لطافت دهنش در بیان نمی‌گنجد

لطافت دهنش در بیان نمی‌گنجد حلاوت سخنش در زبان نمی‌گنجد معانئی که مصور شود ز صورت دوست ز من مپرس که آن در بیان نمی‌گنجد…

ادامه مطلب

گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی

گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی گفتم منم غریبی از شهر آشنائی گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری گفتم بر آستانت دارم سر…

ادامه مطلب

گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم

گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم ور خطائی رفت از آن بازآ که ما باز آمدیم گر تو صادق نامدی در مهر…

ادامه مطلب

کی آمدی ز تتار ای صبای مشک نسیم

کی آمدی ز تتار ای صبای مشک نسیم بیا بیا که خوشت باد ای نسیم شمیم دگر مگوی حدیث از نعیم و ناز بهشت بهشت…

ادامه مطلب

کجا باز آید آن مرغی که با من همقفس بودی

کجا باز آید آن مرغی که با من همقفس بودی گهی فریاد خوان گشتی گهم فریاد رس بودی از آن ترسم که صیادی بمکرش صید…

ادامه مطلب

فتاده‌ام من دیوانه در غم تو اسیر

فتاده‌ام من دیوانه در غم تو اسیر بیا و طره برافشان که بشکنم زنجیر برآید از قلمم بوی مشک تاتاری اگر بوصف خطت شمه‌ئی کنم…

ادامه مطلب

طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب

طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب که نیست شرط محبت جدائی از محبوب چو هست در ره مقصود قرب روحانی چه احتیاج بارسال…

ادامه مطلب

شمع ما مامول هر پروانه نیست

شمع ما مامول هر پروانه نیست گنج ما محصول هر ویرانه نیست کی شود در کوی معنی آشنا هر که او از آشنا بیگانه نیست…

ادامه مطلب

سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند

سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند چون شدم کشته ز…

ادامه مطلب

سحر بگوش صبوحی کشان باده‌پرست

سحر بگوش صبوحی کشان باده‌پرست خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل مست مرا اگر نبود کام جان وعمر دراز چه باک چون لب جانبخش و زلف…

ادامه مطلب

زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال

زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال نشانده قد تو در باغ جان نهال جمال نوشته منشی دیوان صنع لم یزلی به مشک بر…

ادامه مطلب

زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن

زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن که وصف آتش سوزان به نی مشکل توان کردن در آن حضرت که باد صبح گردش در نمی‌یابد…

ادامه مطلب

ز باد نکهت دو تات می‌جوئیم

ز باد نکهت دو تات می‌جوئیم ز باده ذوق لب جان فزات می‌جوئیم نسیم گلشن فردوس و آب چشمهٔ خضر بخاک پات که از خاک…

ادامه مطلب

رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب

رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب دیدم آن نرگس پرفتنهٔ فتان در خواب خیمه برصحن چمن زن که کنون در بستان نتوان رفت ز…

ادامه مطلب

دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت

دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت جانم ز غم برآمد و از غم خبر نداشت آنرا که بود عالم معنی مسخرش دیدم به…

ادامه مطلب

دوش بر طرف چمن گلبانگ می‌زد بلبلی

دوش بر طرف چمن گلبانگ می‌زد بلبلی می‌فکند از ناله هر دم در گلستان غلغلی کانکه زیر گنبد نیلوفری دارد وطن از گلندامی ندارد چاره…

ادامه مطلب

دلا جان در ره جانان حجابست

دلا جان در ره جانان حجابست غم دل در جهان جان حجابست اگر داری سری بگذر ز سامان که در این ره سر و سامان…

ادامه مطلب

درد غم عشق را طبیب نباشد

درد غم عشق را طبیب نباشد مکتب عشاق را ادیب نباشد کشور تحقیق را امیر نخیزد خطبهٔ توحید را خطیب نباشد با نفحات نسیم باد…

ادامه مطلب

دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر

دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر سرو قباپوش و آفتاب جهانگیر چهرهٔ خوب تو رشک لعبت نوشاد نرگس مستت بلای جادوی کشمیر نقش جمالت نگارخانهٔ…

ادامه مطلب

خوشا صبح و صبوحی با همالان

خوشا صبح و صبوحی با همالان نظر بر طلعت فرخنده فالان خداوندا بده صبری جمیلم که می‌نشکیبم از صاحب جمالان خیالت این که برگردم ز…

ادامه مطلب

خسرو انجم بگه بام برآمد

خسرو انجم بگه بام برآمد یا مه خلخ بلب بام برآمد صبح جمالش بدمید از شب گیسو یا شه روم از طرف شام برآمد سرو…

ادامه مطلب

حدیث جان بجز جانان نداند

حدیث جان بجز جانان نداند که جز جانان کسی در جان نداند مرا با درد خود بگذار و بگذر که کس درد مرا درمان نداند…

ادامه مطلب

چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد

چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد چه جای تاب که آتش در آفتاب افتاد بجام باده کنون دست می پرستان گیر چرا که کشتی…

ادامه مطلب

چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد

چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد خروش و ناله ز اهل نشست برخیزد خیال بادهٔ صافی ز سر برون کردن کجا ز دست من…

ادامه مطلب

چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم

چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم و آتش چهره نمودی و ببردی آبم آنچنان تشنه لعل لب سیراب توام کاب سرچشمهٔ حیوان نکند سیرابم دوش…

ادامه مطلب

تو چون قربان نمی‌گردی کجا همکیش ما باشی

تو چون قربان نمی‌گردی کجا همکیش ما باشی بترک خویش و بیگانه بگو تا خویش ما باشی اگر دردت شود درمان علاج رنج ما گردی…

ادامه مطلب

ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست

ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست دو زلف افعی ضحاک و چهره جام جمست بتیرگی شده آشفته‌تر حقیقت شرع سواد زلف تو…

ادامه مطلب

تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران

تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران گل را چه محل پیش رخ لاله عذاران هر یار که دور از رخ یاران بدهد…

ادامه مطلب

پرده از رخ بفکن ای خود پردهٔ رخسار خویش

پرده از رخ بفکن ای خود پردهٔ رخسار خویش کی بود دیدارت ای خود عاشق دیدار خویش برسر بازار چین با سنبل سوداگرت مشک اگر…

ادامه مطلب

بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست

بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست ز رشک طلعت او شمع انجمن بنشست فشاند سنبل و چون گل زغنچه رخ بنمود کشید قامت و…

ادامه مطلب

به آفتاب جهانتاب سایه پرور تو

به آفتاب جهانتاب سایه پرور تو بتاب طره مهپوش سایه گستر تو که من بمهر رخت ذره‌ئی جدا نشوم گرم بتیغ زنی همچو سایه از…

ادامه مطلب

بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست

بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست عارضت در شکن طره بدان می‌ماند کافتابیست که در عقدهٔ…

ادامه مطلب

بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت

بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت چه خطا رفت که ابروی کژت چین بگرفت گرد مشکست که گرد گل رویت بدمید…

ادامه مطلب

باغبان گو برو باد مپیما کز گل

باغبان گو برو باد مپیما کز گل بدم سرد سحر باز نیاید بلبل جبدا بادهٔ گلرنگ به هنگام صبوح از کف سرو قدی گلرخ مشکین…

ادامه مطلب

این دلبران که پرده برخ در کشیده‌اند

این دلبران که پرده برخ در کشیده‌اند هر یک بغمزه پردهٔ خلقی دریده‌اند از شیر و سلسبیل مگر در جوار قدس اندر کنار رحمت حق…

ادامه مطلب

ایکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئی

ایکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئی جعدت از مشک سیه فرق ندارد موئی آهوانند در آن غمزهٔ شیر افکن تو گر چه در…

ادامه مطلب

ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری

ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری بر مشتریت پردهٔ دیبای ششتری لعلت نگین خاتم خوبی وصف زده بر گرد روی خوب تو هم دیو…

ادامه مطلب

ای که بر دیدهٔ صاحب‌نظران می‌گذری

ای که بر دیدهٔ صاحب‌نظران می‌گذری پرده بردار که تا خلق ببینند پری می‌روی فارغ و خلقی نگران از پس و پیش تا تو یک…

ادامه مطلب

ای شده بر مه ز شبه مهره ساز

ای شده بر مه ز شبه مهره ساز با شبه‌ات مار سیه مهره باز جادوی هاروت وشت دلفریب هندوی زنگی صفتت ترکتاز بزم صبوحی ز…

ادامه مطلب

ای روی تو چشمهٔ خور چشم

ای روی تو چشمهٔ خور چشم ابروی تو طاق اخضر چشم بالای بلند و چشم مستت شمشاد روان و عبهر چشم لعل تو شراب مجلس…

ادامه مطلب

ای دل من بسته در آن زنجیر سمن‌سا دل

ای دل من بسته در آن زنجیر سمن‌سا دل کرده مرا در غم عشقت بی سر و بی پا دل برده ازین قالب خاکی رخت…

ادامه مطلب

ای جان من به یاد لبت تشنه بر شراب

ای جان من به یاد لبت تشنه بر شراب هر دم بجام لعل لبت تشنه‌تر شراب در ده قدح که مردم چشمم نشسته است در…

ادامه مطلب

ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست

ای باغبان بگو که ره بوستان کجاست در بوستان گلی چو رخ دوستان کجاست وی دوستان چه باشد اگر آگهی دهید کان سرو گلعذار مرا…

ادامه مطلب

اهل دل پیش تو مردن ز خدا می‌خواهند

اهل دل پیش تو مردن ز خدا می‌خواهند کشتهٔ تیغ تو گشتن بدعا می‌خواهند مرض شوق تو بر بوی شفا می‌طلبند درد عشق تو بامید…

ادامه مطلب

آن شکر لب که نباتش ز شکر می‌روید

آن شکر لب که نباتش ز شکر می‌روید از سمن برگ رخش سنبل تر می‌روید می‌رود آب گل از نسترنش می‌ریزد و ارغوان و گلش…

ادامه مطلب

اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست

اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست حدیث من گل صد برگ گلشن جانست ز بیم چنگل شاهین جان شکار فراق دلم چو مرغ چمن روز…

ادامه مطلب

از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت

از سر جان درگذر گر وصل جانان بایدت بر در دل خیمه زن گر عالم جان بایدت داروی درد محبت ترک درمان کردنست دردی دردی…

ادامه مطلب

یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی

یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی درد دلسوز مرا مایهٔ درمان بودی برخ خوش نظر و عارض بستان افروز رشک برگ سمن و…

ادامه مطلب

وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک

وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک کس نمی‌بینم که دارد در جهان چندان نمک اندکی با چشمهٔ نوشش بشیرینی شکر گر چه دارد نسبتی…

ادامه مطلب

هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست

هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست ضایع آن دیده که برطلعت زیبائی نیست اگر از دوست تمنای تو چیز دگرست اهل دل را بجز…

ادامه مطلب