جان را ستیزهٔ تو ندارد نهایتی

جان را ستیزهٔ تو ندارد نهایتی خوبان جفا کنند ولی تا به غایتی سنگین دلی، و گرنه چنین درد سینه سوز در سینهٔ تو نیز…

ادامه مطلب

تو از رنگی که بر گردی کجا همرنگ ما باشی؟

تو از رنگی که بر گردی کجا همرنگ ما باشی؟ که ما را می‌رسد رندی و بی‌باکی و قلاشی بدین ریش تراشیده قلندر کی شوی؟…

ادامه مطلب

تختگاه حسن را قد تو شاهست، ای صنم

تختگاه حسن را قد تو شاهست، ای صنم آسمان لطف را روی تو ماهست، ای صنم زان رخ آیینه‌فام اندر دل ریش منست زخمها، لیکن…

ادامه مطلب

تا بر آن عارض زیبا نظر انداخته‌ایم

تا بر آن عارض زیبا نظر انداخته‌ایم خانهٔ عقل به یک بار برانداخته‌ایم بر دل ما دگر آن یار کمان ابرو تیر گو مینداز، که…

ادامه مطلب

پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری

پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری ساقیی سرمست و جامی، مطربی موزون و یاری نوش کن جام صبوح و کوش کز شاخ گل‌تر بلبلی…

ادامه مطلب

به نشاط باده چو صبح‌دم سوی بوستان گذری کنی

به نشاط باده چو صبح‌دم سوی بوستان گذری کنی بسر تو کین دل‌خسته را به نسیم خود خبری کنی ز شمایل تو خجل شود رخ…

ادامه مطلب

به چشم سر هدف سازم دل خود را به جان تو

به چشم سر هدف سازم دل خود را به جان تو اگر بر نام من تیری بیندازد کمان تو دل من بوسه‌ای زان لب تمنی…

ادامه مطلب

بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی

بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی نظری کن به خویش تا ز کجایی و کیستی! همه شب گفتگوی تو ده و باغ است…

ادامه مطلب

ببر، ای باد صبح‌دم، بده ای پیک نیک‌پی

ببر، ای باد صبح‌دم، بده ای پیک نیک‌پی سخن عاشقان بدو، خبر بیدلان بوی ز من آن شوخ دیده را چو ببینی بگوی تو عجب…

ادامه مطلب

باز قلندر شدیم، خانه بر انداختیم

باز قلندر شدیم، خانه بر انداختیم عشق نوایی بزد، خرقه در انداختیم شعله که در سینه بود سوز به دل باز داد مهر که با…

ادامه مطلب

با دگری بر غم من عقد وصال بسته‌ای

با دگری بر غم من عقد وصال بسته‌ای ورنه به روی من چرا در همه سال بسته‌ای؟ گرهوس شکار دل نیست ترا؟ ز بهر چه…

ادامه مطلب

ای مکان تو از مکان بیرون

ای مکان تو از مکان بیرون سر امرت ز کن فکان بیرون در وجودی و از وجود به در در جهانی و از جهان بیرون…

ادامه مطلب

ای عید روزه‌داران ابروی چون هلالت

ای عید روزه‌داران ابروی چون هلالت وی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردت ناهید برج شادی روی قمر…

ادامه مطلب

ای ز سودای تو در هر گوشه‌ای آواره من

ای ز سودای تو در هر گوشه‌ای آواره من چارهٔ‌کارم نه نیکو می‌کنی، بیچاره من! روز مرگم بر سر تابوت خواهد شعله زد آتش عشقت…

ادامه مطلب

ای حلقه کرده دلها در حلقهای گوشت

ای حلقه کرده دلها در حلقهای گوشت چون موی گشته خلقی ز آن موی تا به دوشت بر سر زند چلیپا از زلف پای بندت…

ادامه مطلب

ای از گل سوری دهنت غنچه نمایی

ای از گل سوری دهنت غنچه نمایی وی بر سمن از سنبل تر غالیه سایی میدان که سر ما و نشان قدم تست در کوی…

ادامه مطلب

آنخان خانان را ببین، بر صندلی یللی بلی

آنخان خانان را ببین، بر صندلی یللی بلی میگیر و زانو زن برش، گر مقبلی یللی بلی کریاس دلها موی او، اردوی جانها کوی او…

ادامه مطلب

آن خط عنبرین که چو آبش نبشته‌ای

آن خط عنبرین که چو آبش نبشته‌ای مشک ختاست، گر چه صوابش نبشته‌ای هر نامهٔ جمال که در باب حسن تست زان خط مشک رنگ…

ادامه مطلب

اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را

اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را ز روی لاله رنگ خود خجالت‌ها دهی گل را مرا پیش لب لعل تو…

ادامه مطلب

از عشق تو جان نمی‌توان برد

از عشق تو جان نمی‌توان برد وز وصل نشان نمی‌توان برد بر خوان رخت ز بیم آن زلف دستی به دهان نمی‌توان برد دارم به…

ادامه مطلب

وه! که امروز چه آشفته و بی‌خویشتنم

وه! که امروز چه آشفته و بی‌خویشتنم دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم شد چو مویی تنم از غصهٔ نادیدن تو رحمتی کن، که…

ادامه مطلب

هرگزت عادت نبود این بی‌وفایی

هرگزت عادت نبود این بی‌وفایی غیر ازین نوبت که در پیوند مایی من هم اول روز دانستم که بر من زود پیوندی، ولی دیری نپایی…

ادامه مطلب

هر قصه می‌نیوشی و در گوش میکنی

هر قصه می‌نیوشی و در گوش میکنی پیمان ما چه شد که فراموش میکنی؟ این سخت گفتنت همه با من ز بهر چیست؟ چون من…

ادامه مطلب

نیست در آبگینه آتش و آب

نیست در آبگینه آتش و آب باده‌شان رنگ می‌دهد، دریاب باده نیز اندر اصل خود آبیست کآفتابش فروغ بخشد و تاب ز آب بی رنگ…

ادامه مطلب

نگر مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟

نگر مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟ که آب دیدهٔ نظارگان ز سر بگذشت ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسید…

ادامه مطلب

نازنین، عیب نباشد، که کند ناز ای دل

نازنین، عیب نباشد، که کند ناز ای دل او همی سوزدت از عشق و تو می‌ساز ای دل اگرت میل به خورشید رخش خواهد بود…

ادامه مطلب

من که باشم؟ در زیان افتاده‌ای

من که باشم؟ در زیان افتاده‌ای از هوی اندر هوان افتاده‌ای بیخودی، رخ در بیابان کرده‌ای گمرهی، از کاروان افتاده‌ای ناکسی، از بخت دوری جسته‌ای…

ادامه مطلب

مگر پیر سجاده حالی نداشت؟

مگر پیر سجاده حالی نداشت؟ کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟ ازین دام نام و ازین چاه جاه به بالا نیامد، که بالی نداشت به…

ادامه مطلب

مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی

مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی فکر کردم که بگویم بچه مانی تو؟ ولیکن…

ادامه مطلب

ماییم و خراباتی پر بادهٔ جوشیده

ماییم و خراباتی پر بادهٔ جوشیده جز رند خراباتی آن باده ننوشیده رندان سر افرازش دستار گرو کرده خوبان طرب سازش رخسار نپوشیده رندان وی…

ادامه مطلب

ما با تو رسم یاری گفتیم اگر شنیدی

ما با تو رسم یاری گفتیم اگر شنیدی احوال خود به زاری گفتیم اگر شنیدی گفتی که باز دارم گوشی به جانب تو ای بی‌وفا…

ادامه مطلب

گر یار بلند آمد، من پستم و من پستم

گر یار بلند آمد، من پستم و من پستم ور کار ببند آمد، من جستم و من جستم من حاکم این شهرم، هم نوشم و…

ادامه مطلب

گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی

گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی…

ادامه مطلب

کی مرا نزد تو همچون دگران بگذارند؟

کی مرا نزد تو همچون دگران بگذارند؟ این قدر بس که ز دورم نگران بگذارند هیچ شک نیست که ما هم به نصیبی برسیم از…

ادامه مطلب

کاکل آن پسر ز پیشانی

کاکل آن پسر ز پیشانی کرد ما را بدین پریشانی حاصل ما ز زلف و عارض اوست اشک چون خون و چشم چون خانی شب…

ادامه مطلب

عنایتیست خدا را به حال ما امروز

عنایتیست خدا را به حال ما امروز که شد خجسته از آن چهره فال ما امروز شبی چو سال ببینم و گرنه نتوان گفت حکایت…

ادامه مطلب

عرق چو از رخت، ای سرو دلستان، بچکد

عرق چو از رخت، ای سرو دلستان، بچکد ز خاک لاله برآید، ز لاله جان بچکد هزار سال پس از مرگ زنده شاید بود به…

ادامه مطلب

صبری کنیم تا ستم او چه می‌کند؟

صبری کنیم تا ستم او چه می‌کند؟ با این دل شکسته غم او چه می‌کند؟ هر کس علاج درد دلی می‌کنند و ما دم در…

ادامه مطلب

شاد گردم که هر به ایامی

شاد گردم که هر به ایامی قامتت را ببینم از بامی بی‌تو کارم به کام دشمن شد وز دهانت نیافتم کامی در جدایی تبم گرفت…

ادامه مطلب

سر عشق از خرد برون باشد

سر عشق از خرد برون باشد عشق را پیشرو جنون باشد چند گویی که عشق بدبختیست؟ پس تو پنداشتی که چون باشد؟ گر تو بر…

ادامه مطلب

زهی! نادیده از خوبان کسی مثل تو در خیلی

زهی! نادیده از خوبان کسی مثل تو در خیلی اگر روی ترا دیدی چو من مجنون شدی لیلی ز هجرت چون فرو مانم جزین کاری…

ادامه مطلب

ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد

ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد تنم ز دوری او در شکنجهٔ ستم افتد شبی که قصهٔ درد دل شکسته…

ادامه مطلب

ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازی

ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازی گرت سودای آن دارد که عشق آن پسر بازی جهان بر دشمنان بفروش و عشق دوستان بستان…

ادامه مطلب

رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی

رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی حرامست ار چنین صورت کند صورتگری چینی به عارض حیرت حور و به قامت غیرت طوبی به…

ادامه مطلب

دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری

دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری بجزو در نظر عقل نیامد دگری خبر محنت ما در همه آفاق برفت که چه دیدیم…

ادامه مطلب

دمشق فتنه شد بغداد و توفان بلا آبش

دمشق فتنه شد بغداد و توفان بلا آبش به چشم من ز هجر آنکه بی‌ما میبرد خوابش مگر باد صبا گوید نشان آتشین رویی که…

ادامه مطلب

دلم از لعل تو یک بوسه تمنا نکند

دلم از لعل تو یک بوسه تمنا نکند که جفای تو مرا دیده چو دریا نکند این چنین بیدل و بیچاره که ماییم امروز کس…

ادامه مطلب

دل سرای خاص شد، از مجلس عامش مگو

دل سرای خاص شد، از مجلس عامش مگو جان چو بر جانان رسید، از پیک و پیغامش مگو مرغ جان ما، که از تار بدن…

ادامه مطلب

دشمن بی‌حاصلم را شرم باد از کار خویش

دشمن بی‌حاصلم را شرم باد از کار خویش تا چرا این خسته‌دل را دور کرد از یار خویش؟ حیف می‌داند که بعد از چند مدت…

ادامه مطلب

در گمانی که به غیر از تو کسی یارم هست؟

در گمانی که به غیر از تو کسی یارم هست؟ غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست حیفت آمد که دمی بی غم…

ادامه مطلب