ما تا جمال آن رخ گلرنگ دیده‌ایم

ما تا جمال آن رخ گلرنگ دیده‌ایم همچون دهان او دل خود تنگ دیده‌ایم بیرون شد اختیار دل و دین ز چنگ ما تا ساغر…

ادامه مطلب

گفتم که بی‌وصال تو ما را به سر شود

گفتم که بی‌وصال تو ما را به سر شود گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود مهر تو بر صحیفهٔ جان نقش کرده‌ایم مشکل…

ادامه مطلب

گر دهد یارت امان ایمن مشو

گر دهد یارت امان ایمن مشو ور ببخشاید، به جان ایمن مشو آن زمان کت گوید ای من جمله تو جمله مکرست، آن زمان ایمن…

ادامه مطلب

گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم

گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم و گر من زو شوم پنهان به پیدایی کشد زارم دو رنگی در میان ما…

ادامه مطلب

کجا شد ساربانش؟ تا دلم را تنگ در بندد

کجا شد ساربانش؟ تا دلم را تنگ در بندد چو روز کوچ او باشد به پیش آهنگ در بندد گر او در پنج فرسنگی کند…

ادامه مطلب

فتنه بود آن چشم و ابرو نیز یارش میشود

فتنه بود آن چشم و ابرو نیز یارش میشود شکرست آن لعل و دلها زان شکارش میشود گنج حسن و دلبری زیر نگین لعل اوست…

ادامه مطلب

عشق را فرسوده‌ای باید چو من

عشق را فرسوده‌ای باید چو من در مشقت بوده‌ای باید چو من لایق سودای آن جان و جهان از جهان آسوده‌ای باید چو من تا…

ادامه مطلب

صنمی که مهر او را ز جهان گزیده دارم

صنمی که مهر او را ز جهان گزیده دارم به زرش کجا فروشم؟ که به جان خریده دارم دگران نهند خاک در او چو تاج…

ادامه مطلب

شب و روز مونس من غم آن نگار بادا

شب و روز مونس من غم آن نگار بادا سر من بر آستان سر کوی یار بادا دلش ارچه با دل من به وفا یکی…

ادامه مطلب

سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست

سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست ماهی که ازو خلق دل زار برند اوست گرد دهن چون شکرش گرد، که امروز…

ادامه مطلب

سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار می‌آید

سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار می‌آید درخت شوقم از برگش به برگ و بار می‌آید ز توفان خفتگان کوچه را آگاه دار امشب…

ادامه مطلب

زلف را تاب دام و خم برزد

زلف را تاب دام و خم برزد همه کار مرا بهم برزد دفتر دوستان خود می‌خواند به سر نام من قلم برزد صورت ماه را…

ادامه مطلب

ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی

ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی مگر ز دست تو کافر، که دشمن دینی چو دیدهٔ همه کس دیدن تو میخواهد کسی چه عیب…

ادامه مطلب

روزه‌داران را هلال عید ابروی شماست

روزه‌داران را هلال عید ابروی شماست شب نشینان را چراغ از پرتو روی شماست ماه زنگی نسبت رومی رخ شاهی نسب بنده آن چشم ترک…

ادامه مطلب

دیریست که یار ما نمی‌آید

دیریست که یار ما نمی‌آید پیغام به کار ما نمی‌آید هر کس به تفرجی و صحرایی خود بوی بهار ما نمی‌آید ما را به دیار…

ادامه مطلب

دور مرو، دور مرو، یار ببین، یار ببین

دور مرو، دور مرو، یار ببین، یار ببین در نگر از دیدهٔ جان در دل و دیدار ببین گر ز دل آگاه شدی، هم‌سفر ماه…

ادامه مطلب

دلم خرقه‌ای دارد از پیر عشق

دلم خرقه‌ای دارد از پیر عشق که گردن نپیچد ز زنجیر عشق حلالست مالم به فتوای شوق مباحست خونم به تقریر عشق هزیمت همان روز…

ادامه مطلب

دلا، دگر قدم از کوی دوست بازمکش

دلا، دگر قدم از کوی دوست بازمکش کنون که قبله گرفتی سر از نماز مکش بر آستانهٔ معشوق اگر دهندت بار طواف خانه کن و…

ادامه مطلب

دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد

دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد چون کمان بشکست پشت عالیم را در فراق نوک…

ادامه مطلب

دراز شد سفر یار دور گشتهٔ ما

دراز شد سفر یار دور گشتهٔ ما فغان ازین دلی بی‌او نفور گشته ما به آن رسید که توفان بر آیدم بدو چشم ز سوز…

ادامه مطلب

در آن شمایل موزون چو دل نگاه کند

در آن شمایل موزون چو دل نگاه کند هزار نامه به نقش هوس سیاه کند ز حسرت رسن زلف و چاه غبغب او نه طرفه…

ادامه مطلب

حلقهٔ زرین بر آن گوش گهربندش ببین

حلقهٔ زرین بر آن گوش گهربندش ببین خال مشکین بر لب شیرین چون قندش ببین بسته بر هم گردن شهری، دل دیوانه را در میان…

ادامه مطلب

چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا

چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا ای دل، تو دست گیر و به فریاد رس مرا سیر آمدم ز عیش، که بی‌دوست…

ادامه مطلب

چو تیغ بر کشد آن بی‌وفا به قصد سرم

چو تیغ بر کشد آن بی‌وفا به قصد سرم دلم چو تیر برابر رود که من سپرم به کوی او خبر من که می‌برد؟ که…

ادامه مطلب

چشم دولت را اگر زین به نظر هستی به من

چشم دولت را اگر زین به نظر هستی به من آن فراق اندیش روزی باز پیوستی به من همچو ماهی صید آن ماهم، که روزی…

ادامه مطلب

جانا، به حق دوستی، کان عهد و پیمان تازه کن

جانا، به حق دوستی، کان عهد و پیمان تازه کن جان را به رخ دل بازده، دل را ز لب جان تازه کن از دل…

ادامه مطلب

تو آفتابی و خلقت چو سایه بر اثرند

تو آفتابی و خلقت چو سایه بر اثرند کز آستان تو چون سایه در نمی‌گذرند چو تیر غمزه زنی بر برابرند آماج چو تیغ فتنه…

ادامه مطلب

ترا رسد گره مشک بر قمر بستن

ترا رسد گره مشک بر قمر بستن به گاه شیوه‌گری لعل بر شکر بستن کمر به کشتن ما گر ببسته‌ای سهلست بیا، که حلقه بکوبیم…

ادامه مطلب

تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم

تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم جان خود در آتش و تن در عذاب انداختم خود زمانی نیست پیش دیدهٔ من راه…

ادامه مطلب

پدید نیست اسیران عشق را خانه

پدید نیست اسیران عشق را خانه کجاست بند؟ که صحرا گرفت دیوانه چنان ز فرقت آن آشنا بنالیدم که خسته شد جگر آشنا و بیگانه…

ادامه مطلب

بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد

بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد شراب تلخ با خوبان شیرین کار خوش باشد برون شهر، با یاران، شب مهتاب در صحرا…

ادامه مطلب

به خرابات گرو شد سر و دستار مرا

به خرابات گرو شد سر و دستار مرا طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا بفغانند مغان از من و از زاری من…

ادامه مطلب

بسیار دشمنست مرا و تو دوست نه

بسیار دشمنست مرا و تو دوست نه با دوستان خویشتن اینها نکوست؟ نه من سال و ماه در سخن و گفت و گوی تو وانگه…

ادامه مطلب

بر خسته‌ای ملامت چندین چه می‌پسندی؟

بر خسته‌ای ملامت چندین چه می‌پسندی؟ کورا نظر بپوشد شوخی به چشم‌بندی ای خواجهٔ فسرده، خوبی دلت نبرده گر درد ما بنوشی، بر درد ما…

ادامه مطلب

باز شادروان گل بر روی خار انداختند

باز شادروان گل بر روی خار انداختند زلف سنبل بر بنا گوش بهار انداختند دختران گل به وقت صبح‌دم در پای سرو از سر شادی…

ادامه مطلب

با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟

با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟ پیش لب و رویت شکر و شیر چه باشد؟ در خواب سر زلف تو می‌بینم و…

ادامه مطلب

ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم

ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم بر من ترحمی کن،بنگر که بی‌تو چونم؟ غافل شدی ز حالم، با آنکه دور بینی عاجز شدم ز…

ادامه مطلب

ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟

ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟ بی‌خبریم از لبت، هم خبری می‌رسان نیست مجال گذر بر سر کویت، ز بس ولولهٔ اهل عشق،…

ادامه مطلب

ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را

ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را فرخنده باشد دم بدم روی تو دیدن فال را باری گر از درد تو من زاری کنم،…

ادامه مطلب

ای در دل من چو جان کجایی؟

ای در دل من چو جان کجایی؟ وی از نظرم نهان کجایی؟ کردی ز برم کناره چونی؟ رفتی بدر از میان کجایی؟ پیش آمدی از…

ادامه مطلب

ای برون از بلندی و پستی

ای برون از بلندی و پستی جز تو کس را نمی‌رسد هستی عقل در وادی محبت تو ره غلط می‌کند ز سرمستی تا سر جمله‌ها…

ادامه مطلب

آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست

آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست وآنکه مرا می‌کشد در غم خود، آن یکیست نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال آیت…

ادامه مطلب

آن زخم، که از تو بر دل ماست

آن زخم، که از تو بر دل ماست مشنو که به مرهمی توان کاست کی وعده وفا کنی تو امروز؟ کامروز ترا هزار فرداست زلفت،…

ادامه مطلب

آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست

آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست گر زانکه عاشقی به مثل خاک…

ادامه مطلب

از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنی

از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنی تا من چو نام بوسه برم قصد جان کنی گر یک نظر به جان بخریم از…

ادامه مطلب

یاد تو ما را چو در خیال بگردد

یاد تو ما را چو در خیال بگردد عقل پریشان شود، ز حال بگردد چون تو پسر مادر سپهر نزاید گرد جهان گر هزار سال…

ادامه مطلب

هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد

هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد به سوی ما خبر او به هیچ باب نیامد دلم کباب شد از هجر آن دهان چو شکر ز…

ادامه مطلب

هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید

هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید به سرش سایهٔ اقبال و ظفر باز آید کور اگر خاک سر کوی تو درد دیده…

ادامه مطلب

نیست عیب ار دوست می‌دارم منش

نیست عیب ار دوست می‌دارم منش با چنان رویی که دارد دشمنش؟ دشمن از دستم گریبان گو بدر من نخواهم داشت دست از دامنش از…

ادامه مطلب

نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را

نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را چراغی کش تو باشی نور با مردن چه کار او را؟ اگر نه دامن از…

ادامه مطلب