خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد سر مویی…

ادامه مطلب

چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام

چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام نگاه می‌کنم از پیش رایت خورشید که می‌برد به افق پرچم سپاه…

ادامه مطلب

چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست

چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست طعم دهانت از شکر ناب خوشترست زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی کز خنده شکوفه سیراب خوشترست…

ادامه مطلب

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی بنای مهر نمودی که پایدار نماند مرا به بند ببستی خود…

ادامه مطلب

تفاوتی نکند قدر پادشایی را

تفاوتی نکند قدر پادشایی را که التفات کند کمترین گدایی را به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد که در به روی ببندند آشنایی…

ادامه مطلب

پروانه نمی‌شکیبد از دور

پروانه نمی‌شکیبد از دور ور قصد کند بسوزدش نور هر کس به تعلقی گرفتار صاحب نظران به عشق منظور آن روز که روز حشر باشد…

ادامه مطلب

به حسن دلبر من هیچ در نمی‌باید

به حسن دلبر من هیچ در نمی‌باید جز این دقیقه که با دوستان نمی‌پاید حلاوتیست لب لعل آبدارش را که در حدیث نیاید چو در…

ادامه مطلب

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد…

ادامه مطلب

بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری

بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری خاک بازار نیرزم که بر او می‌گذری من چنان عاشق رویت که ز خود بی‌خبرم تو چنان فتنه…

ادامه مطلب

این باد بهار بوستانست

این باد بهار بوستانست یا بوی وصال دوستانست دل می‌برد این خط نگارین گویی خط روی دلستانست ای مرغ به دام دل گرفتار بازآی که…

ادامه مطلب

ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو

ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو نادرست اندر نگارستان دنیی روی تو دختران مصر را کاسد شود بازار حسن گر چو یوسف پرده…

ادامه مطلب

ای به خلق از جهانیان ممتاز

ای به خلق از جهانیان ممتاز چشم خلقی به روی خوب تو باز لازمست آن که دارد این همه لطف که تحمل کنندش این همه…

ادامه مطلب

آن کیست که می‌رود به نخجیر

آن کیست که می‌رود به نخجیر پای دل دوستان به زنجیر همشیره جادوان بابل همسایه لعبتان کشمیر اینست بهشت اگر شنیدی کز دیدن آن جوان…

ادامه مطلب

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم بخت این نکند با من کان شاخ…

ادامه مطلب

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که…

ادامه مطلب

آسوده خاطرم که تو در خاطر منی

آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو چون مرغ شب…

ادامه مطلب

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو…

ادامه مطلب

وقت‌ها یک دم برآسودی تنم

وقت‌ها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی لا تنم اسقیانی و دعانی افتضح عشق و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم…

ادامه مطلب

هرگز این صورت کند صورتگری

هرگز این صورت کند صورتگری یا چنین شاهد بود در کشوری سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخساری ملایک منظری می‌رود وز خویشتن بینی که هست در نمی‌آید…

ادامه مطلب

هر که بی او زندگانی می‌کند

هر که بی او زندگانی می‌کند گر نمی‌میرد گرانی می‌کند من بر آن بودم که ندهم دل به عشق سروبالا دلستانی می‌کند مهربانی می‌نمایم بر…

ادامه مطلب

نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی

نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نماندست آرزومندی غریب از خوی مطبوعت که روی از…

ادامه مطلب

ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی

ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه می‌خواهی اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی ز روزگار من آشفته‌تر چه…

ادامه مطلب

من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را

من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن مشک غمازست…

ادامه مطلب

مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی

مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی که روی چون قمر از دوستان بپوشیدی من از جفای زمان بلبلا نخفتم دوش تو را چه بود که تا…

ادامه مطلب

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد به قهر اگر بستیزد…

ادامه مطلب

ما دل دوستان به جان بخریم

ما دل دوستان به جان بخریم ور جهان دشمنست غم نخوریم گر به شمشیر می‌زند معشوق گو بزن جان من که ما سپریم آن که…

ادامه مطلب

گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش

گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی…

ادامه مطلب

گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم

گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم اول کسی که لاف محبت زند منم گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست گو سر قبول کن که…

ادامه مطلب

کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند

کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند ز عشق سیر نباشد ز عیش بس نکند در این روش که تویی پیش هر که…

ادامه مطلب

قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی

قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی این همه جلوه طاووس و خرامیدن او…

ادامه مطلب

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری غم دل با…

ادامه مطلب

شورش بلبلان سحر باشد

شورش بلبلان سحر باشد خفته از صبح بی‌خبر باشد تیرباران عشق خوبان را دل شوریدگان سپر باشد عاشقان کشتگان معشوقند هر که زندست در خطر…

ادامه مطلب

سهل باشد به ترک جان گفتن

سهل باشد به ترک جان گفتن ترک جانان نمی‌توان گفتن هر چه زان تلختر بخواهی گفت شکرینست از آن دهان گفتن توبه کردیم پیش بالایت…

ادامه مطلب

سرمست بتی لطیف ساده

سرمست بتی لطیف ساده در دست گرفته جام باده در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده افتاده زمین به حضرت او گردونش…

ادامه مطلب

زنده شود هر که پیش دوست بمیرد

زنده شود هر که پیش دوست بمیرد مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست شمع دلش را ز…

ادامه مطلب

روز برآمد بلند ای پسر هوشمند

روز برآمد بلند ای پسر هوشمند گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند طفل گیا شیر خورد شاخ جوان گو ببال ابر بهاری گریست طرف…

ادامه مطلب

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی گر خون دل خوری فرح افزای می‌خوری ور قصد جان کنی طرب انگیز…

ادامه مطلب

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم دمی با همدمی خرم ز جانم بر…

ادامه مطلب

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز…

ادامه مطلب

خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی

خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم که بی‌گنه بکشی از خدا نترسیدی…

ادامه مطلب

حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام

حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام حریف دوست که از خویشتن خبر دارد شراب صرف محبت نخوردست تمام…

ادامه مطلب

چه کند بنده که بر جور تحمل نکند

چه کند بنده که بر جور تحمل نکند دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست…

ادامه مطلب

چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی

چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی چون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنی ای که نیازموده‌ای صورت حال بی‌دلان عشق…

ادامه مطلب

تو مپندار کز این در به ملامت بروم

تو مپندار کز این در به ملامت بروم دلم این جاست بده تا به سلامت بروم ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای…

ادامه مطلب

تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی

تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی و گر مه را حیا بودی ز شرمش در نقابستی اگر گل را نظر بودی چو نرگس…

ادامه مطلب

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند تا تو…

ادامه مطلب

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو…

ادامه مطلب

بس که در منظر تو حیرانم

بس که در منظر تو حیرانم صورتت را صفت نمی‌دانم پارسایان ملامتم مکنید که من از عشق توبه نتوانم هر که بینی به جسم و…

ادامه مطلب

با همه مهر و با منش کینست

با همه مهر و با منش کینست چه کنم حظ بخت من اینست شاید ای نفس تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمینست ننهد…

ادامه مطلب

ای یار جفاکرده پیوندبریده

ای یار جفاکرده پیوندبریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آلوده یوسف ندریده…

ادامه مطلب