر تو در نی بست است هر کجا راهزنی برخیزد با تو چون دزد حنا همدست…

ادامه مطلب