غزلیات رکنالدین اوحدی مراغهای
دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی
دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی که دارد چون کمر بستی و همچون زلف لالایی بدان کان پای من باشد به دام زلف…
دلا، زین بدایت چه دیدی؟ بگوی
دلا، زین بدایت چه دیدی؟ بگوی ز پایان و غایت چه دیدی؟ بگوی ازین چار لشکر چه داری؟ بیار و زان هفت آیت چه دیدی؟…
دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست
دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست دل را چه قدر و قیمت و…
درین همسایه شمعی هست و جمعی عاشق از دورش
درین همسایه شمعی هست و جمعی عاشق از دورش که ما صد بار گم گشتیم همچون سایه در نورش وجود بیدلان پست از سواد چین…
در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را
در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را و آنجا درست گردان پیوند ابن و اب را گویا شود پیاپی با دل مسیح…
خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند
خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند همه غم رفت و ه بغیر از غم آن یار نماند گر چه در پای دلم…
چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟
چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟ دردم تو میفرستی، درمانم از که باشد؟ گفتی برو ز پیشم، خود میروم، ولیکن زین غصه…
چو دل نمیدهد از کوی دوست برگشتن
چو دل نمیدهد از کوی دوست برگشتن ضرورتست در آن آستان به سر گشتن من از برای چنان آفتاب رخساری چو سایه عار ندارم ز…
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت از وی نظر بدوز چو دل را فرو گرفت بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم از…
جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند
جرعه مده، که وقت شد اشتر من که عف کند نقل منه، که او دگر کم سخن علف کند اشتر من به ناخوشی سر ننهد…
تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو
تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو تو ماهی، مهر نتوان دیدن از تو من آشفته دل را تا کی آخر میان خاک و…
ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو
ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو به حال من نظری کن، که مردم از ستم تو متاب روی و سر از من،مباش بیخبر از…
تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد
تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد ناله و زاری من بر در و بامت باشد در قیامت همه را چشم بسویی و مرا…
پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما
پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما تن همه جان گشت چو او باز به دل…
بی تو دل من دمی قرار نگیرد
بی تو دل من دمی قرار نگیرد پند نصیحت کنان به کار نگیرد هر چه در امکان عقل بود بگفتیم این دل شوریده اعتبار نگیرد…
به دکان میفروشان گروست هر چه دارم
به دکان میفروشان گروست هر چه دارم همه خنبها تهی گشت و هنوز در خمارم ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد نتوان به…
بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست
بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدست خلق شهری از دل و جانش خریدار آمدست باغ رویش را ز چاه غبغبست امسال آب زان…
بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من!
بر سر کویت ای پسر، پی سپرم، دریغ من! با غم رویت از جهان میگذرم، دریغ من! با تو نشست دشمنم روی به روی و…
باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟
باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟ تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟ همچو چشم خویش ساقی مست میدارد مرا ما کجاییم،…
با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست
با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست دل ریشست و تن زار و دگر چیزی نیست دل من بردی و گویی که ندانم…
ای نور چشم من ز رخ لالهرنگ تو
ای نور چشم من ز رخ لالهرنگ تو سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو در دهر سوکوار نباشد به حال من در شهر…
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟ پس ازین پیش من از جور مکن یاد،…
ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟
ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟ پیدا چو نمیگردی، پنهان ز که پرسیمت؟ از جمله بپرسیدم احوال نهان تو ای جمله ترا…
ای دل مکن، بهر ستمی این نفیر ازو
ای دل مکن، بهر ستمی این نفیر ازو چون جانت اوست، تن زن و دل برمگیر ازو آن دوست گر به تیر کند قصد دشمنی…
ای به خار هجر ما را سفته دل
ای به خار هجر ما را سفته دل رحمتی کن بر من آشفته دل رنگ رویم سربسر کرد آشکار سر اندر سالها بنهفته دل قصهٔ…
او را که در سماع سخن نیست حالتی
او را که در سماع سخن نیست حالتی فریاد و رقص او نبود جز ضلالتی چون ذره آنکه رقص کند در رهش ز عشق روشن…
آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟
آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟ آن بهشت عدن، یا باغ ارم، یا کوی تست؟ آن کمان چرخ، یا قوس و قزح،…
امروز گم شدم تو بر آهم مدار گوش
امروز گم شدم تو بر آهم مدار گوش فردا طلب مرا به سر کوی میفروش دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد و…
ازین نرگس و گل غرورم مده
ازین نرگس و گل غرورم مده وزین عود و شکر بخورم مده چو بیمار عشقم علاجم بکن چو غمخوار مهرم سرورم مده بس این انتظارم…
از آن لب چون به یک بوسه من بیمار خرسندم
از آن لب چون به یک بوسه من بیمار خرسندم نخواهم شیشهٔ نوش و نباید شربت قندم مگر یزدان به روی من در وصل تو…
یار آن کسی بود که به کارت نگه کند
یار آن کسی بود که به کارت نگه کند باری نگه کنی، دوسه بارت نگه کند گاه دعا به نالهٔ زیرت چو گوش کرد روز…
همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم
همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم که مرید توام و نیست مراد دگرم بر سر من بنهد دست سعادت تاجی اگر آن ساعد…
هر که با عارض زیبای تو خو کرده بود
هر که با عارض زیبای تو خو کرده بود گر دمی با تو برآرد نه نکو کرده بود گر به مشک ختنی میل کند عین…
هر به عمری نزد خود روزی به مهمانم بری
هر به عمری نزد خود روزی به مهمانم بری پرده پیش رخ ببندی، پس در ایوانم بری خود نخواهی هیچ وقتم ور بخوانی ساعتی خون…
نه بییادت برآید یک دم از من
نه بییادت برآید یک دم از من نه بیرویت جدا گردد غم از من بزن بر جانم آن زخمی، که دانی به شرط آنکه گویی…
نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم
نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم طویلهٔ گهر اندر کنار خویش کنم مرا ز خاک درش شرمسار باید بود اگر نظر به…
منم غریب دیار تو، ای غریبنواز
منم غریب دیار تو، ای غریبنواز دمی به حال غریب دیار خود پرداز بهر کمند که خواهی بگیر و بازم بند به شرط آنکه ز…
من چه گویم جفا و جنگ ترا؟
من چه گویم جفا و جنگ ترا؟ جرم رهوار و عذر لنگ ترا؟ ز دل و جان نشانه ساختهام ناوک چشم شوخ شنگ ترا ای…
مشتاق آن نگارم آیا کجاست گویی؟
مشتاق آن نگارم آیا کجاست گویی؟ با ما نمینشیند بی ما چراست گویی؟ ما در هوای رویش چون ذره گشته پیدا وین قصه خود بر…
مرا حدیث غم یار من بباید گفت
مرا حدیث غم یار من بباید گفت گرم به ترک سر خویشتن بباید گفت حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسند ضرورتست که…
ما چشم جهانیم، که این راز بدیدیم
ما چشم جهانیم، که این راز بدیدیم پوشیده رخ آن بت طناز بدیدیم هم صورت او از همه نقشی بشنیدیم هم لهجهٔ او در همه…
گفته بودم با تو من کان جا نباید رفتنت
گفته بودم با تو من کان جا نباید رفتنت ور ضرورت میروی با ما نباید رفتنت دشمن پر در کمین داری و دستی بر کمان…
گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو
گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو آمد بهار و خاطر هر کس کشد به…
گر بنگری در آینه روزی صفای خویش
گر بنگری در آینه روزی صفای خویش ای بس که بیخبر بدوی در قفای خویش ما را زبان ز وصف و ثنای تو کند شد…
کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته به خون دیده ترا کردهام به دست، ولی ز دست…
فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیدهام
فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیدهام سر به سر گفتند آن کو تن به تن پوشیدهام دوست تا احوال ما بشنید رحمت…
عشق نورزیده بود جان سبکبار من
عشق نورزیده بود جان سبکبار من بر تو مرا فتنه کرد این دل بیکار من گر خبر از درد من نیست ترا، در نگر تا…
طراوت رخت آب سمن تمام ببرد
طراوت رخت آب سمن تمام ببرد رخت ز گل نم و از آفتاب نام ببرد غلام کیستی، ای خواجهٔ پریرویان؟ که دیدن تو دل از…
شبم ز شهر برون برد و راه خانه نمود
شبم ز شهر برون برد و راه خانه نمود چو وقت آمدنم دیر شد بهانه نمود به خشم رفت و درین گردش زمانم بست چه…
سلام علیک، ای نسیم صبا
سلام علیک، ای نسیم صبا به لطف از کجا میرسی؟ مرحبا نشانی ز بلقیس، اگر کردهای چو مرغ سلیمان گذر بر سبا نسیمی بیاور ز…