شاخ ریحانی تو، یا برگ گل سوری؟ بگوی

شاخ ریحانی تو، یا برگ گل سوری؟ بگوی آفتابی؟ یا پری، یا چهرهٔ نوری؟ بگوی با چنان بالا و دیدار بهشتی کان تست از چه…

ادامه مطلب

سر دل گویی، ز جان اندیشه کن

سر دل گویی، ز جان اندیشه کن در دلش دار، از زبان اندیشه کن لاف کشف و غیب دانی می‌زنی از خدای غیب دان اندیشه…

ادامه مطلب

زهی! شب نسخه‌ای از زلف و خالت

زهی! شب نسخه‌ای از زلف و خالت تراز کسوت خوبی جمالت حروف نقش چین را نسخه کرده مسلسل گشتن زلف چو دالت به نام ایزد،…

ادامه مطلب

ز ما بودی، جدا بودن روا نیست

ز ما بودی، جدا بودن روا نیست یکی گفتی، دویی کردن سزا نیست وجود خود ز ما خالی مپندار که نقش از نقشبند خود جدا…

ادامه مطلب

روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته

روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته خاصه رویت که به روحست و روان پیوسته زلف از دست بدادیم و ز دل خون بچکید گویی آن…

ادامه مطلب

روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته

روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته گشته از رویش سراسر عید گاه آراسته طاق ابرو را ز شوخی چون هلالی داده خم روی…

ادامه مطلب

دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید

دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید دو دم به دل برآمد و آتش به جان رسید بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق…

ادامه مطلب

دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی

دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی ز حسن طلعت این دلبران یغمایی ز تنگ شکر مصری برون نیاورند به لطف شکر تنگ تو…

ادامه مطلب

دلبرا، قیمت وصل تو کنون دانستم

دلبرا، قیمت وصل تو کنون دانستم که فراوان طلبت کردم و نتوانستم خلق گویند سخن‌های پریشان بگذار چه کنم؟ چون دل شوریده پریشانستم گر چه…

ادامه مطلب

دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی

دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی جان چو با جانان نشست از پیک و پیغامش مگوی مرغ جان ما، که از بار بدن…

ادامه مطلب

دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم

دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم دل من دوست ندارد که کسی بر تو گزینم گر چه با من نفسی…

ادامه مطلب

در فراق روی جانان بر نتابد بیش ازین

در فراق روی جانان بر نتابد بیش ازین سینه داغ هجر آنان بر نتابد بیش ازین با چنین تلخی، که طبع ما کشید از دست…

ادامه مطلب

خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی

خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتی بوی خون می‌آید از چاه زنخدانت، بلی بوی خون آید…

ادامه مطلب

حال دل پیش تو گفتم، که تو یارم باشی

حال دل پیش تو گفتم، که تو یارم باشی نه بدان تا تو به آشفتن کارم باشی من که سوزنده چو شمعم خود ازین غصه…

ادامه مطلب

چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی

چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟…

ادامه مطلب

چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟

چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟ در وصلی بگشایی ز درم باز آیی؟ از برم صبر و قرار و دل و دانش…

ادامه مطلب

جهد بکن تا که به جایی رسی

جهد بکن تا که به جایی رسی درد بکش، تا به دوایی رسی بر سر آن کوچه بسی برگهاست خیز و برو، تا به نوایی…

ادامه مطلب

تیر تدبیر تو در کیش ندارم، چه کنم؟

تیر تدبیر تو در کیش ندارم، چه کنم؟ سپر جور تو با خویش ندارم، چه کنم؟ خلق گویند که ترکش کن و عهدش بشکن ای…

ادامه مطلب

ترک من ترک من خسته‌دل زار گرفت

ترک من ترک من خسته‌دل زار گرفت شد دگرگونه دگری یار گرفت این که در کار بلای دل ما می‌کوشید اثر قول حسودست که برکار…

ادامه مطلب

تا میسر گشت در گرمابه وصل آن نگارم

تا میسر گشت در گرمابه وصل آن نگارم در دل و چشم آتش و آب دوصد گرمابه دارم بر سرش تا گل بدیدم پای صبر…

ادامه مطلب

پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم

پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم بر تو چو عاشق شدم آن همه بگذاشتم نقش بسی دیدم از دفتر خوبی ولی بر ورق سینه جز نقش…

ادامه مطلب

بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب

بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب برون نمی‌رود آن صورت از خیال امشب به حکم آنکه ندارم حضور بی‌رخ دوست مرا نماز…

ادامه مطلب

به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت

به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت سوار عیش تراند، پیاده باید رفت چمن بسان بهشتی گشاده روی طرب در آن بهشت به…

ادامه مطلب

به پیمانی نمی‌پویی، به پیوندی نمی‌پایی

به پیمانی نمی‌پویی، به پیوندی نمی‌پایی دلم ز اندیشه خون کردی که بس مشکل معمایی! ز صد شهرت خبر دادند و چون رفتم نه در…

ادامه مطلب

برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری

برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری کجا یادآوری از من؟ که از من بهتری داری چه محتاجی به آرایش؟ که پیش…

ادامه مطلب

ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده

ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده دلم را قرعهٔ عشق و هوس بر نامت افتاده ز هر سو فتنه‌ای برخاست در ایام…

ادامه مطلب

باز به تنها چنین عزم کجا کرده‌ای؟

باز به تنها چنین عزم کجا کرده‌ای؟ وعدهٔ وصل که بود اینکه وفا کرده‌ای؟ سخت به جوش اندری، تا چه هوس میپزی؟ بس به هوس…

ادامه مطلب

با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی

با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی راضی شدم که بینم روی ترا به خوابی صد نامه مشق کردم در شرح مهربانی نادیده از…

ادامه مطلب

ای مردم کور، این چه بهارست ببینید

ای مردم کور، این چه بهارست ببینید گلبن نه و گلهاش ببارست ببینید فردا همه یک رنگ شود طالب و مطلوب امروز یکی را که…

ادامه مطلب

ای طیرهٔ شب طرهٔ خورشید پناهت

ای طیرهٔ شب طرهٔ خورشید پناهت آرایش عالم رخ رنگین چو ماهت تاب دل ناهید ز باد خم زلفت آ ب رخ خورشید ز خاک…

ادامه مطلب

ای رشک گل تازه رخ چون سمن تو

ای رشک گل تازه رخ چون سمن تو عرعر خجل از قد چو سرو چمن تو پای نفس اندر جگر نافه شکسته بوی شکن طرهٔ‌عنبر…

ادامه مطلب

ای خرمن گل خوشه‌چین پیش تن و اندام تو

ای خرمن گل خوشه‌چین پیش تن و اندام تو بلبل نخواند، وصف گل تا من نگویم نام تو بر بام رو تا خلق را در…

ادامه مطلب

ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی

ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی هر چند مرا هیچ نخوانی که بیایم این نامه…

ادامه مطلب

آنرا که جام صافی صهباش می‌دهند

آنرا که جام صافی صهباش می‌دهند می‌دان که در حریم حرم جاش می‌دهند صوفی، مباش منکر مردان که سرعشق روز ازل به مردم قلاش می‌دهند…

ادامه مطلب

آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم

آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم شد خار دلم، گر چه گل انگاشته بودم خون جگرم خورد و بلای دل من شد یاری…

ادامه مطلب

اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که مستم

اگر به مجلس قاضی نموده‌اند که مستم مرا ازان چه تفاوت؟ که رند بودم و هستم مرا چه سود ملامت؟ به یاد بادهٔ روشن که…

ادامه مطلب

از جام عشق بین همه باغ و بهار مست

از جام عشق بین همه باغ و بهار مست دوران دهر عاشق و لیل و نهار مست ناهید در هبوط و قمر در شرف خراب…

ادامه مطلب