پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به

پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به با توانای معربد نکنی بازی به چون دلش دادی و مهرش ستدی چاره نماند اگر او با تو…

ادامه مطلب

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور آدمی چون تو در آفاق نشان…

ادامه مطلب

برخیز که می‌رود زمستان

برخیز که می‌رود زمستان بگشای در سرای بستان نارنج و بنفشه بر طبق نه منقل بگذار در شبستان وین پرده بگوی تا به یک بار…

ادامه مطلب

با کاروان مصری چندین شکر نباشد

با کاروان مصری چندین شکر نباشد در لعبتان چینی زین خوبتر نباشد این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید وین شاهدی و شنگی…

ادامه مطلب

ای نفس خرم باد صبا

ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمده‌ای مرحبا قافله شب چه شنیدی ز صبح مرغ سلیمان چه خبر از سبا بر سر خشمست…

ادامه مطلب

ای صبر پای دار که پیمان شکست یار

ای صبر پای دار که پیمان شکست یار کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار برخاست آهم از دل و در خون نشست…

ادامه مطلب

ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی

ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی وصف جمال آن بت نامهربان بگوی بگذار مشک و بوی سر زلف او بیار یاد شکر مکن سخنی زان…

ادامه مطلب

آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست

آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست موقف آزادگان بر سر میدان اوست ره به در از کوی دوست نیست که بیرون…

ادامه مطلب

امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم

امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم خاک را زنده کند تربیت باد بهار سنگ باشد…

ادامه مطلب

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب که را مجال نظر بر جمال میمونت بدین صفت که تو دل…

ادامه مطلب

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود دشمن گر آستین گل افشاندت به روی از تیر چرخ…

ادامه مطلب

یاری به دست کن که به امید راحتش

یاری به دست کن که به امید راحتش واجب کند که صبر کنی بر جراحتش ما را که ره دهد به سراپرده وصال ای باد…

ادامه مطلب

همی‌زنم نفس سرد بر امید کسی

همی‌زنم نفس سرد بر امید کسی که یاد ناورد از من به سال‌ها نفسی به چشم رحم به رویم نظر همی‌نکند به دست جور و…

ادامه مطلب

هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد

هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد صد کاروان عالم اسرار بگذرد مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی هر لحظه پیش…

ادامه مطلب

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی با چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند هر کو به وجود…

ادامه مطلب

نگویم آب و گلست آن وجود روحانی

نگویم آب و گلست آن وجود روحانی بدین کمال نباشد جمال انسانی اگر تو آب و گلی همچنان که سایر خلق گل بهشت مخمر به…

ادامه مطلب

می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم

می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم می‌روم بی‌دل و بی یار و یقین می‌دانم که من بی‌دل…

ادامه مطلب

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر…

ادامه مطلب

مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی

مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم…

ادامه مطلب

مجلس ما دگر امروز به بستان ماند

مجلس ما دگر امروز به بستان ماند عیش خلوت به تماشای گلستان ماند می حلالست کسی را که بود خانه بهشت خاصه از دست حریفی…

ادامه مطلب

ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم

ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم…

ادامه مطلب

گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل

گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل ایا باد سحرگاهی گر این شب…

ادامه مطلب

گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری

گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری تا نکند وفای تو در دل…

ادامه مطلب

کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش

کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش مطرب ما را دردیست که خوش می‌نالد مرغ عاشق طرب…

ادامه مطلب

فریاد من از فراق یارست

فریاد من از فراق یارست و افغان من از غم نگارست بی روی چو ماه آن نگارین رخساره من به خون نگارست خون جگرم ز…

ادامه مطلب

عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی

عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی یا غایه الامانی قلبی لدیک فانی شخصی کما ترانی…

ادامه مطلب

شیرین دهان آن بت عیار بنگرید

شیرین دهان آن بت عیار بنگرید در در میان لعل شکربار بنگرید بستان عارضش که تماشاگه دلست پرنرگس و بنفشه و گلنار بنگرید از ما…

ادامه مطلب

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که زنده ابدست آدمی که کشته اوست شراب خورده معنی چو در سماع آید چه جای جامه که…

ادامه مطلب

سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد

سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه…

ادامه مطلب

زلف او بر رخ چو جولان می‌کند

زلف او بر رخ چو جولان می‌کند مشک را در شهر ارزان می‌کند جوهری عقل در بازار حسن قیمت لعلش به صد جان می‌کند آفتاب…

ادامه مطلب

رفتی و همچنان به خیال من اندری

رفتی و همچنان به خیال من اندری گویی که در برابر چشمم مصوری فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد کز هر چه در خیال من آمد…

ادامه مطلب

دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت

دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت در تفکر عقل مسکین پایمال…

ادامه مطلب

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق خلقی اندر طلبت غرقه دریای…

ادامه مطلب

دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری

دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری تو خود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب گر ذوق نیست…

ادامه مطلب

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم کاین کارهای مشکل…

ادامه مطلب

حدیث یا شکرست آن که در دهان داری

حدیث یا شکرست آن که در دهان داری دوم به لطف نگویم که در جهان داری گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو گناه توست…

ادامه مطلب

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت بلای غمزه نامهربان خون خوارت چه خون…

ادامه مطلب

چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت

چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد مؤمن ز دست…

ادامه مطلب

تو را نادیدن ما غم نباشد

تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو…

ادامه مطلب

تا کیم انتظار فرمایی

تا کیم انتظار فرمایی وقت نامد که روی بنمایی؟! اگرم زنده باز خواهی دید رنجه شو پیشتر چرا نایی عمر کوته‌ترست از آن که تو…

ادامه مطلب

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول من گوش استماع ندارم لمن یقول تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق جایی دلم برفت که حیران شود…

ادامه مطلب

به تو مشغول و با تو همراهم

به تو مشغول و با تو همراهم وز تو بخشایش تو می‌خواهم همه بیگانگان چنین دانند که منت آشنای درگاهم ترسم ای میوه درخت بلند…

ادامه مطلب

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را هر ساعت از نو قبله‌ای با…

ادامه مطلب

با خردمندی و خوبی پارسا و نیک خوست

با خردمندی و خوبی پارسا و نیک خوست صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار یا…

ادامه مطلب

ای مرهم ریش و مونس جانم

ای مرهم ریش و مونس جانم چندین به مفارقت مرنجانم ای راحت اندرون مجروحم جمعیت خاطر پریشانم گویند بدار دستش از دامن تا دست بدارد…

ادامه مطلب

ای روی تو راحت دل من

ای روی تو راحت دل من چشم تو چراغ منزل من آبیست محبت تو گویی کآمیخته‌اند با گل من شادم به تو مرحبا و اهلا…

ادامه مطلب

ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری

ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری آن جا که باد زهره ندارد خبر بری ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم…

ادامه مطلب

آن که مرا آرزوست دیر میسر شود

آن که مرا آرزوست دیر میسر شود وین چه مرا در سرست عمر در این سر شود تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست…

ادامه مطلب

امروز مبارکست فالم

امروز مبارکست فالم کافتاد نظر بر آن جمالم الحمد خدای آسمان را کاختر به درآمد از وبالم خوابست مگر که می‌نماید یا عشوه همی‌دهد خیالم…

ادامه مطلب

اگر به تحفه جانان هزار جان آری

اگر به تحفه جانان هزار جان آری محقرست نشاید که بر زبان آری حدیث جان بر جانان همین مثل باشد که زر به کان بری…

ادامه مطلب