غزلیات – رهی معیری
بوسه نسیم
بوسه نسیم همراه خود نسیم صبا میبرد مرا یا رب چو بوی گل به کجا میبرد مرا؟ سوی دیار صبح رود کاروان شب باد فنا…
حصار عافیت
حصار عافیت نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟ بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟ به من که سوختم از داغ مهربانی خویش…
ساز سخن
ساز سخن آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟ آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟ سیمین و تابناک بود روی مه ولی سیمینه…
شعله سرکش
شعله سرکش لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد شعله دیدم سرکشیهای توام آمد به یاد سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند روی و…
گوهر تابناک
گوهر تابناک زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم به عیب من چه گشاید زبان طعنه حسود که…
هوسناک
هوسناک در چمن چون شاخ گل نازکتنی افتاده است سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است چون مه روشن که تابد از حریر ابرها ساق سیمینی…
آیینهٔ روشن
آیینهٔ روشن ز کینه دور بود سینهای که من دارم غبار نیست بر آیینهای که من دارم ز چشم پرگهرم اختران عجب دارند که غافلند…
جلوهٔ ساقی
جلوهٔ ساقی در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟ مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟ بادهٔ روشن دمی از…
ساغر خورشید
ساغر خورشید زلف و رخسار تو ره بر دل بیتاب زنند رهزنان قافله را در شب مهتاب زنند شکوهای نیست ز طوفان حوادث ما را…
شکوه ناتمام
شکوه ناتمام نسیم عشق ز کوی هوس نمیآید چرا که بوی گل از خار و خس نمیآید ز نارسایی فریاد آتشین فریاد که سوخت سینه…
گیسوی شب
گیسوی شب شب این سر گیسوی ندارد که تو داری آغوش گل این بوی ندارد که تو داری نرگس که فریبد دل صاحبنظران را این…
یار دیرین
یار دیرین به سوی ما گذار مردم دنیا نمیافتد کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمیافتد منم مرغی که جز در خلوت شبها…
بیسرانجام
بیسرانجام مرغ خونین ترانه را مانم صید بیآب و دانه را مانم آتشینم ولیک بیاثرم ناله عاشقانه را مانم نه سرانجامی و نه آرامی مرغ…
حلقهٔ موج
حلقهٔ موج گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم هر زمان بیروی ماهی…
رسوای دل
رسوای دل همچو نی مینالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ ناپیدای…
شمع خاموش
شمع خاموش منع خویش از گریه و زاری نمیآید ز من طفل اشکم خویشتنداری نمیآید ز من با گل و خار جهان یکرنگم از روشندلی…
لبخند صبحدم
لبخند صبحدم گر شود آن روی روشن جلوهگر هنگام صبح پیش رخسارت کسی بر لب نیارد نام صبح از بناگوش تو و زلف توام آمد…
وفای شمع
وفای شمع مردم از درد و نمیآیی به بالینم هنوز مرگ خود میبینم و رویت نمیبینم هنوز بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از…
پاس دوستی
پاس دوستی بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی دشمنیها کرد با من در لباس دوستی کوه پابرجا گمان میکردمش دردا که بود…
خاک شیراز
خاک شیراز چون شفق گرچه مرا باده ز خون جگر است دل آزادهام از صبح طربناکتر است عاشقی مایه شادی بود و گنج مراد دل…
سایه آرمیده
سایه آرمیده لاله داغدیده را مانم کشت آفت رسیده را مانم دست تقدیر از تو دورم کرد گل از شاخ چیده را مانم نتوان بر…
شبزندهدار
شبزندهدار خاطر بیآرزو از رنج یار آسوده است خار خشک از منت ابر بهار آسوده است گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار خاطرت از…
ماجرای اشک
ماجرای اشک تابد فروغ مهر و مه از قطرههای اشک باران صبحگاه ندارد صفای اشک گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست روشندلی کجاست…
آتش خاموش
آتش خاموش نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی نه جان بینصیبم را پیامی…
بوسه جام
بوسه جام تو سوز آه من ای مرغ شب چه میدانی؟ ندیدهای شب من تاب و تب چه میدانی؟ به من گذار که لب بر…
خنده برق
خنده برق سزای چون تو گلی گرچه نیست خانه ما بیا چو بوی گل امشب به آشیانه ما تو ای ستاره خندان کجا خبر داری؟…
ستاره بازیگر
ستاره بازیگر تا گریزان گشتی ای نیلوفریچشم از برم در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم تا گرفتی از حریفان جام سیمین چون هلال چون…
طوفان حادثات
طوفان حادثات این سوز سینه شمع شبستان نداشته است وین موج گریه سیل خروشان نداشته است آگه ز روزگار پریشان ما نبود هر دل که…
گریهٔ بیاختیار
گریهٔ بیاختیار تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست اسیر گریهٔ بیاختیار خویشتنم فغان که…
آتش جاوید
آتش جاوید ستاره شعلهای از جان دردمند من است سپهر آیتی از همت بلند من است به چشم اهل نظر صبح روشنم زآن روی که…
پایان شب
پایان شب رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز غرق گل است بسترم از بوی او هنوز دوران شب ز بخت سیاهم به سر رسید…
خشکسال ادب
خشکسال ادب دگر ز جان من ای سیمبر چه میخواهی؟ ربودهای دل زارم دگر چه میخواهی؟ مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم ز…
ساغر هستی
ساغر هستی ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست وآنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست زندگی خوشتر بود در پردهٔ وهم و…
صفای شبنم
صفای شبنم او را به رنگ و بوی نگویم نظیر نیست گلبن نظیر اوست ولی دلپذیر نیست ما را نسیم کوی تو از خاک بر…
محنتسرای خاک
محنتسرای خاک من کیستم ز مردم دنیا رمیدهای چون کوهسار پای به دامن کشیدهای از سوز دل چو خرمن آتش گرفتهای وز اشک غم چو…
آه آتشناک
آه آتشناک چون شمع نیمهجان به هوای تو سوختیم با گریه ساختیم و به پای تو سوختیم اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم عمری…
پرنیانپوش
پرنیانپوش ز گرمی بینصیب افتادهام چون شمع خاموشی ز دلها رفتهام چون یاد از خاطر فراموشی منم با ناله دمسازی به مرغ شب همآوازی منم…
خندهٔ مستانه
خندهٔ مستانه با عزیزان درنیامیزد دل دیوانهام در میان آشنایانم ولی بیگانهام از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار در سرای اهل ماتم خندهٔ…
ستاره خندان
ستاره خندان به گوش همنفسان آتشین سرودم من فغان مرغ شبم یا نوای عودم من؟ مرا ز چشم قبول آسمان نمیافکند اگر چو اشک ز…
غرق تمنای توام
غرق تمنای توام در پیش بیدردان چرا فریاد بیحاصل کنم گر شکوهای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در…
ماجرای نیمشب
ماجرای نیمشب یافتم روشندلی از گریههای نیمشب خاطری چون صبح دارم از صفای نیمشب شاهد معنی که دل سر گشته از سودای اوست جلوه بر…
اندوه دوشین
اندوه دوشین دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم هر نفس چون شمع لرزان اضطرابی داشتم اشک سیمینم به دامن بود بیسیمینتنی چشم…
پردهٔ نیلی
پردهٔ نیلی رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم چون آهوی رمیده ز وحشتسرای شهر رفتیم و سر به…
خیالانگیز
خیالانگیز خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم که…
سرا پا آتشم
سرا پا آتشم تا قیامت میدهد گرمی به دنیا آتشم آفتاب روشنم نسبت مکن با آتشم شعله خیزد از دل بحر خروشان جای موج گر…
عمر نرگس
عمر نرگس آتشینخوی مرا پاس دل من نیست نیست برق عالمسوز را پروای خرمن نیست نیست مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را؟ پایداری پیش…
مکتب عشق
مکتب عشق هرشب فزاید تاب و تب من وای از شب من وای از شب من یا من رسانم لب بر لب او یا او…
آزاده
آزاده بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست سرو چمنم شکوهای از خار و خسم نیست از کوی تو بیناله و فریاد گذشتم چون قافله…
پیر هرات
پیر هرات بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند یار عاشقسوز ما ترک دلآزاری کند بر گذرگاهش فرو افتادم از بیطاقتی اشک لرزان کی تواند…
داغ تنهایی
داغ تنهایی آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بیتو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که کس بر آتشم آبی…