غزلیات سلیم تهرانی
خصمی به میان من و غیر از سخن توست
خصمی به میان من و غیر از سخن توست بادام دو مغزی، دو زبان در دهن توست چشمی به ره نکهت خود داشته دایم پیراهن…
حسن، شیرین را ازان می پرورد دایم به شیر
حسن، شیرین را ازان می پرورد دایم به شیر کز برای کشتن فرهاد گردد شیرگیر تا ازو زخمی نگیرم دلپسند خویشتن برنمی دارم سر از…
چون شحنه مرا پنجه ی تقدیر گرفته ست
چون شحنه مرا پنجه ی تقدیر گرفته ست کو آنکه بپرسد به چه تقصیر گرفته ست هرجا که به جوش آمده دیوانه ای، از رشک…
چو زاهد در دماغم شوری از وسواس پیچیدهست
چو زاهد در دماغم شوری از وسواس پیچیدهست جنون در کاسهٔ سر چون صدا در طاس پیچیدهست ز پیچ و تاب انگشتم به شاخ آهوان…
چه غافلی ست ز دور سپهر، مردم را
چه غافلی ست ز دور سپهر، مردم را در آسیا بنگر خواب ناز گندم را هزار همچو تو رفتند و آسمان برجاست بسا سبو که…
چنان ز گریه ی من اشک همنشینم ریخت
چنان ز گریه ی من اشک همنشینم ریخت که گریه شد عرق شرم و از جبینم ریخت فلک موافق هر طبع دید صاف مرا ازان…
جهان بر خود مرا واله گرفته ست
جهان بر خود مرا واله گرفته ست مرا خود دل ز شهر و ده گرفته ست به خاک این چمن، تهمت چه بندم غبار از…
تقدیر خدا را چه علاج است، گداییم
تقدیر خدا را چه علاج است، گداییم در رزق سگ و گربه شریکیم، هماییم فریاد که از ساده دلی صاحب خرمن برقیم [و] گمان برده…
تا از قبول عشق، سخن بهره مند شد
تا از قبول عشق، سخن بهره مند شد هر بیت ما کتابه ی طاق بلند شد دستی که بود شکوه ز کوتاهی اش مرا آخر…
بیا و وصف زلف یار بشنو
بیا و وصف زلف یار بشنو دمی بنشین حدیث مار بشنو حدیث زلف او را از دلم پرس درازی شب از بیمار بشنو ندارم اختیار…
بهار شد که کند شیخ جلوهگاه غلط
بهار شد که کند شیخ جلوهگاه غلط به سوی میکده آید ز خانقاه غلط ز شمع لاله و از لاله شعله ظاهر شد که کرده…
به گلشن بی تو سروم دود آه است
به گلشن بی تو سروم دود آه است به چشمم سبزه چون مژگان سیاه است دلم را یاد تیغش تازه دارد چو آن آبی که…
به راه شوق، خضر جستجو چه می داند
به راه شوق، خضر جستجو چه می داند نشان چشمه ز من پرس، او چه می داند سواد جوهر آیینه بلبلش کرده ست وگرنه طوطی…
به بزم وصل، دل من ز جا نمی جنبد
به بزم وصل، دل من ز جا نمی جنبد سرم چو سرو به رقص است و پا نمی جنبد دعای ما به گلستان که می…
بس است شاهد مستی همین گلستان را
بس است شاهد مستی همین گلستان را که فاش کرده همه رازهای پنهان را ز جوش لاله و گل در چمن چراغان است ببین ز…
با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است
با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است خار و خاشاک مرا گر سوخت آتش، آتش است از غبار کینه یک آیینه ی دل صاف…
آیینه از خیال رخش آفتاب شد
آیینه از خیال رخش آفتاب شد جام تهی ز یاد لبش پر شراب شد ساقی به دست او برسان زود باده را کز حسرت لبش…
ای دل ز گرد کلفت عالم غمین مباش
ای دل ز گرد کلفت عالم غمین مباش چون آسمان وگرنه به روی زمین مباش بگذار هرچه هست بجز ساغر شراب واقف ز جام باش…
آهم اثر نیافت ز فریاد بی وقوف
آهم اثر نیافت ز فریاد بی وقوف شاگرد را چه بهره ز استاد بی وقوف ناخن به پنجه دارد و در بند تیشه است آه…
آمد دی و ز میکده ها شور شد بلند
آمد دی و ز میکده ها شور شد بلند شب های عیش چون مژه ی حور شد بلند ساقی گشود تا سر خم را، چو…
از نفس آنچه دلم دید، ز زنجیر ندید
از نفس آنچه دلم دید، ز زنجیر ندید گریه را چون سخن عشق گلوگیر ندید چون صبا پای سبک نه، که درین ره مجنون آنچه…
از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است
از سایه ی تو سبز سر خاک من بس است لوح مزار فاخته، سرو چمن بس است شیرین! ز غیرت شکر این پیچ و تاب…
اختیار گوشه درمان است، همت میکنم
اختیار گوشه درمان است، همت میکنم مینشینم همچو عنقا و فراغت میکنم تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی بر دل خود چون زنم ناخن،…
واقف کسی ز شیوه ی آن کج کلاه نیست
واقف کسی ز شیوه ی آن کج کلاه نیست چون صورت فرنگ، نگاهش نگاه نیست دل ها ز راز یکدگر آگاه نیستند آیینه را به…
همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس
همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس لب نانی بود امروز بس و فردا بس هرکسی چاشنی فقر و قناعت دانست همچو گوهر بودش…
هر کجا موجی ست، از مژگان ما برخاسته ست
هر کجا موجی ست، از مژگان ما برخاسته ست ابر تر گردی ست کز دامان ما برخاسته ست همت ما ذره را از خاک تنها…
نوای مرغ شباهنگ، ناله ی نی ماست
نوای مرغ شباهنگ، ناله ی نی ماست ستاره ی سحر ما پیاله ی می ماست نمانده قاعده ی تازه ای، پیاله بگیر که آنچه کهنه…
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را
نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم…
میدهد سیل سراغ ره ویرانهٔ ما
میدهد سیل سراغ ره ویرانهٔ ما چون صدف در بغل موج بود خانهٔ ما چوب گل بهر دوا در همه گلزار نماند بلبلان را چه…
منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست
منم که مایه ی جمعیتم پریشانی ست چو شعله زینت من در لباس عریانی ست چو آینه همه عمرم به یک نگاه گذشت چه حالت…
مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست
مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست همچو کشتی گیر، عریانی سلاح جنگ ماست گر به راه شوق گردد مرغ با ما همسفر از…
مردم و زخم از دم شمشیر میآید هنوز
مردم و زخم از دم شمشیر میآید هنوز استخوانم خاک گشت و تیر میآید هنوز از جنونم سالها رفت و دل دیوانه را بیخودی از…
مباد آن دم که از ما رنجه گردد آشنارویی
مباد آن دم که از ما رنجه گردد آشنارویی شکست از سنگ ما بر ساغر چینی رسد مویی درین نخجیرگاه افلاک را بنگر سراسیمه که…
لب لعلش ز میگونی لب جام است پنداری
لب لعلش ز میگونی لب جام است پنداری به رویش حلقه های زلف، گلدام است پنداری فریب آمیز با هرکس نگاهی آنچنان دارد که آن…
گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را
گل ز بلبل یاد گیرد مستی جاوید را ذره آموزد سماع بیخودی خورشید را بعد مردن گر تهیدستی ندارد حاصلی چیست آمیزش به یکدیگر نبات…
کی توان در عشق، بی سامان حیرانی نشست؟
کی توان در عشق، بی سامان حیرانی نشست؟ آنچنان در گوشه ای بنشین که بتوانی نشست خاک خلعت خانه ی عالم اگر بر باد رفت…
کرشمهٔ تو اگر دست از شراب کشد
کرشمهٔ تو اگر دست از شراب کشد ز باده، دست و دهن را سبو به آب کشد تو چون پیاده روی، شاخ گل عنان گیرد…
قفس ترا چو خوش افتاد به ز باغ بود
قفس ترا چو خوش افتاد به ز باغ بود گل است شعله کسی را اگر دماغ بود درین چمن به گلم ذوق آشنایی نیست به…
فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم
فصل گل رفت و به جام می دمی نگذاشتم همچو لاله داغ دل را مرهمی نگذاشتم خنده ی موجم درین دریا کجا تر می کند؟…
عشق خونریز که شیر مست است
عشق خونریز که شیر مست است به دل از تیر تو در نی بست است هر کجا راهزنی برخیزد با تو چون دزد حنا همدست…
صد نشان خاک مرا از اثر عصیان است
صد نشان خاک مرا از اثر عصیان است یکی از جمله ی آنها گل نافرمان است زان درین بحر خموشند حقایق دانان که حبابی چو…
شمع از هوای وصلت، در حالت هلاک است
شمع از هوای وصلت، در حالت هلاک است گل تا شنیده بویت، از شوق سینه چاک است شستم غبار خود را با گریه از دل…
شد چو گلبن سبز در پیراهن من خار عشق
شد چو گلبن سبز در پیراهن من خار عشق همچو قمری گشت طوق گردنم زنار عشق بلبل از حسرت اگر در فصل گل نالد رواست…
سوی خم می این دل مخمور فرستیم
سوی خم می این دل مخمور فرستیم پروانه ی خود را به سوی طور فرستیم از صحبت هم، ذوق بود تنگدلان را برخیز سلیمان که…
سحر که ناله مرا گرم چون جرس گیرد
سحر که ناله مرا گرم چون جرس گیرد ز دود آه دلم صبح را نفس گیرد ز قید باده پرستی دم نیم آزاد چو محتسب…
زین چمن گر لاله ذوق از تاج شاهی می برد
زین چمن گر لاله ذوق از تاج شاهی می برد غنچه سر در جیب خویش از بی کلاهی می برد حاصل کردار خود دارد به…
زاهد همه عمرم به می ناب گذشته ست
زاهد همه عمرم به می ناب گذشته ست چون سبزه ی جو از سر من آب گذشته ست تا دامن دل رفته مرا چاک گریبان…
ز فیض عشق تو چون حسن دلپذیر شدیم
ز فیض عشق تو چون حسن دلپذیر شدیم غبار راه تو بودیم، ازان عبیر شدیم به خون خویش علم چرب کرده ایم چو شمع که…
ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه میگویم
ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه میگویم گهی با شمع محفل، گاه با پروانه میگویم حریف نکتهسنجی در همه عالم نمیبینم سخن از بیکسی…
روز بیمعشوق و شب بیجام گلگون میرود
روز بیمعشوق و شب بیجام گلگون میرود میرود عمر سبکخیز و ببین چون میرود از ملاقات سرشکم عمرها رفت و هنوز چون گلوی صید بسمل…