غزلیات – خواجوی کرمانی
برو ای باد بهاری بدیاری که تو دانی
برو ای باد بهاری بدیاری که تو دانی خبری بر ز من خسته بیاری که تو دانی چون گذارت بسر کوی دلارام من افتد خویش…
بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص
بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص مایهٔ روح فزائی بود از روی خواص دوستان شمع شبستان و پریوش ساقی ماه خوش نغمه…
باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم
باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم باز چون مرغان شبگیری خوش الحان آمدیم گر بدامن دوستان گل میبرند از بوستان ما بکام دوستان با…
این چه بویست ای صبا از مرغزار آوردهئی
این چه بویست ای صبا از مرغزار آوردهئی مرحبا کارام جان مرغ زار آوردهئی بهر جان بیقرار آدم خاکی نهاد نکتهی از روضهٔ دارالقرار آوردهئی…
ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست
ایکه زلف سیهت برگل روی آشفتست زآتش روی تو آب گل سوری رفتست در دهانت سخنست ار چه بشیرین سخنی لب شکر شکنت عذر دهانت…
ای لبت میگون و جانم می پرست
ای لبت میگون و جانم می پرست ما خراب افتاده و چشم تو مست همچو نقشت خامهٔ نقاش صنع صورتی صورت نمیبندد که بست دین…
ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان
ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان جان داده بر نرگس مست تو حکیمان دست ازطلبت باز نگیرم که بشمشیر کوته نشود دست فقیران ز…
ای شب زلفت غالیه سا وی مه رویت غالیه پوش
ای شب زلفت غالیه سا وی مه رویت غالیه پوش نرگس مستت باده پرست لعل خموشت باده فروش نافهٔ مشک از گل بگشا بدر منیر…
ای رفته پیش چشمهٔ نوش تو آب می
ای رفته پیش چشمهٔ نوش تو آب می چشم تو مست خواب و تو مست و خراب می فرخنده روز آنکه بروی تو هر دمش…
ای خوشا وصل یار و فصل بهار
ای خوشا وصل یار و فصل بهار نغمهٔ بلبل و گل و گلزار شب و شمع و شراب و نالهٔ چنگ لب ساقی و جام…
ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی
ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی روشن بگو حکایت آن ماه خرگهی بگذر ز بوستان نعیم و ریاض خلد ما را ز دوستان قدیم…
ای از شب قمرسا بر مه نقاب بسته
ای از شب قمرسا بر مه نقاب بسته پیوسته طاق خضرا برآفتاب بسته از قیر طیلسانی بر مشتری کشیده بر مهر سایبانی از مشک ناب…
آن نه رویست مگر فتنهٔ دور قمرست
آن نه رویست مگر فتنهٔ دور قمرست وان نه زلفست و بنا گوش که شام و سحرست ز آرزوی کمرت کوه گرفتم هیهات کوه را…
آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست یا ماه شب چارده بر روی زمینست در ابر سیه شعشهٔ بدر منیرست یا در شکن کاکل او نور…
اشکست که میگردد در کوی تو همرازم
اشکست که میگردد در کوی تو همرازم و آهست که میآید در عشق تو دمسازم سر حلقهٔ رندان کرد آن طره طرارم دردیکش مستان کرد…
آخر ای یار فراموش مکن یارانرا
آخر ای یار فراموش مکن یارانرا دل سرگشته بدست آر جگر خوارانرا عام را گر ندهی بار بخلوتگه خاص ز آستان از چه کنی دور…
یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول
یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول بلغ تحیتی و سلامی کما اقول از تشنگان بادیهٔ هجر یاد کن روزی گرت بکعبهٔ قربت بود وصول یا…
هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند
هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند یا جفا بر من دلخستهٔ شیدا نکند هر که سودای سر زلف تو دارد در سر این خیالست…
هم عفی الله نی که ما را مرحبائی میزند
هم عفی الله نی که ما را مرحبائی میزند عارفانرا در سر اندازی صلائی میزند آشنایانرا ز بی خویشی نشانی میدهد بینوایانرا ز بی برگی…
هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش
هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش هیچ شک نیست که پوشیده نماند رازش شیرگیران جهان را بنظر صید کنند آن دو آهوی پلنگ افکن…
نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست
نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست کان کسی نیست که هرلحظه دلش پیش کسیست تو کجا صید من سوخته خرمن باشی که شنیدست عقابی…
میرود آب رخ از بادهٔ گلرنگ مرا
میرود آب رخ از بادهٔ گلرنگ مرا میزند راه خرد زمزمهٔ چنگ مرا دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد که می لعل…
منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
منزل پیر مغان کوی خرابات فناست آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست دست در دامن رندان قلندر زدهایم زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست…
مقاربت نشود مرتفع ببعد منازل
مقاربت نشود مرتفع ببعد منازل که بعد در ره معنی نه مانعست و نه حائل چو هست عهد مودت میان لیلی و مجنون چه غم…
مردیم در خمار و شرابی نیافتیم
مردیم در خمار و شرابی نیافتیم گشتیم غرق آتش وآبی نیافتیم کردیم حال خون دل از دیدگان سؤال لیکن بجز سرشک جوابی نیافتیم تا چشم…
ماه یا جنتست یا رخسار
ماه یا جنتست یا رخسار شهد یا شکرست یا گفتار آهوان صید مردمند و دلم صید آن آهوان مردمدار کار ما با ستمگری افتاد که…
ما برکنار و با تو کمر در میان بماند
ما برکنار و با تو کمر در میان بماند وان چشم پرخمار چنان ناتوان بماند از پیش من برفتی و خون دل از پیت از…
گل سوری دگر بجلوه گری
گل سوری دگر بجلوه گری میکند صید بلبل سحری بطراوت سمن رخان چمن میبرند آب لاله برگ طری بوی گیسوی یار میشنوم یا نسیم بنفشهٔ…
گر یار یار باشدت ای یار غم مخور
گر یار یار باشدت ای یار غم مخور گنجت چو دست میدهد از مار غم مخور بر مقتضای قول حکیمان روزگار اندک بنوش باده و…
گر بفریب میکشی ور بعتاب میکشی
گر بفریب میکشی ور بعتاب میکشی دل به تو میکشد مر از آنکه لطیف و دلکشی آب حیات میبرد لعل لب چو آتشت و آب…
کسی کزان سر زلف دو تا نمیترسد
کسی کزان سر زلف دو تا نمیترسد معینست که از اژدها نمیترسد مرا ز طعن ملامت گران مترسانید که برگ بید ز باد هوا نمیترسد…
کار من شکسته بسامان رسید باز
کار من شکسته بسامان رسید باز درد من ضعیف بدرمان رسید باز شاخ امید من گل صد برگ بار داد مرغ مراد من بگلستان رسید…
عقل مرغی ز آشیانهٔ ماست
عقل مرغی ز آشیانهٔ ماست چرخ گردی ز آستانهٔ ماست شمس مشرق فروز عالمتاب شمسهٔ طاق تا بخانهٔ ماست خون چشم شفق که میبینی جرعههای…
طرههای تو کمند افکن طرارانند
طرههای تو کمند افکن طرارانند غمزههای تو طبیب دل بیمارانند از رقیبان تو باید که پریشان نشوند که یقینست که آن جمع پری دارانند زان…
شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم
شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم که ز فردوس نشان میدهد انفاس نسیم گر نباشد گل رخسار تو در باغ بهشت اهل دلرا نکشد…
سری بالعیس اصحابی ولی فی العیس معشوق
سری بالعیس اصحابی ولی فی العیس معشوق الا یا راهب الدیر فهل مرت بک النوق فتاده ناقه در غرقاب از آب چشم مهجوران وفوق النوق…
سبحان من یسبحه الرمل فی القفار
سبحان من یسبحه الرمل فی القفار سبحان من تقدسه الحوت فی البحار صانع مقدری که شه نیمروز را منصور کرد بریزک خیل زنگبار دانا مدبری…
زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده
زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده مرا صد چشمه در چشم و ترا صد دیده در دیده نکرده در جهان کامی بجز…
ز زلفش نافهٔ تاتار تاریست
ز زلفش نافهٔ تاتار تاریست که هر تار از سر زلفش تتاریست ز شامش صد شکن بر زنگبارست ولی هر چین ز شامش زنگباریست از…
روضهٔ خلد برین بستانسرائی بیش نیست
روضهٔ خلد برین بستانسرائی بیش نیست طوطی خوش خوان جان دستانسرائی بیش نیست گنبد گردندهٔ پیروزه یعنی آسمان در جهان آفرینش آسیائی بیش نیست بگذر…
رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را
رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را مهرماش چندان نیست ماه نیمروزی را روی پر نگارش بین چشم پرخمارش بین لعل آبدارش بین ماه نیمروزی…
دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود
دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود قوت روان من ز شراب مغانه بود بود از خروش مرغ صراحی سماع من وز سوز سینه هر…
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور زانکه جانی تو و از جان نتوان بود صبور بی ترنج تو بود میوهٔ…
دلا تا طلعت سلمی نیابی
دلا تا طلعت سلمی نیابی بدنیی روضهٔ عقبی نیابی ز هستی رونق مستی نبینی ز توبه لذت تقوی نیابی درین بتخانه تا صورت پرستی نشان…
در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی
در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی چکنم باز گرفتار شدم در هوسی نفس صبح فرو بندد از آه سحرم گر شبی بر سر…
خیز تا باده در پیاله کنیم
خیز تا باده در پیاله کنیم گل روی قدح چو لاله کنیم بی می جانفزای و نغمه چنگ تا بکی خون خوریم و ناله کنیم…
خطر بادیهٔ عشق تو بیش از پیشست
خطر بادیهٔ عشق تو بیش از پیشست این چه دامست که دور از تو مرا در پیشست ایکه درمان جگر سوختگان میسازی مرهمی بردل ما…
حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش
حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش که جز او کیست که برخورد ز سیمین بدنش می لعل ار چه لطیفست در آن جام عقیق…
چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد آشوب در نهاد من ناتوان نهاد چشمت بقصد کشتن من میکند کمین ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان…
چو شام شد بشبستان باید کرد
چو شام شد بشبستان باید کرد ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد لباس ازرق صوفی که عین زراقیست بخون چشم صراحی خضاب باید کرد…