چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار

چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار نظر بقربت یارست نی بقرب دیار چو زائران حرم را وصال روحانیست تفاوتی نکند از دنو…

ادامه مطلب

چو چشم مست تو می پرستم

چو چشم مست تو می پرستم چو درج لعل تو نیست هستم بیار ساقی شراب باقی که همچو چشم تو نیمه مستم نه خرقه پوشم…

ادامه مطلب

جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید

جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید جز سایه کسی همره و همراز نیاید ای خواجه برو باد مپیمای که بلبل در فصل بهاران ز…

ادامه مطلب

جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید

جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید هندوئی چون طرهٔ پستت بطراری که دید در سواد شام تاری مشک تاتاری که یافت بر بیاض…

ادامه مطلب

ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم

ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم چو شاخ گل بکف آید ز نوک خار چه غم اگر هزار فغان کرده است بلبل…

ادامه مطلب

تا چند به شادی می غمهای تو نوشم

تا چند به شادی می غمهای تو نوشم از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم هر چند که زلفت دل من گوش ندارد من سلسلهٔ…

ادامه مطلب

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست لفظ خوشت ز لؤلؤ منثور خوشترست عکس رخ تو در شکن طرهٔ سیاه از نور شمع در شب دیجور…

ادامه مطلب

بوستان جنتست و سروم حور

بوستان جنتست و سروم حور تیره شب ظلمتست و ما هم نور آب در پیش و ما چنین تشنه باده در جام و ما چنین…

ادامه مطلب

بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح

بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح ببین که جوهر روحست در قدح یا راح خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام عقیق ناب مروق ز سیمگران…

ادامه مطلب

بساز چارهٔ این دردمند بیچاره

بساز چارهٔ این دردمند بیچاره که دارد از غم هجرت دلی بصد پاره چگونه تاب تجلی عشقت آرد دل چو تاب مهر تحمل نمی‌کند خاره…

ادامه مطلب

بر اشکم کهربا آبیست روشن

بر اشکم کهربا آبیست روشن سرشکم بی تو خونابیست روشن اگر گفتم که اشکم سیم نابست خطا گفتم که سیمابیست روشن شبی خورشید را در…

ادامه مطلب

باز هشیار برون رفته و مست آمده‌ایم

باز هشیار برون رفته و مست آمده‌ایم وز می لعل لبت باده پرست آمده‌ایم تا ابد باز نیائیم بهوش از پی آنک مست جام لبت…

ادامه مطلب

این چه بویست که از باد صبا می‌شنوم

این چه بویست که از باد صبا می‌شنوم وین چه خاکست کزو بوی وفا می‌شنوم گر نه هدهد ز سبا باز پیام آوردست این چه…

ادامه مطلب

ایکه از شرمت خوی از رخسارهٔ خور می‌چکد

ایکه از شرمت خوی از رخسارهٔ خور می‌چکد چون سخن می‌گوئی از لعل تو گوهر می‌چکد زان لب شیرین چو می‌آرم حدیثی در قلم از…

ادامه مطلب

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ئی نفس

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ئی نفس برکش ز طرف پرده‌سرا نالهٔ جرس چون نغمه ساز گلشن روحانیان توئی خاموش تا به چند نشینی درین…

ادامه مطلب

ای کرده ماه را از تیره شب نقاب

ای کرده ماه را از تیره شب نقاب در شب فکنده چین بر مه فکنده تاب مشک است یا خط است یا شام شب نمای…

ادامه مطلب

ای شب قدر بیدلان طرهٔ دلربای تو

ای شب قدر بیدلان طرهٔ دلربای تو مطلع صبح صادقان طلعت دلگشای تو جان من شکسته بین وین دل ریش آتشین ساخته با جفای تو…

ادامه مطلب

ای ساربان به قتل ضعیفان کمر مبند

ای ساربان به قتل ضعیفان کمر مبند بر گیر بارم از دل و بار سفر مبند در اشک ما نگه کن و از سیم در…

ادامه مطلب

ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز

ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز جان چه باشد دو جهان در ره جانان درباز مرد این راه نئی ورنه چو مردان رهش…

ادامه مطلب

ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم

ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم وی دلم یک سر مو وز سر موئی شده کم گر دلم باک ندارد…

ادامه مطلب

ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی

ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی وی تیر چشم مستت در عین دیده دوزی در چنگ آرزویت سوزم چو عود و سازم چون چنگم ار…

ادامه مطلب

آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش

آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش راستی را که شنیدست بدینسان سروی که دمد سنبل سیراب…

ادامه مطلب

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست جنت فراز سرو قیامت قیام اوست گر زانکه مشک ناب ز چین می‌شود پدید صد چین در…

ادامه مطلب

اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست

اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست که درد را چو امید دوا بود غم نیست دوا پذیر نباشد مریض علت شوق ولی چو…

ادامه مطلب

از برای دلم ای مطربهٔ پرده‌سرای

از برای دلم ای مطربهٔ پرده‌سرای چنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسرای از حریفان صبوحی بجز از مردم چشم کس نگیرد…

ادامه مطلب

یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا

یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب…

ادامه مطلب

وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد

وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد شاه من از طرف بارگاه برآمد کاکل عنبر شکن ز چهره برافشاند روز سپید از شب سیاه برآمد…

ادامه مطلب

همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند

همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند بر میان از مو کمر بستند و این شوریده…

ادامه مطلب

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد سر در میان مجلس عشاق برنکرد برخط عشق ماه رخان چون قلم کسی ننهاد سر…

ادامه مطلب

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس نه مرا در غم عشق تو بجز ناله انیس نزد خسرو نبود هیچ شکر جز شیرین…

ادامه مطلب

نسیم باد صبا جان من فدای تو باد

نسیم باد صبا جان من فدای تو باد بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی که بنده…

ادامه مطلب

مه بی مهر من ز شعر سیاه

مه بی مهر من ز شعر سیاه روی بنمود بامداد پگاه کرده از شام بر سحر سایه زده از مشک بر قمر خرگاه دل من…

ادامه مطلب

مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی

مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی چگونه در نظر آید جمال طلعت لیلی حدیث حسنت و ادراک هر کسی بحقیقت جمال یوسف مصریست پیش دیدهٔ…

ادامه مطلب

مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند

مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند مردان این قدم همه بی پا و بی سرند از جسم و جان بری و ز…

ادامه مطلب

مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم

مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم پای بند گره طره طرار توایم کار ما را مکن آشفته و مفکن در پای که پریشان سر…

ادامه مطلب

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم وز جان به جان دوست که دل برگرفته‌ایم زین در گرفته‌ایم بپروانه سوز عشق چون شمع آتش دل…

ادامه مطلب

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق چه غم خورند چو شادی خوران…

ادامه مطلب

گردون کنایتی ز سر بام ما بود

گردون کنایتی ز سر بام ما بود کوثر حکایتی ز لب جام ما بود سرسبزی شکوفهٔ بستانسرای فضل از رشحهٔ مقاطر اقلام ما بود خوش…

ادامه مطلب

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را در بندگیت عرضه کند قصه ما را ما را به سرا پردهٔ قربت که دهد راه…

ادامه مطلب

کشتی ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ایم

کشتی ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ایم در خرابات مغان خود را خراب افکنده‌ایم جام می را مطلع خورشید تابان کرده‌ایم وز حرارت تاب…

ادامه مطلب

کاف و نون جزوی از اوراق کتب خانه ماست

کاف و نون جزوی از اوراق کتب خانه ماست قاف تا قاف جهان حرفی از افسانهٔ ماست طاق پیروزه که خلوتگه قطب فلک است کمترین…

ادامه مطلب

عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید

عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید در دیدهٔ صاحب‌نظران حسن نماید حسنست که چون مست به بازار برآید در پرده‌ئی هر زمزمهٔ عشق…

ادامه مطلب

طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب

طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب زانک نبود سنبل سیراب در بستان غریب ای که گفتی گرد لعلش خط مشگین از چه روست خضر…

ادامه مطلب

شکر تنگ تو تنگ شکر آمد

شکر تنگ تو تنگ شکر آمد حلقهٔ لعل تو درج گهر آمد لبت از تنگ شکر شور برآورد بشکر خندهٔ شیرین چو در آمد چونظر…

ادامه مطلب

سلامی به جانان فرستاده‌ام

سلامی به جانان فرستاده‌ام به آرام دل جان فرستاده‌ام زهی شوخ چشمی که من کرده‌ام که جان را بجانان فرستاده‌ام شکسته گیاهی من خشک مغز…

ادامه مطلب

سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت

سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت بگاه بام دلم در نوای زیر آمد چو بلبل سحری نالهای…

ادامه مطلب

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل گلستان رخت خندیده برگل رسانده خط بیاقوت تو ریحان کشیده سر ز کافور تو سنبل عروسی را که او صاحب…

ادامه مطلب

ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس

ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس ز چین زلف بتان معنی چلیپا پرس اگر ملالتت از سرگذشت ما نبود سرشک ما نگر و ماجرای دریا…

ادامه مطلب

روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی

روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی صبرم اگر مدد شدی دل ز تو واستاندمی چون تو درآمدی اگر غرقهٔ خون نبودمی بس که…

ادامه مطلب

رخسار تو شمع کایناتست

رخسار تو شمع کایناتست وز قند تو شور در نباتست ریحان خط سیاه شیرین پیرامن شکرت نباتست خضرست مگر که سرنوشتش برگوشهٔ چشمهٔ حیاتست برعرصه…

ادامه مطلب