غزلیات رکنالدین اوحدی مراغهای
چو چشمش راه دل میزد من بیدل کجا بودم؟
چو چشمش راه دل میزد من بیدل کجا بودم؟ ز خود بیزار چون گشتم؟ برو ایمن چرا بودم؟ رفیقان گر زمن پرسند حال او که…
چمن پر گهر شد ز باران ژاله
چمن پر گهر شد ز باران ژاله زمین پر کواکب ز یاقوت لاله ز شبنم فرو هشت نسرین حمایل ز سنبل بر افگند سوسن کلاله…
جانا، ضمیرت حال ما نیکو نمیداند مگر؟
جانا، ضمیرت حال ما نیکو نمیداند مگر؟ یا آن ضرورت نامها خود بر نمیخواند مگر؟ رفتی و شهری مرد و زن بر خاک راهت منتظر…
تو در شهری و ما محروم از آن روی
تو در شهری و ما محروم از آن روی زهی شهر! و زهی رسم! و زهی خوی! به بویت شاد میگردم همانا نمیدانم که بادت…
ترا چه تحفه فرستم که دلپذیر شود؟
ترا چه تحفه فرستم که دلپذیر شود؟ مگر همین دل مسکین چو ناگزیر شود به بوی زلف تو، از نو، جوان شوم هر بار هزار…
تا دل ما با تو کرد روی ارادت
تا دل ما با تو کرد روی ارادت هیچ نیاید ز ما مخالف عادت گر چه کم ما گرفتهای تو ز شوخی عشق تو افزون…
پر از دل مپرس، ای پری، من چه دانم؟
پر از دل مپرس، ای پری، من چه دانم؟ ز مردم تو دل میبری، من چه دانم؟ چه گویی بدان تا کجا شد دل تو؟…
بهار آمد و باغ پیرایه بست
بهار آمد و باغ پیرایه بست چمن سبز پوشید و در گل نشست ز سرما زمین داغ بر چهره داشت چو سبزه برست از سیاهی…
به خرابات برید از در این خانه مرا
به خرابات برید از در این خانه مرا که دگر یاد شراب آمد و پیمانه مرا دل دیوانه به زنجیر نبستن عجبست که به زنجیر…
بگشای ز رخ نقاب دیدار
بگشای ز رخ نقاب دیدار تا نگذرد از درت خریدار این پرده که بر درست بردر وین سایه که بر سرست بردار گفتی بنشین که…
بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی
بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی دلبر کافرم از چادر کافوری روی کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده…
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟ گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟ دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر در…
باد بویی از دو زلفت وام کرد
باد بویی از دو زلفت وام کرد سوی چین آورد و مشکش نام کرد غمزهٔ آهووش گو افگنت تیر غم در دیدهٔ بهرام کرد دانهٔ…
ای نسیم سحر، چه میگویی؟
ای نسیم سحر، چه میگویی؟ از بت من خبر چه میگویی؟ به جز آن کم ز غم بخواهد کشت چه شنیدی؟ دگر چه میگویی؟ میدهم…
ای که تیر بیوفایی در کمان پیوستهای
ای که تیر بیوفایی در کمان پیوستهای بار دیگر چیست کندر دیگران پیوستهای؟ گر به شمشیر فراقم پی کنی صد پی روان در تو پیوندم،…
ای سحری دعای من، در دلش آن جفا مهل
ای سحری دعای من، در دلش آن جفا مهل یار خطاپرست را بر سر آن خطا مهل خستهٔ هر ستم شدم، ای قدم بلا برو…
ای در غم عشقت مرا اندیشهٔ بهبود نه
ای در غم عشقت مرا اندیشهٔ بهبود نه کردم زیان در عشق تو صد گنج و دیگر سود نه گفتی به دیر و زود من…
ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما
ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما نور مسیحا در خم زلف چو زنار شما هم لفظتان انجیل خوان، هم لهجتان داودسان سر حواریون نهان…
آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست
آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست با رخ او جان ما، در دل ما جای اوست او همه نورست، از آن شد همه چشمی…
آن روز کو که روی غم اندر زوال بود؟
آن روز کو که روی غم اندر زوال بود؟ با او مرا به بوسه جواب و سؤال بود با آن رخ چو ماه و جبین…
امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب!
امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب! ماه نوی که گشتی پیدا، عجب، عجب! خوبت رخست و زیبا، بنشین، نکو، نکو شاد آمدی و خرم، فرما،…
از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما
از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما که آمیزشیست مهر ترا با ضمیر ما ما قصهای که بود نمودیم و عرضه داشت تا خود…
یار ار نمیکند به حدیث تو گوش باز
یار ار نمیکند به حدیث تو گوش باز عیبی نباشد، ای دل مسکین، بکوش باز چون پیش او ز جور بنالی و نشنود درمانت آن…
هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست ناگفته پرسشی، که سخن را مجال نیست گفتی بسنده کن به خیالی ز وصل ما ما را بغیر ازین…
هر که آن قامت و بالای بلندش باشد
هر که آن قامت و بالای بلندش باشد چه نظر بر دل بیمار نژندش باشد؟ اندر آیینهٔ او روی کسی ننماید مگر آن روی که…
نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟
نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟ دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟ دل از دستم برون بردی که با ما سر در…
نه آخر دل من خراب از تو شد؟
نه آخر دل من خراب از تو شد؟ نه آخر دو چشمم پرآب از تو شد؟ نه آخر تن ناز پرورد من گرفتار چندین عذاب…
نسپردم از خرابی دل خود به چشم مستش
نسپردم از خرابی دل خود به چشم مستش ور زانکه میسپردم در حال میشکستش نقاش دوربین را از دست بر نیاید نقش دگر نهادن پیش…
من همان داغ محبت که تو دیدی دارم
من همان داغ محبت که تو دیدی دارم هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست که به…
من از پیوستگان دل غریبی در سفر دارم
من از پیوستگان دل غریبی در سفر دارم که بیاو آتش اندر جان و ناوک در جگر دارم ز حال خود خبر دارم نکرد آن…
مشنو که از کوی تو من هرگز به در دانم شدن
مشنو که از کوی تو من هرگز به در دانم شدن یا خود به جور از پیش تو جایی دگر دانم شدن زان رخ چراغی…
مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست دوست میدارد، ولیکن زهرهٔ گفتن کراست؟ روی او در حسن چون ما هست، میگویم تمام قد…
ما تا جمال آن رخ گلرنگ دیدهایم
ما تا جمال آن رخ گلرنگ دیدهایم همچون دهان او دل خود تنگ دیدهایم بیرون شد اختیار دل و دین ز چنگ ما تا ساغر…
گفتم که بیوصال تو ما را به سر شود
گفتم که بیوصال تو ما را به سر شود گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود مهر تو بر صحیفهٔ جان نقش کردهایم مشکل…
گر دهد یارت امان ایمن مشو
گر دهد یارت امان ایمن مشو ور ببخشاید، به جان ایمن مشو آن زمان کت گوید ای من جمله تو جمله مکرست، آن زمان ایمن…
گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم
گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم و گر من زو شوم پنهان به پیدایی کشد زارم دو رنگی در میان ما…
کجا شد ساربانش؟ تا دلم را تنگ در بندد
کجا شد ساربانش؟ تا دلم را تنگ در بندد چو روز کوچ او باشد به پیش آهنگ در بندد گر او در پنج فرسنگی کند…
فتنه بود آن چشم و ابرو نیز یارش میشود
فتنه بود آن چشم و ابرو نیز یارش میشود شکرست آن لعل و دلها زان شکارش میشود گنج حسن و دلبری زیر نگین لعل اوست…
عشق را فرسودهای باید چو من
عشق را فرسودهای باید چو من در مشقت بودهای باید چو من لایق سودای آن جان و جهان از جهان آسودهای باید چو من تا…
صنمی که مهر او را ز جهان گزیده دارم
صنمی که مهر او را ز جهان گزیده دارم به زرش کجا فروشم؟ که به جان خریده دارم دگران نهند خاک در او چو تاج…
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا سر من بر آستان سر کوی یار بادا دلش ارچه با دل من به وفا یکی…
سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست
سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست ماهی که ازو خلق دل زار برند اوست گرد دهن چون شکرش گرد، که امروز…
سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میآید
سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میآید درخت شوقم از برگش به برگ و بار میآید ز توفان خفتگان کوچه را آگاه دار امشب…
زلف را تاب دام و خم برزد
زلف را تاب دام و خم برزد همه کار مرا بهم برزد دفتر دوستان خود میخواند به سر نام من قلم برزد صورت ماه را…
ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی
ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی مگر ز دست تو کافر، که دشمن دینی چو دیدهٔ همه کس دیدن تو میخواهد کسی چه عیب…
روزهداران را هلال عید ابروی شماست
روزهداران را هلال عید ابروی شماست شب نشینان را چراغ از پرتو روی شماست ماه زنگی نسبت رومی رخ شاهی نسب بنده آن چشم ترک…
دیریست که یار ما نمیآید
دیریست که یار ما نمیآید پیغام به کار ما نمیآید هر کس به تفرجی و صحرایی خود بوی بهار ما نمیآید ما را به دیار…
دور مرو، دور مرو، یار ببین، یار ببین
دور مرو، دور مرو، یار ببین، یار ببین در نگر از دیدهٔ جان در دل و دیدار ببین گر ز دل آگاه شدی، همسفر ماه…
دلم خرقهای دارد از پیر عشق
دلم خرقهای دارد از پیر عشق که گردن نپیچد ز زنجیر عشق حلالست مالم به فتوای شوق مباحست خونم به تقریر عشق هزیمت همان روز…
دلا، دگر قدم از کوی دوست بازمکش
دلا، دگر قدم از کوی دوست بازمکش کنون که قبله گرفتی سر از نماز مکش بر آستانهٔ معشوق اگر دهندت بار طواف خانه کن و…