من از این جا به ملامت نروم

من از این جا به ملامت نروم که من این جا به امیدی گروم گر به عقلم سخنی می‌گویند بیم آنست که دیوانه شوم گوش…

ادامه مطلب

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم که یاد…

ادامه مطلب

ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی

ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی گر بکشی بنده‌ایم ور بنوازی رواست ما به تو…

ادامه مطلب

گل است آن یاسمن یا ماه یا روی

گل است آن یاسمن یا ماه یا روی شب است آن یا شبه یا مشک یا موی لبت دانم که یاقوت است و تن سیم…

ادامه مطلب

گر غصه روزگار گویم

گر غصه روزگار گویم بس قصه بی شمار گویم یک عمر هزارسال باید تا من یکی از هزار گویم چشمم به زبان حال گوید نی…

ادامه مطلب

که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد

که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد که عیش خلوت بی او کدورتی دارد که را مجال سخن گفتنست به حضرت او مگر نسیم صبا…

ادامه مطلب

کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی

کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی دیو خوش طبع به از حور گره پیشانی آرزو می‌کندم با تو دمی در بستان یا به هر…

ادامه مطلب

عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود

عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود مجنون از آستانه لیلی کجا رود گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست بسیار سر…

ادامه مطلب

صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین

صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد کودکی گفتا…

ادامه مطلب

شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمتست چنین شب که دوستان بینی به شرط آن که منت بنده وار در خدمت بایستم…

ادامه مطلب

سرمست درآمد از درم دوست

سرمست درآمد از درم دوست لب خنده زنان چو غنچه در پوست چون دیدمش آن رخ نگارین در خود به غلط شدم که این اوست…

ادامه مطلب

زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام

زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام قیام خواستمت کرد عقل می‌گوید مکن که شرط ادب نیست…

ادامه مطلب

روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی

روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی گفت ار نظری داری ما را به از این بینی خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد چرخ…

ادامه مطلب

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست بامدادان روی…

ادامه مطلب

دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست

دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگست برادران طریقت نصیحتم مکنید که توبه در ره عشق آبگینه…

ادامه مطلب

دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی

دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی که بامداد پگاهش تو روی بنمایی جهان شبست و تو خورشید عالم آرایی صباح مقبل آن کز درش تو…

ادامه مطلب

خواهم اندر پایش افتادن چو گوی

خواهم اندر پایش افتادن چو گوی ور به چوگانم زند هیچش مگوی بر سر عشاق طوفان گو ببار در ره مشتاق پیکان گو بروی گر…

ادامه مطلب

خانه صاحب نظران می‌بری

خانه صاحب نظران می‌بری پرده پرهیزکنان می‌دری گر تو پری چهره نپوشی نقاب توبه صوفی به زیان آوری این چه وجودست نمی‌دانمت آدمیی یا ملکی…

ادامه مطلب

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند عاشق آنست که…

ادامه مطلب

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست دگر به روی کسم دیده بر…

ادامه مطلب

جان من جان من فدای تو باد

جان من جان من فدای تو باد هیچت از دوستان نیاید یاد می روی و التفات می‌نکنی سرو هرگز چنین نرفت آزاد آفرین خدای بر…

ادامه مطلب

تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی کادمیزاده نباشد به چنین زیبایی راست خواهی نه حلالست که پنهان دارند مثل این روی و نشاید که…

ادامه مطلب

پیش رویت قمر نمی‌تابد

پیش رویت قمر نمی‌تابد خور ز حکم تو سر نمی‌تابد آتش اندر درون شب بنشست که تنورم مگر نمی‌تابد بار عشقت کجا کشد دل من…

ادامه مطلب

به قلم راست نیاید صفت مشتاقی

به قلم راست نیاید صفت مشتاقی سادتی احترق القلب من الاشواق نشود دفتر درد دل مجروح تمام لو اضافوا صحف الدهر الی اوراقی آرزوی دل…

ادامه مطلب

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی هر کس قلمی رفته‌ست بر وی…

ادامه مطلب

بازت ندانم از سر پیمان ما که برد

بازت ندانم از سر پیمان ما که برد باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد چندین وفا که کرد چو من در هوای…

ادامه مطلب

این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست

این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدست آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار باز…

ادامه مطلب

ای کاب زندگانی من در دهان توست

ای کاب زندگانی من در دهان توست تیر هلاک ظاهر من در کمان توست گر برقعی فرونگذاری بدین جمال در شهر هر که کشته شود…

ادامه مطلب

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت روز همه سر برکرد از کوه و شب ما را سر برنکند خورشید…

ادامه مطلب

آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب‌ست

آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب‌ست وان نه بالای صنوبر که درخت رطب‌ست نه دهانیست که در وهم سخندان آید مگر اندر…

ادامه مطلب

امیدوارم اگر صد رهم بیندازی

امیدوارم اگر صد رهم بیندازی که بار دیگرم از روی لطف بنوازی چو روزگار نسازد ستیزه نتوان برد ضرورتست که با روزگار درسازی جفای عشق…

ادامه مطلب

اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی

اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم تو هزار خون ناحق بکنی…

ادامه مطلب

آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر

آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر هد صبری ما تولی رد عقلی ما ثنا صاد…

ادامه مطلب

یکی را دست حسرت بر بناگوش

یکی را دست حسرت بر بناگوش یکی با آن که می‌خواهد در آغوش نداند دوش بر دوش حریفان که تنها مانده چون خفت از غمش…

ادامه مطلب

یا رب آن رویست یا برگ سمن

یا رب آن رویست یا برگ سمن یا رب آن قدست یا سرو چمن بر سمن کس دید جعد مشکبار در چمن کس دید سرو…

ادامه مطلب

هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی

هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود…

ادامه مطلب

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد روزی اندر خاکت افتم ور…

ادامه مطلب

نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید

نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته…

ادامه مطلب

نشان بخت بلندست و طالع میمون

نشان بخت بلندست و طالع میمون علی الصباح نظر بر جمال روزافزون علی الخصوص کسی را که طبع موزونست چگونه دوست ندارد شمایل موزون گر…

ادامه مطلب

من دوست می‌دارم جفا کز دست جانان می‌برم

من دوست می‌دارم جفا کز دست جانان می‌برم طاقت نمی‌دارم ولی افتان و خیزان می‌برم از دست او جان می‌برم تا افکنم در پای او…

ادامه مطلب

مگر نسیم سحر بوی یار من دارد

مگر نسیم سحر بوی یار من دارد که راحت دل امیدوار من دارد به پای سرو درافتاده‌اند لاله و گل مگر شمایل قد نگار من…

ادامه مطلب

مرا چو آرزوی روی آن نگار آید

مرا چو آرزوی روی آن نگار آید چو بلبلم هوس ناله‌های زار آید میان انجمن از لعل او چو آرم یاد مرا سرشک چو یاقوت…

ادامه مطلب

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم چشم بد از روی تو دور ای صنم روی مپوشان که بهشتی بود هر که ببیند چو…

ادامه مطلب

گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست

گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست مردم هلال عید بدیدند و پیش ما عیدست و آنک ابروی…

ادامه مطلب

گر صبر دل از تو هست و گر نیست

گر صبر دل از تو هست و گر نیست هم صبر که چاره دگر نیست ای خواجه به کوی دلستانان زنهار مرو که ره به…

ادامه مطلب

که برگذشت که بوی عبیر می‌آید

که برگذشت که بوی عبیر می‌آید که می‌رود که چنین دلپذیر می‌آید نشان یوسف گم کرده می‌دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می‌آید…

ادامه مطلب

کاش کان دلبر عیار که من کشته اویم

کاش کان دلبر عیار که من کشته اویم بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم…

ادامه مطلب

عیب یاران و دوستان هنرست

عیب یاران و دوستان هنرست سخن دشمنان نه معتبرست مهر مهر از درون ما نرود ای برادر که نقش بر حجرست چه توان گفت در…

ادامه مطلب

صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست

صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم…

ادامه مطلب

شاید این طلعت میمون که به فالش دارند

شاید این طلعت میمون که به فالش دارند در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید یا…

ادامه مطلب