غزلیات رکنالدین اوحدی مراغهای
رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی
رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی به دهان و لب بگویم که نبات و انگبینی تو اگر در آب روزی نظری کنی…
دولت ز در باز آمدی ما را پس از بیدولتی
دولت ز در باز آمدی ما را پس از بیدولتی گر رخ نمودی ترک ما «بعداللتیا واللتی» میزیبد او را سلطنت، زیرا که پیش درگهش…
دلی میباید اندر عشق جان را وقف غم کرده
دلی میباید اندر عشق جان را وقف غم کرده میان عالمی خود را به رسوایی علم کرده جفای دلبری هر روز کارش بر هم آشفته…
دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟
دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟ از من مهجور سرگردان چه دیدی؟ باز چیست؟ ما خود از خواری و مسکینی بخاک…
دل به تو دادیم و شکستی، برو
دل به تو دادیم و شکستی، برو سینهٔ ما را چو بخستی ، برو داد دل از پیش تو میخواستم چون بت بیداد پرستی، برو…
درین لشکر، که میبینی، سواری نیست غیر از تو
درین لشکر، که میبینی، سواری نیست غیر از تو کسی دیگر درین عالم به کاری نیست غیر از تو هر آن کس را که میدانی…
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس یاد میدار آنکه هستی هر…
خلاف دشمنان روزی نظر بر دوستان افگن
خلاف دشمنان روزی نظر بر دوستان افگن حسودان را بخوابان چشم و بندی بر زبان افگن دهانم خشک و لب تلخ از فراق تست، یک…
حاصل از عشقت نمیبینم بجز غم خوردنی
حاصل از عشقت نمیبینم بجز غم خوردنی پرورش مشکل توان کرد از چنین پروردنی دوش فرمودی که خواهم کشتن آن شوریده را از پس سالی…
چون بگذری دلم به تپیدن در اوفتد
چون بگذری دلم به تپیدن در اوفتد دستم ز غم به جامه دریدن در اوفتد گر پرتوی ز روی تو افتد بر آسمان ماهش چو…
چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفت
چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفت که به یک دیدن او از دلم آرام برفت چه سخن کرد به چشم و…
جماعتی که مرا توبه کار میخوانند
جماعتی که مرا توبه کار میخوانند ز عشق توبه بکردم، بگوی تا دانند به بند عشق چو شد پای تا سرم بسته به پند عقلم…
تویی که از لب لعلت گلاب میریزد
تویی که از لب لعلت گلاب میریزد ز زلف پرشکنت مشک ناب میریزد متاب زلف خود، ای آفتاب رخ، دیگر که فتنه زآن سر زلف…
تن به تو دادم، دل و جانش مبر
تن به تو دادم، دل و جانش مبر دل برت آمد، ز جهانش مبر از دل من گرچه گرو میبری اول بازیست، روانش مبر دشمن…
تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات
تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات در سیاهی شو، اگر میطلبی آب حیات موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی تا درین…
پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست
پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست آن سرو لاله چهره، که در غنچهٔ قباست خلقی، چو طرف، بر کمرش بستهاند دل وین دولت…
بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح
بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح بیا، که زنده به بوی تو میشوند ارواح تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان تویی، که…
به سر زلف سیه دوش گره برزده بود
به سر زلف سیه دوش گره برزده بود خلق را آتش سوزنده به دل در زده بود مرد را مردمک دیده به خون تر میکرد…
به تازه باد جدایی گلی ببرد ز باغم
به تازه باد جدایی گلی ببرد ز باغم که همچو بلبل مسکین از آن به درد و به داغم اگر حدیث مشوش کنم بدیع نباشد…
بر من نمینشینی نفسی به دلنوازی
بر من نمینشینی نفسی به دلنوازی بنشین دمی، که خون شد دل من ز چاره سازی همه سر بر آستان تو نهادهایم، تا خود تو…
بباد صبا گفتم از شوق دوش
بباد صبا گفتم از شوق دوش که درکارم، ار میتوانی، بکوش نشانی از آن نوشدارو بیار که سودای او بردم از مغز هوش نه زان…
باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی
باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی توفان موج خیزم زین چشم تر بریزی هر ساعتی به شکلی، هر لحظهای بینگی دوداز دلم برآری،…
این همه پروانها، سوخته از چپ و راست
این همه پروانها، سوخته از چپ و راست شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟ شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟ وین همه…
ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست
ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست بگشای دست و جان و دلت را…
ای صبا، از من آشفته فلان را میپرس
ای صبا، از من آشفته فلان را میپرس مینشان جان و دل و آن دل و جان را میپرس در جهان هم نفسی جز تو…
ای رخت خرم و دهانت خوش
ای رخت خرم و دهانت خوش وآن نظر کردن نهانت خوش روش قد نازنینت خوب شیوهٔ چشم ناتوانت خوش وصل آن رخ به جان همی…
ای تن و اندامت از گل خرمنی
ای تن و اندامت از گل خرمنی عالمی حسنی تو در پیراهنی دل که بالای تو و روی تو دید کی فرود آید به سرو…
ای از عرب و از عجمت مثل نزاده
ای از عرب و از عجمت مثل نزاده حسن تو عرب را و عجم را بتو داده در روی عجم چشم توصد تیر کشیده وز…
آن گل سوریست در کلاله نهفته
آن گل سوریست در کلاله نهفته یا به عبیرست برگ لاله نهفته در دهن کوچک چو پستهٔ او بین رستهٔ دندان همچو ژاله نهفته از…
آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست
آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست یارب، گل پاکش ز چه ترکیب سرشتست؟ انصاف توان داد که با لطف وجودش بنیاد وجود دگران از…
اگر گوش بر دشمنانت نباشد
اگر گوش بر دشمنانت نباشد لب من دمی بیدهانت نباشد ترا حسن و مالست و خوبی، ولیکن چه سودست ازینها؟ چو آنت نباشد نشینی تو…
از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت
از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت جان را خیال روی تو از دل به در نرفت این آتش فراق، که بر میرود…
یک سخن زان لعل خاموشم بگوی
یک سخن زان لعل خاموشم بگوی نکتهای شیرینتر از نوشم بگوی بر دهانم نه لب و سری که هست از زبان خویش در گوشم بگوی…
هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر
هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر از تو باطل شد نگارستان ارژنگ، ای پسر روی سبز ارنگت اندر حلقهٔ زلف سیاه سرخ رویان را…
هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید
هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید وانکه در پای تو افتاد سرافراز آید هر کبوتر که ز دام سر زلفت بجهد به…
هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد
هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد گر تو جفا چنین کنی، از تو دلم به جان رسد مایهٔ روزگار خود در هوس…
نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست
نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست برون از جهان چیست؟ بازار ماست به دستم ز باغ جهان گل مده که بیروی آن نازنین خار ماست…
نقش لب تو از شکر و پسته بستهاند
نقش لب تو از شکر و پسته بستهاند زلف و رخت ز نسترن و لاله رستهاند چشمان ناتوان تو، از بس خمار و خواب گویی…
مینالم ازین کار به سامان نرسیده
مینالم ازین کار به سامان نرسیده وین درد جگر سوز به درمان نرسیده جانا، سخنست این همه سوراخ ببینید بر سینهٔ این کشتهٔ پیکان نرسیده…
من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم
من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم در تو پیوستم و از هر چه مرا بود بریدم بیخبر بودم و از دور کمان مهرهٔ…
معشوقه پی وفا نباشد
معشوقه پی وفا نباشد ور بود، به عهد ما نباشد هرگز سر کوی خوبرویان بیفتنه و ماجرا نباشد هر چند که یار ما ختاییست ما…
مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟
مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟ که خاک پای ترا از سپهر ننگ آید بکن ز جور و جفا هر چه ممکنست امروز…
مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم
مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم بر وصل تو یکروز ببینی که امیریم ای سرو، که اسباب جوانی همه داری با ما به جفا…
گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟
گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟ بتا، تعلق خاطر به سرو وبان چه دهی؟ ز سرو راست تری، یاد نسترن چه کنی ز لاله…
گر نخواهی که نظر با من درویش کنی
گر نخواهی که نظر با من درویش کنی این توانی که به صد غصه دلم ریش کنی نکنی گوش به جایی که رود قصهٔ من…
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا ور نشانه میپرسی، رشته سر گمست اینجا چون درین مقام آیی گوش کن که در راهت ز آب…
که میبرد خبر عاشقان شیفته حالش؟
که میبرد خبر عاشقان شیفته حالش؟ ز سجده گاه عبادت به پیش صدر جلالش هزار دیده بر آن چهره ناظرند ولیکن نمیرسد نظر هیچکس به…
کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی
کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی آن کمان پنهان بدار، اکنونکه تیر انداختی بر سمند فتنه زین دلبری بستی، ولی حملهٔ اول ز شوخی…
عیب من نیست که در عشق تو تیمار کشم
عیب من نیست که در عشق تو تیمار کشم بار بر گردن من چون تو نهی بار کشم بر سر خاک درت گر بودم راه…
عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست
عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست بیدلانش را ز آشوب جهان اندیشه نیست از قضای آسمانی خلق را بیمست و باز آفتاب ار…