دوشم از وصل کار چون زر بود

دوشم از وصل کار چون زر بود تا به روز آن نگار در بر بود جام در دست و یار در پهلو عشق در جان…

ادامه مطلب

دلی که با سر زلف تو آشنا باشد

دلی که با سر زلف تو آشنا باشد گمان مبر که ز خاک درت جدا باشد اگر تو همچو جهان خرمی،ولیک جهان تو خود معاینه…

ادامه مطلب

دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر

دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر بر رخش از هفت ونه، نقش و نگاری دگر گفتمش ای جان، بیا، دست به یاری بده گفت…

ادامه مطلب

دل به کسی سپرده‌ام کو همه قصد جان کند

دل به کسی سپرده‌ام کو همه قصد جان کند کام کسی روا نکرد، اشک بسی روان کند هر که بدید کار ما وین رخ زرد…

ادامه مطلب

درهجر تو درمان دل خسته ندانم

درهجر تو درمان دل خسته ندانم زان پیش که روزی به غمت می‌گذرانم گفتی که به وصلم برسی زود، مخور غم آری، برسم، گر ز…

ادامه مطلب

در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو

در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو غیرت دل نشاندم بر سر آتشی دگر هر نفسی…

ادامه مطلب

خوشا آن عشرت و آن کامرانی

خوشا آن عشرت و آن کامرانی که ما را بود از ایام جوانی سفر کردم به امید غنیمت غنیمت عمر بود و گشت فانی ندیدم…

ادامه مطلب

حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا

حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا یا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا در سینه بشکنم نفس خویش را به غم…

ادامه مطلب

چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند

چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند دامنم را چو لب دجلهٔ بغداد کند هیچ کس نیست که از یار سفر کردهٔ من…

ادامه مطلب

چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟

چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟ که ما ز عشق تو زار و تو عاشق دگرانی نشسته‌ام که بجویی مرا، خیال نگه کن…

ادامه مطلب

جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش

جفت شادیست بعید، آنکه تو داری شادش مقبل آنست که آیی به مبار کبادش دلم از شوق تو شب تا به سحر نعره زنان تو…

ادامه مطلب

تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟

تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟ که هجرانت چه می‌سازد همی با روزگار ما؟ چه ساغرها تهی کردیم بر یادت…

ادامه مطلب

ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت

ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت از خانه برون آمد و صد خانه برانداخت در حلق دل شیفته شد حلقه به شوخی هر موی که زلفش…

ادامه مطلب

تا کی از هجر تو بی‌خواب و خورم باید بود؟

تا کی از هجر تو بی‌خواب و خورم باید بود؟ به تو مشغول وز خود بی‌خبرم باید بود؟ چاره کردم که مگر درد تو بهتر…

ادامه مطلب

پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا

پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جز…

ادامه مطلب

بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم

بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم که بوی دوست می‌آرد نسیم باد نوروزم به عشقم سرزنش کردی ،ببین آن روی…

ادامه مطلب

به رخ شمع شبستانم تویی بس

به رخ شمع شبستانم تویی بس به قامت سرو بستانم تویی بس نهان بودی زما، پیداستی باز کنون پیدا و پنهانم تویی بس من و…

ادامه مطلب

به آن سرم که سر خود ز می چو مست کنم

به آن سرم که سر خود ز می چو مست کنم گذر به کوچهٔ آن ترک می‌پرست کنم به خیره سوختنم دست یافت دوست، مگر…

ادامه مطلب

برخیزم و دلها را در ولوله اندازم

برخیزم و دلها را در ولوله اندازم بر ظلمتیان نوری زین مشعله اندازم ارکان سلامت را بر باد دهم خرمن ارباب ملامت را خر در…

ادامه مطلب

باغ جهان روی تست، رای گلستان مکن

باغ جهان روی تست، رای گلستان مکن طیرهٔ سنبل مخواه، طره پریشان مکن گر چه به حکم توایم، بر جگر ریش ما زخم، که شاید،مزن،…

ادامه مطلب

بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن

بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن آب این جا تیره شد، جای دگر باید شدن وحشت آباد است این، زین جا سبک بیرون…

ادامه مطلب

این چنین نقشی اگر در چین بود

این چنین نقشی اگر در چین بود قبلهٔ خوبان آن ملک این بود این چنین رخسار و دندان و جبین مشتری، یا زهره، یا پروین…

ادامه مطلب

ای ماه و مشتری ز جمالت قرینه‌ای

ای ماه و مشتری ز جمالت قرینه‌ای وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینه‌ای گر می‌زنی به تیغ، نداریم سر دریغ سر چون توان کشید ز…

ادامه مطلب

ای شهر شگرفان را غیر از تو امیری نه

ای شهر شگرفان را غیر از تو امیری نه بی‌یاد تو در عالم ذهنی و ضمیری نه شهری به مراد تو گردیده مرید، آنگه این…

ادامه مطلب

ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو

ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو کی راست شود کارم؟ زین غصه که…

ادامه مطلب

ای چاه زنخدانت زندان دل ریشم

ای چاه زنخدانت زندان دل ریشم از نوش دهان تو چندین چه زنی نیشم؟ گر زانکه سری دارم در پای تو، ای دلبر کس را…

ادامه مطلب

او همانا نابهٔ شبهای من نشنیده باشد

او همانا نابهٔ شبهای من نشنیده باشد ورنه هم بر گریهای زار من بخشیده باشد نی، چه باک از نالهٔ من لاله‌رویی را؟ که صد…

ادامه مطلب

آن کمان ابرو به تیر انداختن

آن کمان ابرو به تیر انداختن عالمی را صید خواهد ساختن چون کمان در خود کشید اول مرا آخرم خواهد چو تیر انداختن تاختن خواهد…

ادامه مطلب

آن تیر بالا را ببین ز ابرو کمانها ساخته

آن تیر بالا را ببین ز ابرو کمانها ساخته از تیر چشم مست خود آهنگ جانها ساخته جان در بلای زلف او تن، مبتلای زلف…

ادامه مطلب

اگر چه از برمن بارها چو تیر بجستی

اگر چه از برمن بارها چو تیر بجستی هم آخرم بکشیدیی و چون کمان بشکستی درآمدم که نشینم، برون شدی به شکایت برون شدم که…

ادامه مطلب

از بند زلفش پای ما مشکل گشاید بعد ازین

از بند زلفش پای ما مشکل گشاید بعد ازین چشمی که بیند غیر او ما را نشاید بعد ازین دل را چو با دیدار او…

ادامه مطلب

یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟

یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟ وین سپاه کیست و آن شاه از کجاست؟ عکس خورشیدی چنان بالا بلند بر چنین دیوار کوتاه از…

ادامه مطلب

هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد

هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد اول بکشتن من عزم شتابت افتد بسیار وعده دادی ما را به روز وصلی چون روز وصل…

ادامه مطلب

هر که او بیدق این عرصه شود شاه شود

هر که او بیدق این عرصه شود شاه شود وانکه دور افتد ازین دایره گمراه شود راز خود با دل هر ذره همی گوید دوست…

ادامه مطلب

هر دم از خانه رخ بدر دارد

هر دم از خانه رخ بدر دارد در پی عاشقی نظر دارد هر زمان مست بر سر کویی با کسی دست در کمر دارد یار…

ادامه مطلب

نه مانند تو زیبایی ببینم

نه مانند تو زیبایی ببینم نه مثلث سرو بالایی ببینم عجب دارم که در فردوس فردا بدین صورت تماشایی ببینم دل از من خواستی،دل نیست،…

ادامه مطلب

نقشی ز صورت خود هر جا پدید کردی

نقشی ز صورت خود هر جا پدید کردی پس عشق دیدن آن در ما پدید کردی تا هر کسی نداند سر پرستش تو وامق بیافریدی،…

ادامه مطلب

میان ما و تو دوری به اختیار نبود

میان ما و تو دوری به اختیار نبود مرا زمان فراق تو در شمار نبود گذار بود مرا با تو هر دمی ز هوس به…

ادامه مطلب

من دل به ننگ دارم و از نام فارغم

من دل به ننگ دارم و از نام فارغم ترک مراد کردم و از کام فارغم خلق از برای دانه به دام اوفتاده، من در…

ادامه مطلب

مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را

مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را راهی بزن، که ره بزند عقل و هوش را ابریشمی بساز و ازین حلقه پنبه کن نقل…

ادامه مطلب

مرا گر ز وصل تو رنگی برآید

مرا گر ز وصل تو رنگی برآید رها کن، که نامم به ننگی برآید عجب دان که از کارگاه ملاحت جهان را بینگ توینگی برآید…

ادامه مطلب

ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا

ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا آسوده درو والا، آهسته درو شیدا در وی سر سرجویان گردان شده از گردن در وی دل جانبازان تنها…

ادامه مطلب

گل ز روی او شرمسار شد

گل ز روی او شرمسار شد دل چو موی او بی‌قرار شد ماه بر زمینش نهاده رخ چون بر اسب خوبی سوار شد وانکه دید…

ادامه مطلب

گر مرغ این هوایی، بال و پرت بسوزم

گر مرغ این هوایی، بال و پرت بسوزم ور حال دل نمایی، دل در برت بسوزم من شمع گشتم و تو پروانه، تا به زاری…

ادامه مطلب

گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز

گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز ما بدانیم که در باغ گلی هست امروز گفته‌ای بر سر آنم که بگیرم دستت…

ادامه مطلب

کمان مهر ترا چرخ چنبری نکشد

کمان مهر ترا چرخ چنبری نکشد فروغ روی ترا جرم مشتری نکشد چنین که چشم تو آهنگ دین من دارد حدیث من چه کند؟ گر…

ادامه مطلب

قراری چون ندارد جانم اینجا

قراری چون ندارد جانم اینجا دل خود را چه می‌رنجانم اینجا؟ سر عاشق کله‌داری نداند بنه کفشی، که من مهمانم اینجا مرا گفتی کز آنجا…

ادامه مطلب

عقل صوفی را مهار اندر کشیم

عقل صوفی را مهار اندر کشیم عشق صافی را به کار اندر کشیم نفس منصب خواه جاه اندوز را از سمند فخر و عار اندر…

ادامه مطلب

عارف چو بحر باید لب خشک و رخ گشاده

عارف چو بحر باید لب خشک و رخ گشاده بر جای خود چو بحری جوشان و ایستاده از خاک در گذشته، افلاک در نوشته یک…

ادامه مطلب

شیرین‌تر از دلدار من دلدار نتوان یافتن

شیرین‌تر از دلدار من دلدار نتوان یافتن مسکین‌تر از من عاشقی غم‌خوار نتوان یافتن در دهر چون من بیدلی سرگشته کم پیدا شود در شهر…

ادامه مطلب