غزلیات سعدی شیرازی
ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو
ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو نادرست اندر نگارستان دنیی روی تو دختران مصر را کاسد شود بازار حسن گر چو یوسف پرده…
ای به خلق از جهانیان ممتاز
ای به خلق از جهانیان ممتاز چشم خلقی به روی خوب تو باز لازمست آن که دارد این همه لطف که تحمل کنندش این همه…
آن کیست که میرود به نخجیر
آن کیست که میرود به نخجیر پای دل دوستان به زنجیر همشیره جادوان بابل همسایه لعبتان کشمیر اینست بهشت اگر شنیدی کز دیدن آن جوان…
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم بخت این نکند با من کان شاخ…
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمیشود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که…
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج میفرستی و گر تیغ میزنی ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو چون مرغ شب…
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو…
وقتها یک دم برآسودی تنم
وقتها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی لا تنم اسقیانی و دعانی افتضح عشق و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم…
هرگز این صورت کند صورتگری
هرگز این صورت کند صورتگری یا چنین شاهد بود در کشوری سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخساری ملایک منظری میرود وز خویشتن بینی که هست در نمیآید…
هر که بی او زندگانی میکند
هر که بی او زندگانی میکند گر نمیمیرد گرانی میکند من بر آن بودم که ندهم دل به عشق سروبالا دلستانی میکند مهربانی مینمایم بر…
نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نماندست آرزومندی غریب از خوی مطبوعت که روی از…
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه میخواهی اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی ز روزگار من آشفتهتر چه…
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن مشک غمازست…
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی که روی چون قمر از دوستان بپوشیدی من از جفای زمان بلبلا نخفتم دوش تو را چه بود که تا…
مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد به قهر اگر بستیزد…
ما دل دوستان به جان بخریم
ما دل دوستان به جان بخریم ور جهان دشمنست غم نخوریم گر به شمشیر میزند معشوق گو بزن جان من که ما سپریم آن که…
گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی…
گر تیغ برکشد که محبان همیزنم
گر تیغ برکشد که محبان همیزنم اول کسی که لاف محبت زند منم گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست گو سر قبول کن که…
کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند
کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند ز عشق سیر نباشد ز عیش بس نکند در این روش که تویی پیش هر که…
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی این همه جلوه طاووس و خرامیدن او…
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با…
شورش بلبلان سحر باشد
شورش بلبلان سحر باشد خفته از صبح بیخبر باشد تیرباران عشق خوبان را دل شوریدگان سپر باشد عاشقان کشتگان معشوقند هر که زندست در خطر…
سهل باشد به ترک جان گفتن
سهل باشد به ترک جان گفتن ترک جانان نمیتوان گفتن هر چه زان تلختر بخواهی گفت شکرینست از آن دهان گفتن توبه کردیم پیش بالایت…
سرمست بتی لطیف ساده
سرمست بتی لطیف ساده در دست گرفته جام باده در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده افتاده زمین به حضرت او گردونش…
زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
زنده شود هر که پیش دوست بمیرد مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست شمع دلش را ز…
روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
روز برآمد بلند ای پسر هوشمند گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند طفل گیا شیر خورد شاخ جوان گو ببال ابر بهاری گریست طرف…
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی بازار خویش و آتش ما تیز میکنی گر خون دل خوری فرح افزای میخوری ور قصد جان کنی طرب انگیز…
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم دمی با همدمی خرم ز جانم بر…
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز…
خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم که بیگنه بکشی از خدا نترسیدی…
حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام
حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام حریف دوست که از خویشتن خبر دارد شراب صرف محبت نخوردست تمام…
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست…
چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی چون که به بخت ما رسد این همه ناز میکنی ای که نیازمودهای صورت حال بیدلان عشق…
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
تو مپندار کز این در به ملامت بروم دلم این جاست بده تا به سلامت بروم ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای…
تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی
تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی و گر مه را حیا بودی ز شرمش در نقابستی اگر گل را نظر بودی چو نرگس…
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند تا گل روی تو دیدم همه گلها خارند تا تو…
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو…
بس که در منظر تو حیرانم
بس که در منظر تو حیرانم صورتت را صفت نمیدانم پارسایان ملامتم مکنید که من از عشق توبه نتوانم هر که بینی به جسم و…
با همه مهر و با منش کینست
با همه مهر و با منش کینست چه کنم حظ بخت من اینست شاید ای نفس تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمینست ننهد…
ای یار جفاکرده پیوندبریده
ای یار جفاکرده پیوندبریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آلوده یوسف ندریده…
ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای دانی که آه سوختگان را اثر بود مگذار نالهای که…
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من سوزناک افتاده چون پروانهام در پای تو خود نمیسوزد…
آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد
آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد ترک از خراسان آمدست از پارس یغما میبرد شیراز مشکین میکند چون ناف آهوی ختن گر…
امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس
امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس پستان یار در خم گیسوی تابدار چون گوی عاج در…
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی به هتک پرده صاحب دلان همیکوشی چنین قیامت و قامت ندیدهام همه عمر تو سرو یا…
از همه باشد به حقیقت گزیر
از همه باشد به حقیقت گزیر وز تو نباشد که نداری نظیر مشرب شیرین نبود بی زحام دعوت منعم نبود بی فقیر آن عرقست از…
یارا بهشت صحبت یاران همدمست
یارا بهشت صحبت یاران همدمست دیدار یار نامتناسب جهنمست هر دم که در حضور عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست نه هر…
وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی
وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی گر سر صحرات باشد سروبالایی بجوی ور به خلوت با دلارامت میسر میشود در سرایت خود…
هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که می با تو خورد عربده کرد هر که روی تو دید عشق آورد زهر اگر در مذاق من ریزی با تو همچون شکر…
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست نه هر آن چشم که بینند سیاهست و سپید یا سپیدی…