غزلیات – خواجوی کرمانی
حکایت رخت از آفتاب میشنوم
حکایت رخت از آفتاب میشنوم حدیث لعل لبت از شراب میشنوم ز آب چشمه هر آن ماجرا که میرانم ز چشم خویش یکایک جواب میشنوم…
چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز
چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز زین پس من و خیالش و شبهای دیر باز امروز در جهان به نیازست ناز ما و او…
چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند
چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند صبوحیان نفس از آتش مذاب زنند بتاب سینه چراغ فلک بر افروزند ز آب دیده نمک بردل کباب…
چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت
چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت صراحی طلب کرد و ساغر گرفت سمن قرطهٔ فستقی چاک زد چو او پرنیان در صنوبر گرفت…
جانم از غم بلب رسیدهٔ تست
جانم از غم بلب رسیدهٔ تست دلم از دیده خون چکیدهٔ تست راستی را قد خمیدهٔ من نقشی از ابروی خمیدهٔ تست طوطی جانم از…
تشنهام تا بکی آخر بده آبی ساقی
تشنهام تا بکی آخر بده آبی ساقی فی حشای اضطرمت نایرة الا شواق عمر باقی بر صاحبنظران دانی چیست آنچه از بادهٔ دوشینه بماند باقی…
ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست
ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت چه مردمیست…
پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد
پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد جان من پروانهٔ شمع شبستان تو باد هر پریشانی که آید روز و شب در کار من…
بیدلی گردل ز دلبر برنگیرد گومگیر
بیدلی گردل ز دلبر برنگیرد گومگیر عاشقی را گر ملامت در نگیرد گو مگیر گر ز دست او دلم از پا درآید گو درآی ور…
به گدائی به سر کوی شما آمدهایم
به گدائی به سر کوی شما آمدهایم دردمندیم و بامید دوا آمدهایم نظر مهر ز ما باز مگیرید چو صبح که درین ره ز سر…
بنده محمودست و سلطان در ره معنی ایاز
بنده محمودست و سلطان در ره معنی ایاز کار دینداران نمازست و نماز ما نیاز ایکه از بهر نمازت گوش جان بر قامتست قامتی را…
برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ
برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ بجز صراحی و مطرب مخوا همدم هیچ بیا و بادهٔ نوشین روان بنوش که هست بجنب جام…
بدینسان که از ما جهانی جهانی
بدینسان که از ما جهانی جهانی که با کس نمانی و با کس نمانی تو آن شهریاری و آن شهرهٔاری که خسرو نشانی و خسرو…
باز هر چند که در دست شهان دارد جای
باز هر چند که در دست شهان دارد جای نیست در سایهاش آن یمن که در پر همای هر که زین گنبد گردنده کناری نگرفت…
این چه نامهست که از کشور یار آوردند
این چه نامهست که از کشور یار آوردند وین چه نافهست که از سوی تتار آوردند مژدهٔ یوسف گمگشته بکنعان بردند خبر یار سفر کرده…
ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست
ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست کار اسلام ز بالای بلندت بالاست شکل گیسوی و دهان تو بصورت حامیم حرف منشور جلال تو…
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی با کمال قدرتت بر عرصهٔ ملک قدم هر تف آتش…
ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل
ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل دلرا ز چین زلفت برمشک ناب منزل تا در درون چشمم خرگاه زد خیالت مه را بسان…
ای شام زلفت بتخانهٔ چین
ای شام زلفت بتخانهٔ چین مشک سیاهت بر لاله پرچین بزم از عقیقت پر شهد و شکر وایوان ز رویت پرماه و پروین شمع شبستان…
ای روانم بلب لعل تو آورده پناه
ای روانم بلب لعل تو آورده پناه دلم از مهر توآتش زده در خرمن ماه از سر کوی تو هر گه که کنم عزم رحیل…
ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله
ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله وی بر قمر ز عنبر تر بسته سلسله وی تیر چشم مست تو پیوسته در کمان وی آفتاب روی…
ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی شرطست که دست از من دیوانه بشوئی بر روی نکو این همه آشفته نگردند سریست در اوصاف تو بیرون…
ای آینه قدرت بیچون الهی
ای آینه قدرت بیچون الهی نور رخت از طره شب برده سیاهی خط بر رخ زیبای تو کفرست بر اسلام رخسار و سر زلف تو…
آندم که نه شمع و نه لگن بود
آندم که نه شمع و نه لگن بود شمع دل من زبانه زن بود واندم که نه جان و نه بدن بود دل فتنه یار…
آن تن ماست یا میان شما
آن تن ماست یا میان شما وان دل ماست یا دهان شما اگرآن ابرو است و پیشانی نکشد هیچکس کمان شما جز کمر کیست آنکه…
اکنون که از بهشت نشان میدهد نسیم
اکنون که از بهشت نشان میدهد نسیم بنشان غبار ما به نم ساغر ای ندیم انفاس دوستان دمد از باد بوستان در موسمی چنین که…
آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید
آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید همچو شمعم در میان انجمن یاد آورید صبحدم در پای گل چون با حریفان میخورید بلبلان را…
یاد باد آن روز کز لب بوی جان میآمدت
یاد باد آن روز کز لب بوی جان میآمدت خط بسوی خاور از هندوستان میآمدت هر زمان از قلب عقرب کوکبی میتافتت هر نفس سنبل…
وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود
وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود که مبتلا بود آنکس که مبتلای تو نبود چو خاک میشوم آن به که خاکپای تو…
همه گنج جهان ماری نیرزد
همه گنج جهان ماری نیرزد گل بستان اوخاری نیرزد به بازاری که نقد جان روانست رخی چون زر بدیناری نیرزد اگر صوفی می صافی ننوشد…
هر زمان آهنگ بیزاریش بین
هر زمان آهنگ بیزاریش بین عهد و پیمان وفاداریش بین گر ندیدی نیمشب در نیمروز گرد ماه آن خط زنگاریش بین زلف مشکین چون براندازد…
نکهت روضهٔ خلدست که میبیزد مشک
نکهت روضهٔ خلدست که میبیزد مشک یا از آن حلقه زلفست که میریزد مشک خیزد از چین سر زلف تو مشک ختنی وین سخن نیست…
نرگس مستت فتنهٔ مستان
نرگس مستت فتنهٔ مستان تشنهٔ لعلت باده پرستان روی تو ما را لاله و نسرین کوی تو ما را گلشن و بستان زلف سیاهت شام…
منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار
منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار چو سایه بر رهت افتاده زیر دیوار ندیم و همدمم از صبح تا بشب ناله قرین و…
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو زاریم…
مرغ جم باز حدیثی ز سبا میگوید
مرغ جم باز حدیثی ز سبا میگوید بشنو آخر که ز بلقیس چها میگوید خبر چشمهٔ حیوان بخضر میآرد قصهٔ حضرت سلطان بگدا میگوید پرتو…
مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار
مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار ساقی ز جام لعل لبت بادهئی بیار چون بر دوام دور زمان اعتماد نیست این پنج…
ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم
ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم ما راه نشینیم ولی شاه نشانیم ما صید حریم حرم کعبه قدسیم ما راهبر بادیهٔ عالم جانیم ما بلبل…
گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم
گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم باعتدال تو سروی روان نمیبینم ستارهئی که ز برج شرف شود طالع چو مهر روی تو برآسمان نمیبینم…
گرد ماه از مشک چنبر کردهئی
گرد ماه از مشک چنبر کردهئی ماه را از مشک زیور کردهئی شام شبگون قمر فرسای را سایبان مهر انور کردهئی در شبستان عبیر افشان…
گر چه من آب رخ از خاک درت یافتهام
گر چه من آب رخ از خاک درت یافتهام گرد خاطر همه از رهگذرت یافتهام چون توانم که دل از مهر رخت برگیرم زانکه چون…
کسی کو دل بر جانان ندارد
کسی کو دل بر جانان ندارد دلی دارد ولیکن جان ندارد هر آنکو با سر زلف سیاهش سری دارد سر و سامان ندارد ز غرقاب…
کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت
کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت سیلم از دیده روان گشت و ز منزل بگذشت ناقه بگذشت و مرا بیدل و دلبر بگذاشت…
عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم
عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم جان غمگین در پی جانانه میگرداندم آشنائی از چه رویم دور میدارد ز خویش چون ز خویش و آشنا…
طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست
طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست پرتو نور تجلی در دل پر نور ماست ما به حور و روضهٔ رضوان نداریم التفات زانک مجلس…
شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست
شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست شراب نوشگوار از لب شکر بارست کمند عنبری از چنین زلف دلبندست فروغ مشتری از عکس روی دلدارست نوای…
سقی الله ایام وصل الغوانی
سقی الله ایام وصل الغوانی علی غفلة من صروف الزمان فلما مررنا بربع الکواعب جنانی تربع روض الجنان خوشا طرف بستان و فصل بهاران رخ…
سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل
سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل برفت پیش سرشک من آب دجله و نیل جهان ز گریهام از آب گشت مالامال ز سوز سینهام…
زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال
زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال یکی ز حلقهٔ بگوشان حاجب تو هلال ندای عشق چو در داد خال مشکینت بگوش جان من…
ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست امام شهر بمحراب میرود سرمست جمال او در جنت بروی من بگشود خیال او گذر صبر بر…