یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی

یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی درد دلسوز مرا مایهٔ درمان بودی برخ خوش نظر و عارض بستان افروز رشک برگ سمن و…

ادامه مطلب

وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک

وه چه شیرینست لعلش اندرو پنهان نمک کس نمی‌بینم که دارد در جهان چندان نمک اندکی با چشمهٔ نوشش بشیرینی شکر گر چه دارد نسبتی…

ادامه مطلب

هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست

هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست ضایع آن دیده که برطلعت زیبائی نیست اگر از دوست تمنای تو چیز دگرست اهل دل را بجز…

ادامه مطلب

هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب

هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب سر ببالین ابد باز نهد مست وخراب بیدلان را رخ زیبا ننمائی به چه وجه…

ادامه مطلب

نه عهد کرده‌ئی آخر که قصد ما نکنی

نه عهد کرده‌ئی آخر که قصد ما نکنی چرا جفا کنی و عهد را وفا نکنی چو آگهی که نداریم جز لبت کامی روا بود…

ادامه مطلب

نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین

نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین مگر هر شب گذر دارد بر آن گیسوی مشک آگین اگر در باغ بخرامد سهی سرو سمن…

ادامه مطلب

مهر سلمی ورزی و دعوی سلمانی کنی

مهر سلمی ورزی و دعوی سلمانی کنی کین مردم دین‌شناسی و مسلمانی کنی با پریرویان بخلوت روی در روی آوری خویش را دیوانه سازی و…

ادامه مطلب

من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانم

من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانم من آن نوباوهٔ قدسم که نزل باغ رضوانم چو جام بیخودی نوشم جهانرا جرعه دان سازم چو…

ادامه مطلب

مستم ز دو چشم نیمه مستش

مستم ز دو چشم نیمه مستش وز پای درآمدم ز دستش گفتم بنشین و فتنه بنشان برخاست قیامت از نشستش آنرا که دلی بدست نارد…

ادامه مطلب

مرا ز مهر رخت کی ملال خواهد بود

مرا ز مهر رخت کی ملال خواهد بود که عشق لم یزل و لایزال خواهد بود در آن زمان که امید بقا خیال بود خیال…

ادامه مطلب

ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم

ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم در درد بمردیم و بدرمان نرسیدیم گفتند که جان در قدمش ریز و ببر جان جان نیز بدادیم…

ادامه مطلب

گهیکه جان رود از چشم ناتوان بیرون

گهیکه جان رود از چشم ناتوان بیرون گمان مبر که رود مهر او ز جان بیرون ندانم آن بت کافر نژاد یغمائی کی آمدست ز…

ادامه مطلب

گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال

گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال که وصالت متصور نشود جز بخیال گر میسر نشود با توام امکان وصول نیست ممکن که فراموش کنم عهد…

ادامه مطلب

گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست

گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست ور سر کشد تنعم من در جفای اوست گر می‌برد ببندگی و می‌کشد ببند آنست رای اهل…

ادامه مطلب

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست با دلبری سمتگر و سرکش فتاده‌ام کو را…

ادامه مطلب

کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا

کجا خبر بود از حال ما حبیبانرا که از مرض نبود آگهی طبیبانرا گر از بنفشه و سنبل وفا طلب دارند معینست که سوداست عندلیبانرا…

ادامه مطلب

عید آمد و آنماه دلافروز نیامد

عید آمد و آنماه دلافروز نیامد دل خون شد و آن یار جگر سوز نیامد نوروز من ار عید برون آمدی از شهر چونست که…

ادامه مطلب

طلع الصبح من وراء حجاب

طلع الصبح من وراء حجاب عجلو بالرحیل یا اصحاب کوس رحلت زدند و منتظران بر سر راه میکنند شتاب وقت کوچست و کرده مهجوران خاک…

ادامه مطلب

شوریده‌ئیست زلف تو کز بند جسته است

شوریده‌ئیست زلف تو کز بند جسته است خط تو آن نبات که از قند رسته است آن هندوی سیه که تواش بند کرده‌ئی بسیار قلب…

ادامه مطلب

سنبلش غارت ایمان نکند چون نکند

سنبلش غارت ایمان نکند چون نکند لب لعلش مدد جان نکند چون نکند گر چه دربان ندهد راه ولیکن درویش التماس از در سلطان نکند…

ادامه مطلب

سپیده‌دم که صبا دامن سمن بدرد

سپیده‌دم که صبا دامن سمن بدرد ز مهر روی تو گل جیب پیرهن بدرد اگر ز پستهٔ تنگ تو دم زند غنچه نسیم باد صبا…

ادامه مطلب

زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال

زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال نشانده قد تو در باغ جان نهال جمال نوشته منشی دیوان صنع لم یزلی به مشک بر…

ادامه مطلب

زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن

زبان خامه نتواند حدیث دل بیان کردن که وصف آتش سوزان به نی مشکل توان کردن در آن حضرت که باد صبح گردش در نمی‌یابد…

ادامه مطلب

ز باد نکهت دو تات می‌جوئیم

ز باد نکهت دو تات می‌جوئیم ز باده ذوق لب جان فزات می‌جوئیم نسیم گلشن فردوس و آب چشمهٔ خضر بخاک پات که از خاک…

ادامه مطلب

رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب

رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب دیدم آن نرگس پرفتنهٔ فتان در خواب خیمه برصحن چمن زن که کنون در بستان نتوان رفت ز…

ادامه مطلب

دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت

دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت جانم ز غم برآمد و از غم خبر نداشت آنرا که بود عالم معنی مسخرش دیدم به…

ادامه مطلب

دوش بر طرف چمن گلبانگ می‌زد بلبلی

دوش بر طرف چمن گلبانگ می‌زد بلبلی می‌فکند از ناله هر دم در گلستان غلغلی کانکه زیر گنبد نیلوفری دارد وطن از گلندامی ندارد چاره…

ادامه مطلب

دلا جان در ره جانان حجابست

دلا جان در ره جانان حجابست غم دل در جهان جان حجابست اگر داری سری بگذر ز سامان که در این ره سر و سامان…

ادامه مطلب

درد غم عشق را طبیب نباشد

درد غم عشق را طبیب نباشد مکتب عشاق را ادیب نباشد کشور تحقیق را امیر نخیزد خطبهٔ توحید را خطیب نباشد با نفحات نسیم باد…

ادامه مطلب

دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر

دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر سرو قباپوش و آفتاب جهانگیر چهرهٔ خوب تو رشک لعبت نوشاد نرگس مستت بلای جادوی کشمیر نقش جمالت نگارخانهٔ…

ادامه مطلب

خوشا صبح و صبوحی با همالان

خوشا صبح و صبوحی با همالان نظر بر طلعت فرخنده فالان خداوندا بده صبری جمیلم که می‌نشکیبم از صاحب جمالان خیالت این که برگردم ز…

ادامه مطلب

خسرو انجم بگه بام برآمد

خسرو انجم بگه بام برآمد یا مه خلخ بلب بام برآمد صبح جمالش بدمید از شب گیسو یا شه روم از طرف شام برآمد سرو…

ادامه مطلب

حدیث جان بجز جانان نداند

حدیث جان بجز جانان نداند که جز جانان کسی در جان نداند مرا با درد خود بگذار و بگذر که کس درد مرا درمان نداند…

ادامه مطلب

چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد

چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد چه جای تاب که آتش در آفتاب افتاد بجام باده کنون دست می پرستان گیر چرا که کشتی…

ادامه مطلب

چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد

چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد خروش و ناله ز اهل نشست برخیزد خیال بادهٔ صافی ز سر برون کردن کجا ز دست من…

ادامه مطلب

چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم

چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم و آتش چهره نمودی و ببردی آبم آنچنان تشنه لعل لب سیراب توام کاب سرچشمهٔ حیوان نکند سیرابم دوش…

ادامه مطلب

تو چون قربان نمی‌گردی کجا همکیش ما باشی

تو چون قربان نمی‌گردی کجا همکیش ما باشی بترک خویش و بیگانه بگو تا خویش ما باشی اگر دردت شود درمان علاج رنج ما گردی…

ادامه مطلب

ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست

ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست دو زلف افعی ضحاک و چهره جام جمست بتیرگی شده آشفته‌تر حقیقت شرع سواد زلف تو…

ادامه مطلب

تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران

تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران گل را چه محل پیش رخ لاله عذاران هر یار که دور از رخ یاران بدهد…

ادامه مطلب

پرده از رخ بفکن ای خود پردهٔ رخسار خویش

پرده از رخ بفکن ای خود پردهٔ رخسار خویش کی بود دیدارت ای خود عاشق دیدار خویش برسر بازار چین با سنبل سوداگرت مشک اگر…

ادامه مطلب

بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست

بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست ز رشک طلعت او شمع انجمن بنشست فشاند سنبل و چون گل زغنچه رخ بنمود کشید قامت و…

ادامه مطلب

به آفتاب جهانتاب سایه پرور تو

به آفتاب جهانتاب سایه پرور تو بتاب طره مهپوش سایه گستر تو که من بمهر رخت ذره‌ئی جدا نشوم گرم بتیغ زنی همچو سایه از…

ادامه مطلب

بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست

بستهٔ بند تو از هر دو جهان آزادست وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست عارضت در شکن طره بدان می‌ماند کافتابیست که در عقدهٔ…

ادامه مطلب

بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت

بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت چه خطا رفت که ابروی کژت چین بگرفت گرد مشکست که گرد گل رویت بدمید…

ادامه مطلب

باغبان گو برو باد مپیما کز گل

باغبان گو برو باد مپیما کز گل بدم سرد سحر باز نیاید بلبل جبدا بادهٔ گلرنگ به هنگام صبوح از کف سرو قدی گلرخ مشکین…

ادامه مطلب

این دلبران که پرده برخ در کشیده‌اند

این دلبران که پرده برخ در کشیده‌اند هر یک بغمزه پردهٔ خلقی دریده‌اند از شیر و سلسبیل مگر در جوار قدس اندر کنار رحمت حق…

ادامه مطلب

ایکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئی

ایکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئی جعدت از مشک سیه فرق ندارد موئی آهوانند در آن غمزهٔ شیر افکن تو گر چه در…

ادامه مطلب

ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری

ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری بر مشتریت پردهٔ دیبای ششتری لعلت نگین خاتم خوبی وصف زده بر گرد روی خوب تو هم دیو…

ادامه مطلب

ای که بر دیدهٔ صاحب‌نظران می‌گذری

ای که بر دیدهٔ صاحب‌نظران می‌گذری پرده بردار که تا خلق ببینند پری می‌روی فارغ و خلقی نگران از پس و پیش تا تو یک…

ادامه مطلب

ای شده بر مه ز شبه مهره ساز

ای شده بر مه ز شبه مهره ساز با شبه‌ات مار سیه مهره باز جادوی هاروت وشت دلفریب هندوی زنگی صفتت ترکتاز بزم صبوحی ز…

ادامه مطلب