حکایت رخت از آفتاب می‌شنوم

حکایت رخت از آفتاب می‌شنوم حدیث لعل لبت از شراب می‌شنوم ز آب چشمه هر آن ماجرا که می‌رانم ز چشم خویش یکایک جواب می‌شنوم…

ادامه مطلب

چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز

چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز زین پس من و خیالش و شبهای دیر باز امروز در جهان به نیازست ناز ما و او…

ادامه مطلب

چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند

چو مطربان سحر چنگ در رباب زنند صبوحیان نفس از آتش مذاب زنند بتاب سینه چراغ فلک بر افروزند ز آب دیده نمک بردل کباب…

ادامه مطلب

چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت

چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت صراحی طلب کرد و ساغر گرفت سمن قرطهٔ فستقی چاک زد چو او پرنیان در صنوبر گرفت…

ادامه مطلب

جانم از غم بلب رسیدهٔ تست

جانم از غم بلب رسیدهٔ تست دلم از دیده خون چکیدهٔ تست راستی را قد خمیدهٔ من نقشی از ابروی خمیدهٔ تست طوطی جانم از…

ادامه مطلب

تشنه‌ام تا بکی آخر بده آبی ساقی

تشنه‌ام تا بکی آخر بده آبی ساقی فی حشای اضطرمت نایرة الا شواق عمر باقی بر صاحب‌نظران دانی چیست آنچه از بادهٔ دوشینه بماند باقی…

ادامه مطلب

ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست

ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت چه مردمیست…

ادامه مطلب

پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد

پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد جان من پروانهٔ شمع شبستان تو باد هر پریشانی که آید روز و شب در کار من…

ادامه مطلب

بیدلی گردل ز دلبر برنگیرد گومگیر

بیدلی گردل ز دلبر برنگیرد گومگیر عاشقی را گر ملامت در نگیرد گو مگیر گر ز دست او دلم از پا درآید گو درآی ور…

ادامه مطلب

به گدائی به سر کوی شما آمده‌ایم

به گدائی به سر کوی شما آمده‌ایم دردمندیم و بامید دوا آمده‌ایم نظر مهر ز ما باز مگیرید چو صبح که درین ره ز سر…

ادامه مطلب

بنده محمودست و سلطان در ره معنی ایاز

بنده محمودست و سلطان در ره معنی ایاز کار دینداران نمازست و نماز ما نیاز ایکه از بهر نمازت گوش جان بر قامتست قامتی را…

ادامه مطلب

برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ

برون ز جام دمادم مجوی این دم هیچ بجز صراحی و مطرب مخوا همدم هیچ بیا و بادهٔ نوشین روان بنوش که هست بجنب جام…

ادامه مطلب

بدینسان که از ما جهانی جهانی

بدینسان که از ما جهانی جهانی که با کس نمانی و با کس نمانی تو آن شهریاری و آن شهرهٔاری که خسرو نشانی و خسرو…

ادامه مطلب

باز هر چند که در دست شهان دارد جای

باز هر چند که در دست شهان دارد جای نیست در سایه‌اش آن یمن که در پر همای هر که زین گنبد گردنده کناری نگرفت…

ادامه مطلب

این چه نامه‌ست که از کشور یار آوردند

این چه نامه‌ست که از کشور یار آوردند وین چه نافه‌ست که از سوی تتار آوردند مژدهٔ یوسف گمگشته بکنعان بردند خبر یار سفر کرده…

ادامه مطلب

ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست

ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست کار اسلام ز بالای بلندت بالاست شکل گیسوی و دهان تو بصورت حامیم حرف منشور جلال تو…

ادامه مطلب

ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی

ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی با کمال قدرتت بر عرصهٔ ملک قدم هر تف آتش…

ادامه مطلب

ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل

ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل دلرا ز چین زلفت برمشک ناب منزل تا در درون چشمم خرگاه زد خیالت مه را بسان…

ادامه مطلب

ای شام زلفت بتخانهٔ چین

ای شام زلفت بتخانهٔ چین مشک سیاهت بر لاله پرچین بزم از عقیقت پر شهد و شکر وایوان ز رویت پرماه و پروین شمع شبستان…

ادامه مطلب

ای روانم بلب لعل تو آورده پناه

ای روانم بلب لعل تو آورده پناه دلم از مهر توآتش زده در خرمن ماه از سر کوی تو هر گه که کنم عزم رحیل…

ادامه مطلب

ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله

ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله وی بر قمر ز عنبر تر بسته سلسله وی تیر چشم مست تو پیوسته در کمان وی آفتاب روی…

ادامه مطلب

ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی

ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی شرطست که دست از من دیوانه بشوئی بر روی نکو این همه آشفته نگردند سریست در اوصاف تو بیرون…

ادامه مطلب

ای آینه قدرت بیچون الهی

ای آینه قدرت بیچون الهی نور رخت از طره شب برده سیاهی خط بر رخ زیبای تو کفرست بر اسلام رخسار و سر زلف تو…

ادامه مطلب

آندم که نه شمع و نه لگن بود

آندم که نه شمع و نه لگن بود شمع دل من زبانه زن بود واندم که نه جان و نه بدن بود دل فتنه یار…

ادامه مطلب

آن تن ماست یا میان شما

آن تن ماست یا میان شما وان دل ماست یا دهان شما اگرآن ابرو است و پیشانی نکشد هیچکس کمان شما جز کمر کیست آنکه…

ادامه مطلب

اکنون که از بهشت نشان می‌دهد نسیم

اکنون که از بهشت نشان می‌دهد نسیم بنشان غبار ما به نم ساغر ای ندیم انفاس دوستان دمد از باد بوستان در موسمی چنین که…

ادامه مطلب

آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید

آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید همچو شمعم در میان انجمن یاد آورید صبحدم در پای گل چون با حریفان می‌خورید بلبلان را…

ادامه مطلب

یاد باد آن روز کز لب بوی جان می‌آمدت

یاد باد آن روز کز لب بوی جان می‌آمدت خط بسوی خاور از هندوستان می‌آمدت هر زمان از قلب عقرب کوکبی می‌تافتت هر نفس سنبل…

ادامه مطلب

وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود

وفات به بود آنرا که در وفای تو نبود که مبتلا بود آنکس که مبتلای تو نبود چو خاک می‌شوم آن به که خاکپای تو…

ادامه مطلب

همه گنج جهان ماری نیرزد

همه گنج جهان ماری نیرزد گل بستان اوخاری نیرزد به بازاری که نقد جان روانست رخی چون زر بدیناری نیرزد اگر صوفی می صافی ننوشد…

ادامه مطلب

هر زمان آهنگ بیزاریش بین

هر زمان آهنگ بیزاریش بین عهد و پیمان وفاداریش بین گر ندیدی نیمشب در نیمروز گرد ماه آن خط زنگاریش بین زلف مشکین چون براندازد…

ادامه مطلب

نکهت روضهٔ خلدست که می‌بیزد مشک

نکهت روضهٔ خلدست که می‌بیزد مشک یا از آن حلقه زلفست که می‌ریزد مشک خیزد از چین سر زلف تو مشک ختنی وین سخن نیست…

ادامه مطلب

نرگس مستت فتنهٔ مستان

نرگس مستت فتنهٔ مستان تشنهٔ لعلت باده پرستان روی تو ما را لاله و نسرین کوی تو ما را گلشن و بستان زلف سیاهت شام…

ادامه مطلب

منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار

منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار چو سایه بر رهت افتاده زیر دیوار ندیم و همدمم از صبح تا بشب ناله قرین و…

ادامه مطلب

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا اگرم زار کشی می‌کش و بیزار مشو زاریم…

ادامه مطلب

مرغ جم باز حدیثی ز سبا می‌گوید

مرغ جم باز حدیثی ز سبا می‌گوید بشنو آخر که ز بلقیس چها می‌گوید خبر چشمهٔ حیوان بخضر می‌آرد قصهٔ حضرت سلطان بگدا می‌گوید پرتو…

ادامه مطلب

مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار

مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار ساقی ز جام لعل لبت باده‌ئی بیار چون بر دوام دور زمان اعتماد نیست این پنج…

ادامه مطلب

ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم

ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم ما راه نشینیم ولی شاه نشانیم ما صید حریم حرم کعبه قدسیم ما راهبر بادیهٔ عالم جانیم ما بلبل…

ادامه مطلب

گلی به رنگ تو در بوستان نمی‌بینم

گلی به رنگ تو در بوستان نمی‌بینم باعتدال تو سروی روان نمی‌بینم ستاره‌ئی که ز برج شرف شود طالع چو مهر روی تو برآسمان نمی‌بینم…

ادامه مطلب

گرد ماه از مشک چنبر کرده‌ئی

گرد ماه از مشک چنبر کرده‌ئی ماه را از مشک زیور کرده‌ئی شام شبگون قمر فرسای را سایبان مهر انور کرده‌ئی در شبستان عبیر افشان…

ادامه مطلب

گر چه من آب رخ از خاک درت یافته‌ام

گر چه من آب رخ از خاک درت یافته‌ام گرد خاطر همه از رهگذرت یافته‌ام چون توانم که دل از مهر رخت برگیرم زانکه چون…

ادامه مطلب

کسی کو دل بر جانان ندارد

کسی کو دل بر جانان ندارد دلی دارد ولیکن جان ندارد هر آنکو با سر زلف سیاهش سری دارد سر و سامان ندارد ز غرقاب…

ادامه مطلب

کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت

کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت سیلم از دیده روان گشت و ز منزل بگذشت ناقه بگذشت و مرا بیدل و دلبر بگذاشت…

ادامه مطلب

عشق آن بت ساکن میخانه می‌گرداندم

عشق آن بت ساکن میخانه می‌گرداندم جان غمگین در پی جانانه می‌گرداندم آشنائی از چه رویم دور می‌دارد ز خویش چون ز خویش و آشنا…

ادامه مطلب

طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست

طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست پرتو نور تجلی در دل پر نور ماست ما به حور و روضهٔ رضوان نداریم التفات زانک مجلس…

ادامه مطلب

شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست

شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست شراب نوشگوار از لب شکر بارست کمند عنبری از چنین زلف دلبندست فروغ مشتری از عکس روی دلدارست نوای…

ادامه مطلب

سقی الله ایام وصل الغوانی

سقی الله ایام وصل الغوانی علی غفلة من صروف الزمان فلما مررنا بربع الکواعب جنانی تربع روض الجنان خوشا طرف بستان و فصل بهاران رخ…

ادامه مطلب

سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل

سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل برفت پیش سرشک من آب دجله و نیل جهان ز گریه‌ام از آب گشت مالامال ز سوز سینه‌ام…

ادامه مطلب

زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال

زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال یکی ز حلقهٔ بگوشان حاجب تو هلال ندای عشق چو در داد خال مشکینت بگوش جان من…

ادامه مطلب

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست امام شهر بمحراب می‌رود سرمست جمال او در جنت بروی من بگشود خیال او گذر صبر بر…

ادامه مطلب