غزلیات رکنالدین اوحدی مراغهای
شاخ ریحانی تو، یا برگ گل سوری؟ بگوی
شاخ ریحانی تو، یا برگ گل سوری؟ بگوی آفتابی؟ یا پری، یا چهرهٔ نوری؟ بگوی با چنان بالا و دیدار بهشتی کان تست از چه…
سر دل گویی، ز جان اندیشه کن
سر دل گویی، ز جان اندیشه کن در دلش دار، از زبان اندیشه کن لاف کشف و غیب دانی میزنی از خدای غیب دان اندیشه…
زهی! شب نسخهای از زلف و خالت
زهی! شب نسخهای از زلف و خالت تراز کسوت خوبی جمالت حروف نقش چین را نسخه کرده مسلسل گشتن زلف چو دالت به نام ایزد،…
ز ما بودی، جدا بودن روا نیست
ز ما بودی، جدا بودن روا نیست یکی گفتی، دویی کردن سزا نیست وجود خود ز ما خالی مپندار که نقش از نقشبند خود جدا…
روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته
روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته خاصه رویت که به روحست و روان پیوسته زلف از دست بدادیم و ز دل خون بچکید گویی آن…
روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته
روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته گشته از رویش سراسر عید گاه آراسته طاق ابرو را ز شوخی چون هلالی داده خم روی…
دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید
دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید دو دم به دل برآمد و آتش به جان رسید بر تن شنیدهای چه رسید از فراق…
دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی
دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی ز حسن طلعت این دلبران یغمایی ز تنگ شکر مصری برون نیاورند به لطف شکر تنگ تو…
دلبرا، قیمت وصل تو کنون دانستم
دلبرا، قیمت وصل تو کنون دانستم که فراوان طلبت کردم و نتوانستم خلق گویند سخنهای پریشان بگذار چه کنم؟ چون دل شوریده پریشانستم گر چه…
دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی
دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی جان چو با جانان نشست از پیک و پیغامش مگوی مرغ جان ما، که از بار بدن…
دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم
دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم دل من دوست ندارد که کسی بر تو گزینم گر چه با من نفسی…
در فراق روی جانان بر نتابد بیش ازین
در فراق روی جانان بر نتابد بیش ازین سینه داغ هجر آنان بر نتابد بیش ازین با چنین تلخی، که طبع ما کشید از دست…
خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی
خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتی بوی خون میآید از چاه زنخدانت، بلی بوی خون آید…
حال دل پیش تو گفتم، که تو یارم باشی
حال دل پیش تو گفتم، که تو یارم باشی نه بدان تا تو به آشفتن کارم باشی من که سوزنده چو شمعم خود ازین غصه…
چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟…
چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟
چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟ در وصلی بگشایی ز درم باز آیی؟ از برم صبر و قرار و دل و دانش…
جهد بکن تا که به جایی رسی
جهد بکن تا که به جایی رسی درد بکش، تا به دوایی رسی بر سر آن کوچه بسی برگهاست خیز و برو، تا به نوایی…
تیر تدبیر تو در کیش ندارم، چه کنم؟
تیر تدبیر تو در کیش ندارم، چه کنم؟ سپر جور تو با خویش ندارم، چه کنم؟ خلق گویند که ترکش کن و عهدش بشکن ای…
ترک من ترک من خستهدل زار گرفت
ترک من ترک من خستهدل زار گرفت شد دگرگونه دگری یار گرفت این که در کار بلای دل ما میکوشید اثر قول حسودست که برکار…
تا میسر گشت در گرمابه وصل آن نگارم
تا میسر گشت در گرمابه وصل آن نگارم در دل و چشم آتش و آب دوصد گرمابه دارم بر سرش تا گل بدیدم پای صبر…
پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم
پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم بر تو چو عاشق شدم آن همه بگذاشتم نقش بسی دیدم از دفتر خوبی ولی بر ورق سینه جز نقش…
بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب
بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب برون نمیرود آن صورت از خیال امشب به حکم آنکه ندارم حضور بیرخ دوست مرا نماز…
به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت
به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت سوار عیش تراند، پیاده باید رفت چمن بسان بهشتی گشاده روی طرب در آن بهشت به…
به پیمانی نمیپویی، به پیوندی نمیپایی
به پیمانی نمیپویی، به پیوندی نمیپایی دلم ز اندیشه خون کردی که بس مشکل معمایی! ز صد شهرت خبر دادند و چون رفتم نه در…
برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری
برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری کجا یادآوری از من؟ که از من بهتری داری چه محتاجی به آرایش؟ که پیش…
ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده
ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده دلم را قرعهٔ عشق و هوس بر نامت افتاده ز هر سو فتنهای برخاست در ایام…
باز به تنها چنین عزم کجا کردهای؟
باز به تنها چنین عزم کجا کردهای؟ وعدهٔ وصل که بود اینکه وفا کردهای؟ سخت به جوش اندری، تا چه هوس میپزی؟ بس به هوس…
با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی
با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی راضی شدم که بینم روی ترا به خوابی صد نامه مشق کردم در شرح مهربانی نادیده از…
ای مردم کور، این چه بهارست ببینید
ای مردم کور، این چه بهارست ببینید گلبن نه و گلهاش ببارست ببینید فردا همه یک رنگ شود طالب و مطلوب امروز یکی را که…
ای طیرهٔ شب طرهٔ خورشید پناهت
ای طیرهٔ شب طرهٔ خورشید پناهت آرایش عالم رخ رنگین چو ماهت تاب دل ناهید ز باد خم زلفت آ ب رخ خورشید ز خاک…
ای رشک گل تازه رخ چون سمن تو
ای رشک گل تازه رخ چون سمن تو عرعر خجل از قد چو سرو چمن تو پای نفس اندر جگر نافه شکسته بوی شکن طرهٔعنبر…
ای خرمن گل خوشهچین پیش تن و اندام تو
ای خرمن گل خوشهچین پیش تن و اندام تو بلبل نخواند، وصف گل تا من نگویم نام تو بر بام رو تا خلق را در…
ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی
ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی هر چند مرا هیچ نخوانی که بیایم این نامه…
آنرا که جام صافی صهباش میدهند
آنرا که جام صافی صهباش میدهند میدان که در حریم حرم جاش میدهند صوفی، مباش منکر مردان که سرعشق روز ازل به مردم قلاش میدهند…
آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم
آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم شد خار دلم، گر چه گل انگاشته بودم خون جگرم خورد و بلای دل من شد یاری…
اگر به مجلس قاضی نمودهاند که مستم
اگر به مجلس قاضی نمودهاند که مستم مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم مرا چه سود ملامت؟ به یاد بادهٔ روشن که…
از جام عشق بین همه باغ و بهار مست
از جام عشق بین همه باغ و بهار مست دوران دهر عاشق و لیل و نهار مست ناهید در هبوط و قمر در شرف خراب…