دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی

دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی که دارد چون کمر بستی و همچون زلف لالایی بدان کان پای من باشد به دام زلف…

ادامه مطلب

دلا، زین بدایت چه دیدی؟ بگوی

دلا، زین بدایت چه دیدی؟ بگوی ز پایان و غایت چه دیدی؟ بگوی ازین چار لشکر چه داری؟ بیار و زان هفت آیت چه دیدی؟…

ادامه مطلب

دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست

دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست دل را چه قدر و قیمت و…

ادامه مطلب

درین همسایه شمعی هست و جمعی عاشق از دورش

درین همسایه شمعی هست و جمعی عاشق از دورش که ما صد بار گم گشتیم همچون سایه در نورش وجود بیدلان پست از سواد چین…

ادامه مطلب

در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را

در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را و آنجا درست گردان پیوند ابن و اب را گویا شود پیاپی با دل مسیح…

ادامه مطلب

خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند

خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند همه غم رفت و ه بغیر از غم آن یار نماند گر چه در پای دلم…

ادامه مطلب

چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟

چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟ دردم تو می‌فرستی، درمانم از که باشد؟ گفتی برو ز پیشم، خود می‌روم، ولیکن زین غصه…

ادامه مطلب

چو دل نمی‌دهد از کوی دوست برگشتن

چو دل نمی‌دهد از کوی دوست برگشتن ضرورتست در آن آستان به سر گشتن من از برای چنان آفتاب رخساری چو سایه عار ندارم ز…

ادامه مطلب

چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت

چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم از…

ادامه مطلب

جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند

جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند نقل منه، که او دگر کم سخن علف کند اشتر من به ناخوشی سر ننهد…

ادامه مطلب

تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو

تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو تو ماهی، مهر نتوان دیدن از تو من آشفته دل را تا کی آخر میان خاک و…

ادامه مطلب

ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو

ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو به حال من نظری کن، که مردم از ستم تو متاب روی و سر از من،مباش بی‌خبر از…

ادامه مطلب

تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد

تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد ناله و زاری من بر در و بامت باشد در قیامت همه را چشم بسویی و مرا…

ادامه مطلب

پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما

پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما تن همه جان گشت چو او باز به دل…

ادامه مطلب

بی تو دل من دمی قرار نگیرد

بی تو دل من دمی قرار نگیرد پند نصیحت کنان به کار نگیرد هر چه در امکان عقل بود بگفتیم این دل شوریده اعتبار نگیرد…

ادامه مطلب

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم همه خنب‌ها تهی گشت و هنوز در خمارم ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد نتوان به…

ادامه مطلب

بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست

بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست خلق شهری از دل و جانش خریدار آمدست باغ رویش را ز چاه غبغبست امسال آب زان…

ادامه مطلب

بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من!

بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من! با غم رویت از جهان میگذرم، دریغ من! با تو نشست دشمنم روی به روی و…

ادامه مطلب

باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟

باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟ تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟ همچو چشم خویش ساقی مست می‌دارد مرا ما کجاییم،…

ادامه مطلب

با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست

با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست دل ریشست و تن زار و دگر چیزی نیست دل من بردی و گویی که ندانم…

ادامه مطلب

ای نور چشم من ز رخ لاله‌رنگ تو

ای نور چشم من ز رخ لاله‌رنگ تو سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو در دهر سوکوار نباشد به حال من در شهر…

ادامه مطلب

ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم

ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟ پس ازین پیش من از جور مکن یاد،…

ادامه مطلب

ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟

ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟ پیدا چو نمی‌گردی، پنهان ز که پرسیمت؟ از جمله بپرسیدم احوال نهان تو ای جمله ترا…

ادامه مطلب

ای دل مکن، بهر ستمی این نفیر ازو

ای دل مکن، بهر ستمی این نفیر ازو چون جانت اوست، تن زن و دل برمگیر ازو آن دوست گر به تیر کند قصد دشمنی…

ادامه مطلب

ای به خار هجر ما را سفته دل

ای به خار هجر ما را سفته دل رحمتی کن بر من آشفته دل رنگ رویم سربسر کرد آشکار سر اندر سالها بنهفته دل قصهٔ…

ادامه مطلب

او را که در سماع سخن نیست حالتی

او را که در سماع سخن نیست حالتی فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق روشن…

ادامه مطلب

آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟

آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟ آن بهشت عدن، یا باغ ارم، یا کوی تست؟ آن کمان چرخ، یا قوس و قزح،…

ادامه مطلب

امروز گم شدم تو بر آهم مدار گوش

امروز گم شدم تو بر آهم مدار گوش فردا طلب مرا به سر کوی می‌فروش دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد و…

ادامه مطلب

ازین نرگس و گل غرورم مده

ازین نرگس و گل غرورم مده وزین عود و شکر بخورم مده چو بیمار عشقم علاجم بکن چو غم‌خوار مهرم سرورم مده بس این انتظارم…

ادامه مطلب

از آن لب چون به یک بوسه من بیمار خرسندم

از آن لب چون به یک بوسه من بیمار خرسندم نخواهم شیشهٔ نوش و نباید شربت قندم مگر یزدان به روی من در وصل تو…

ادامه مطلب

یار آن کسی بود که به کارت نگه کند

یار آن کسی بود که به کارت نگه کند باری نگه کنی، دوسه بارت نگه کند گاه دعا به نالهٔ زیرت چو گوش کرد روز…

ادامه مطلب

همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم

همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم که مرید توام و نیست مراد دگرم بر سر من بنهد دست سعادت تاجی اگر آن ساعد…

ادامه مطلب

هر که با عارض زیبای تو خو کرده بود

هر که با عارض زیبای تو خو کرده بود گر دمی با تو برآرد نه نکو کرده بود گر به مشک ختنی میل کند عین…

ادامه مطلب

هر به عمری نزد خود روزی به مهمانم بری

هر به عمری نزد خود روزی به مهمانم بری پرده پیش رخ ببندی، پس در ایوانم بری خود نخواهی هیچ وقتم ور بخوانی ساعتی خون…

ادامه مطلب

نه بی‌یادت برآید یک دم از من

نه بی‌یادت برآید یک دم از من نه بی‌رویت جدا گردد غم از من بزن بر جانم آن زخمی، که دانی به شرط آنکه گویی…

ادامه مطلب

نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم

نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم طویلهٔ گهر اندر کنار خویش کنم مرا ز خاک درش شرمسار باید بود اگر نظر به…

ادامه مطلب

منم غریب دیار تو، ای غریب‌نواز

منم غریب دیار تو، ای غریب‌نواز دمی به حال غریب دیار خود پرداز بهر کمند که خواهی بگیر و بازم بند به شرط آنکه ز…

ادامه مطلب

من چه گویم جفا و جنگ ترا؟

من چه گویم جفا و جنگ ترا؟ جرم رهوار و عذر لنگ ترا؟ ز دل و جان نشانه ساخته‌ام ناوک چشم شوخ شنگ ترا ای…

ادامه مطلب

مشتاق آن نگارم آیا کجاست گویی؟

مشتاق آن نگارم آیا کجاست گویی؟ با ما نمی‌نشیند بی ما چراست گویی؟ ما در هوای رویش چون ذره گشته پیدا وین قصه خود بر…

ادامه مطلب

مرا حدیث غم یار من بباید گفت

مرا حدیث غم یار من بباید گفت گرم به ترک سر خویشتن بباید گفت حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسند ضرورتست که…

ادامه مطلب

ما چشم جهانیم، که این راز بدیدیم

ما چشم جهانیم، که این راز بدیدیم پوشیده رخ آن بت طناز بدیدیم هم صورت او از همه نقشی بشنیدیم هم لهجهٔ او در همه…

ادامه مطلب

گفته بودم با تو من کان جا نباید رفتنت

گفته بودم با تو من کان جا نباید رفتنت ور ضرورت می‌روی با ما نباید رفتنت دشمن پر در کمین داری و دستی بر کمان…

ادامه مطلب

گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو

گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو آمد بهار و خاطر هر کس کشد به…

ادامه مطلب

گر بنگری در آینه روزی صفای خویش

گر بنگری در آینه روزی صفای خویش ای بس که بی‌خبر بدوی در قفای خویش ما را زبان ز وصف و ثنای تو کند شد…

ادامه مطلب

کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته

کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته به خون دیده ترا کرده‌ام به دست، ولی ز دست…

ادامه مطلب

فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیده‌ام

فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیده‌ام سر به سر گفتند آن کو تن به تن پوشیده‌ام دوست تا احوال ما بشنید رحمت…

ادامه مطلب

عشق نورزیده بود جان سبکبار من

عشق نورزیده بود جان سبکبار من بر تو مرا فتنه کرد این دل بی‌کار من گر خبر از درد من نیست ترا، در نگر تا…

ادامه مطلب

طراوت رخت آب سمن تمام ببرد

طراوت رخت آب سمن تمام ببرد رخت ز گل نم و از آفتاب نام ببرد غلام کیستی، ای خواجهٔ پری‌رویان؟ که دیدن تو دل از…

ادامه مطلب

شبم ز شهر برون برد و راه خانه نمود

شبم ز شهر برون برد و راه خانه نمود چو وقت آمدنم دیر شد بهانه نمود به خشم رفت و درین گردش زمانم بست چه…

ادامه مطلب

سلام علیک، ای نسیم صبا

سلام علیک، ای نسیم صبا به لطف از کجا می‌رسی؟ مرحبا نشانی ز بلقیس، اگر کرده‌ای چو مرغ سلیمان گذر بر سبا نسیمی بیاور ز…

ادامه مطلب