صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد

صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد ز صنم جفا چه جویی که درو وفا نباشد؟ ز حبیب خود شنیدم که به نزد ما جمادی…

ادامه مطلب

سرو سهی که کارش بالا بود همیشه

سرو سهی که کارش بالا بود همیشه پیش تو دست بر هم بر پا بود همیشه از تنگی دهانت یک ذره گفته باشد هر ذره…

ادامه مطلب

زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را

زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را عشق تو خانه ساخته بود، این خراب را مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار…

ادامه مطلب

دوشم آن گلچهره در آغوش بود

دوشم آن گلچهره در آغوش بود حبذا وقتی که ما را دوش بود لب به لب، رخسار بر رخسار بد رو به رو، آغوش بر…

ادامه مطلب

دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری

دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری جان در غم عشق تو بدادیم به زاری دل در غم عشق تو نهادیم نه بر عمر…

ادامه مطلب

خیال نرگس مستت، ببست خوابم را

خیال نرگس مستت، ببست خوابم را کمند طره شستت، ببرد تابم را چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم…

ادامه مطلب

حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است

حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است غمزه مست تو، سر فتنه هر غوغایی است راز سر بسته زلفت، مگشا، پیش صبا که صبا هم…

ادامه مطلب

چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب

چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب رشته جان من از، شمع رخت دارد، تاب تشنه لب گردد سراپای جهان، گردیدم نیست سرچشمه، به…

ادامه مطلب

جان من می‌رقصد از شادی، مگر یار آمدست

جان من می‌رقصد از شادی، مگر یار آمدست می‌جهد چشمم همانا وقت دیدار آمد ست جان بیمارم به استقبال آمد، تا به لب قوتی از…

ادامه مطلب

ترک من می‌آیی و دلها به یغما می‌بری

ترک من می‌آیی و دلها به یغما می‌بری روی پنهان می‌کنی، دل آشکارا می‌بری دی دل من برده‌ای، امروز دین اکنون مرا نیم جانی مانده…

ادامه مطلب

بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم

بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم به از آن نیست که هم با در میخانه شوم من اگر دیر و گر زود بود…

ادامه مطلب

به حضرت تو، که یارد، که قصه‌ای ز من آرد؟

به حضرت تو، که یارد، که قصه‌ای ز من آرد؟ به غیر باد و برآنم که باد، نیز نیارد اگر نسیم نماید، کسالتی به رسالت…

ادامه مطلب

باز دل سودای آن زنجیر مو، از سر گرفت

باز دل سودای آن زنجیر مو، از سر گرفت آتشم بنشسته بود از شمع رویش، در گرفت زهد خشک و دامن تر، آتش ما، می‌نشاند…

ادامه مطلب

ای مه برا شبی خوش، ناز و عتاب تا کی؟

ای مه برا شبی خوش، ناز و عتاب تا کی؟ وی گل نقاب بگشا، شرم و حجاب تا کی؟ ماییم تشنه و تو عین الحیات…

ادامه مطلب

ای آب آتش رنگ تو، بر باد داده خاک من

ای آب آتش رنگ تو، بر باد داده خاک من در آب و آتش هر دم از خاک درت باد ختن آب است و آتش…

ادامه مطلب

اگر حسن تو بگشاید، نقاب از چهره دعوی را

اگر حسن تو بگشاید، نقاب از چهره دعوی را به گل رضوان بر انداید، در فردوس اعلی را وگر سرور سر افرازت، زجنت، سایه بردارد…

ادامه مطلب

یار ما رندست و با او یار می‌باید شدن

یار ما رندست و با او یار می‌باید شدن غمزه‌اش مست است هان، هوشیار می‌باید شدن تا ز لعل آتشین بر ما فشاند جرعه‌ای سالها…

ادامه مطلب

هر که چون سروم، گل اندامی نداشت

هر که چون سروم، گل اندامی نداشت در جهان، از عیش خوش کامی نداشت هر که در راهش، نشان را گم نکرد در میان عاشقان،…

ادامه مطلب

نه ز احوال دل بی‌خبرانت، خبری است

نه ز احوال دل بی‌خبرانت، خبری است نه به سر وقت جگر سوختگانت، گذری است گفته‌ای، باد صبا با تو بگوید، خبرم این خبر پیش…

ادامه مطلب

من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن

من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن که می‌گویند بشکن عهد و بی‌شرمیست بشکستن حدیث دوستان در است و نتوانم شکستن در ولیکن عهد بتوانم…

ادامه مطلب

مشنو، که مرا از درت، اندیشه دوری است

مشنو، که مرا از درت، اندیشه دوری است اندیشه اگر هست، ز هجران، نه ضروری است دور از تو سرش باد ز تن دور، به…

ادامه مطلب

مرا ز هر دوجهان، حضرت تو، مقصود است

مرا ز هر دوجهان، حضرت تو، مقصود است که حضرتت به حقیقت، مقام محمود است دریچه نظر و رهگذار خاطر من جز از خیال تو،…

ادامه مطلب

گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی

گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی روی بنمای و رخ گل را به خون دل بشوی سایه را گو با رخ من…

ادامه مطلب

کارها دارد دل من با لب جانان هنوز

کارها دارد دل من با لب جانان هنوز دور حسنش راست اکنون اول دوران هنوز در بهار حسنش از صد گل یکی نشکفته است گرد…

ادامه مطلب

صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه

صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه هر صورت آبادان کز باده شود ویران معموره معنی…

ادامه مطلب

سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست

سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست ماه را، با رخ تو، دعوی زیبایی نیست هر که بیند، گل روی تو و عاشق نشود همچو…

ادامه مطلب

ز صبا سنبل او دوش به هم بر می‌شد

ز صبا سنبل او دوش به هم بر می‌شد وز نسیمش همه آفاق معطر می‌شد ز سواد شکن زلف به هم بر شده‌اش دیدم احوال…

ادامه مطلب

دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو

دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو چون تنی باشد که جانش رفته باشد دور ازو ذره حالم نمی‌گردد ز حال ذره‌ای کافتاب…

ادامه مطلب

درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست

درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست که اوست، مغز حقیقت، برون از همه پوست دویی میان تو و دوست هم ز توست، ار…

ادامه مطلب

در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست

در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست با سر زلف تو نیزم، سرو کاری بودست پیش از آن دم، که دمد، خط شب…

ادامه مطلب

حاصلی، زین دور غم فرجام، نیست

حاصلی، زین دور غم فرجام، نیست در جهان دوری، چو دور جام نیست گر چه دورانی خوش است، ایام گل خوشتر از دوران عشق، ایام…

ادامه مطلب

چه می‌بری دل ما چون نگه نمی‌داری؟

چه می‌بری دل ما چون نگه نمی‌داری؟ چه دلبری که نمی‌آید از تو دلداری؟ چرا چو نافه آهو بریده‌ای از من؟ چرا چو مشک مرا…

ادامه مطلب

جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی

جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی بی عزیزان نیست عمر نازنین را لذتی بر سر من کس نمی‌آید به پرسش جز خیال جز خیالش…

ادامه مطلب

ترک چشم تو، که با تیر و کمان می‌گردد

ترک چشم تو، که با تیر و کمان می‌گردد بنشان کرده دلی، از پی آن می‌گردد هر که سر گشته چوگان سر زلف تو شد…

ادامه مطلب

بی‌گل رویت ندارد، رونقی بستان ما

بی‌گل رویت ندارد، رونقی بستان ما بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح عرضه داری شرح…

ادامه مطلب

به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بی‌خور و خوابم

به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بی‌خور و خوابم به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم به جان عاشقان، یعنی لبت…

ادامه مطلب

باز جانم، هدف تیر کمان ابرویی است

باز جانم، هدف تیر کمان ابرویی است که کمان غم عشقش، نه به هر بازویی است دل من، تافته طره مشکین زلفی است جانم آویخته…

ادامه مطلب

ای گل رخسار تو! برده ز روی گل، آب

ای گل رخسار تو! برده ز روی گل، آب صحبت گل را رها کرده ببویت گلاب سایه سرو تو ساخت، پایه بختم، بلند نرگس مست…

ادامه مطلب

آنها که مقیمان خرابات مغانند

آنها که مقیمان خرابات مغانند ره جز به در خانه خمار ندانند من بنده رندان خرابات مغانم کایشان همه عالم به پشیزی نستانند سر حلقه…

ادامه مطلب

از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست

از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست زاهد به خرابات مغان آمد و می‌، خواست ما پیرو آن راهروانیم، که ما را چون نی…

ادامه مطلب

یار دل می‌جوید و عاشق روانی می‌دهد

یار دل می‌جوید و عاشق روانی می‌دهد چون کند مسکین در افتادست و جانی می‌دهد؟ چون نمی‌افتد به دستش آستین وصل دوست بر در او…

ادامه مطلب

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند از می سودای چشمت خوش برآید جان من سر…

ادامه مطلب

نه تنها، بر سر کوی تو ما را، کار، می‌افتد

نه تنها، بر سر کوی تو ما را، کار، می‌افتد که هر روی در آن منزل، ازین، صد بار می‌افتد به بویت باد شبگیری، چنان…

ادامه مطلب

می‌آیی و دمی دو سه در کار می‌کنی

می‌آیی و دمی دو سه در کار می‌کنی ما را به دام خویشتن گرفتار می‌کنی دین می‌خری به عشوه و دل می‌بری ز دست آری…

ادامه مطلب

من چه دانستم که هجر یار چندین در کشد؟

من چه دانستم که هجر یار چندین در کشد؟ یا مرا یکبارگی وصلش قلم در سر کشد اشک را کش من به خون پروردم اندازم…

ادامه مطلب

ماییم به کوی یار دلجوی

ماییم به کوی یار دلجوی دیوانه زلف آن پری روی مار است بتی که تنگ خوی است ماییم و دلی گرفته آن خوی چون دردل…

ادامه مطلب

گل فردوس چه باشد که به روی تو رسد

گل فردوس چه باشد که به روی تو رسد یا نسیمش که به خاک سر کوی تو رسد از خط سبز تو در آتشم ای…

ادامه مطلب

کار شد تنگ برین دل، خبر یار کنید

کار شد تنگ برین دل، خبر یار کنید دوستان! بهر خدا، چاره این کار کنید سیل عشق آمد و این بخت گران خواب مرا گر…

ادامه مطلب

صنما مرده آنم که تو جانم باشی

صنما مرده آنم که تو جانم باشی می‌دهم جان که مگر جان جهانم باشی روز عمر من مسکین به شب آمد تا تو روشنایی دل…

ادامه مطلب

سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نیست

سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نیست سرو را این حسن و زیبایی که قدت راست نیست راستی را سرو بس رعناست…

ادامه مطلب