ساقی چه شد که آتش موسی ز می کند؟

ساقی چه شد که آتش موسی ز می کند؟ مطرب کجاست تا دم عیسی به نی کند؟ یک عیش و عشرت است ولی منزلش دوتاست…

ادامه مطلب

زلف بی باک تو تا سلسله جنبانم بود

زلف بی باک تو تا سلسله جنبانم بود سر سودازدگان ریگ بیابانم بود دستم از تنگی دل وقف گریبان شده است یاد آن روز که…

ادامه مطلب

ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را

ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را که داغ لاله کردم، مردم چشم غزالان را نه آنم کز جفای عشق، آسان دست بردارم به…

ادامه مطلب

ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم

ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم غزالی را که من چون سایه در دنبال می گردم چو طفل بی جگر کو…

ادامه مطلب

ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم

ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم به خون آغشته تر از پنبه ناسور شد گوشم چه سان با اختلاط این منافق…

ادامه مطلب

راه دل و دین را زدی ای طرفه صنم، های

راه دل و دین را زدی ای طرفه صنم، های مژگان تو خواباند به ما، تیغ ستم های آوارهٔ کوی تو ندانم به چه حال…

ادامه مطلب

دهد ساقی اگر ساغر چنین، مخمور نگذارد

دهد ساقی اگر ساغر چنین، مخمور نگذارد بود گر جلوهٔ مستانه این، مستور نگذارد به افسونی طبیب عشق درمان کرد دردم را محبّت را دم…

ادامه مطلب

دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست

دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست این لقمه، به اندازه هر کام و دهان نیست دل بیهده بستیم به نیرنگ بهاران آن رنگ کدام…

ادامه مطلب

در هجر تو تا چند من زار بگریم

در هجر تو تا چند من زار بگریم خونین جگر، از حسرت دیدار بگریم چون شمع در آتش مژه ام خشک نگردد فرض است که…

ادامه مطلب

در دهر حرامی زده شد سحر حلالم

در دهر حرامی زده شد سحر حلالم سرمایهٔ دزدان جهان است خیالم یک ذرّه نیارند بجا حقّ نمک را این قوم فرومایه که هستند عیالم…

ادامه مطلب

داغی که ز شورابهٔ اشکم نمکین است

داغی که ز شورابهٔ اشکم نمکین است صد محشر شوریدگیش زیر نگین است این لخت جگر از ته دندان نگذارم چون قسمتم از مائدهٔ عشق…

ادامه مطلب

خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد

خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد غبار توبهام از دل، شراب بردارد رهین منّت دریا نمی توان گشتن بگو به ابر، ز چشم من آب…

ادامه مطلب

خمارین نرگسش، می در رگ خمّار نگذارد

خمارین نرگسش، می در رگ خمّار نگذارد نگاه مست او در انجمن هشیار نگذارد اگر این است، در هر گوشه دست اندازی زلفش به زاهد…

ادامه مطلب

خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را

خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را به الفت آشتی ده، آن قرار بی‌قراران را غم دیرینه دارد الفتی با چشم گریانم شراب کهنه مشتاق است،…

ادامه مطلب

چون نخل تو از ناز گرانبار برآید

چون نخل تو از ناز گرانبار برآید شمشاد ز جا، سرو ز رفتار برآید دل می رود از سینه و پیکان تو باقی ست رحم…

ادامه مطلب

چو چشم آینه حیرانم از جمال کسی

چو چشم آینه حیرانم از جمال کسی پری به شیشهٔ دل دارم از خیال کسی درین چمن به گل و لاله نازها دارم که خون…

ادامه مطلب

چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم

چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم خون خودم ز خنجر عریان فروچکم آن اخگر گداخته ام کز شکوه دل خارا به هم فشارم و…

ادامه مطلب

جانا میاموز، فارغ نشستن

جانا میاموز، فارغ نشستن باید دلی را از غمزه خستن بگذار ربزد آزادی اش خون صیدی که آموخت از دام جستن در وادی عشق گام…

ادامه مطلب

تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد

تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد تف صحرای محشر، سینه های دل فگاران را نیم کوته نظر کز نارساییهای خود سنجم به…

ادامه مطلب

تا شکن از دور روزگار نیابی

تا شکن از دور روزگار نیابی بار، در آن زلف تابدار نیابی تا نظر از کاینات، بازنگیری نشئهٔ آن چشم پرخمار نیابی تا ندهی سینه…

ادامه مطلب

پس از ما تیره‌روزان روزگاری می‌شود پیدا

پس از ما تیره‌روزان روزگاری می‌شود پیدا قفای هر خزان، آخر بهاری می‌شود پیدا مکش ای طور با افسرده‌حالان گردن دعوی که در خاکستر ما…

ادامه مطلب

بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟

بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟ ای بت دلفریب من، صبر من و قرار من گوهر شاهوار من، مایه افتخار من باغ…

ادامه مطلب

به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم

به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم چو خم بسپار زیر طارم انگور در خاکم اجل مستور اگر سازد مرا از دیده مردم…

ادامه مطلب

به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند

به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند تپیدن دل من آسمان بجنباند بس است خامشیم وقت آن رسید که دل کلید ناله به قفل دهان…

ادامه مطلب

به جان‌سوزی، نی کلک سخن‌ساز مرا دیدی

به جان‌سوزی، نی کلک سخن‌ساز مرا دیدی به خاموشی نوای سینه‌پرداز مرا دیدی پر اندازد ملک، آنجا که من پروانگی کردم به بال دل، رسایی‌های…

ادامه مطلب

بلبل به گلستان سخن از روی تو می کرد

بلبل به گلستان سخن از روی تو می کرد در جیب سمن باد صبا بوی تو می کرد ازکاوش ایّام خبردار نبودیم هرجور که می…

ادامه مطلب

برخیز سوی عالم بالا برون رویم

برخیز سوی عالم بالا برون رویم از خود به یاد آن قد رعنا برون رویم مطرب رهی بسنج که از جا برون رویم تا دست…

ادامه مطلب

بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن

بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن دارم سری چو غنچه به زانوی خویشتن آغوش دایه، بود مرا کام اژدها در آتشم ز خیرگی خوی…

ادامه مطلب

این لاله نیست بر سر مشت غبار من

این لاله نیست بر سر مشت غبار من گل کرده است داغ کسی از مزار من پیرانه سر ز کلک من آید نوای عشق منقار…

ادامه مطلب

ای شوق، در شکنجهٔ دل‌ها چگونه‌ای؟

ای شوق، در شکنجهٔ دل‌ها چگونه‌ای؟ آه ای شرار شوخ، به خارا چگونه‌ای؟ در پرسشت به لب نفسم می‌تپد به خون ای ماهی بریده ز…

ادامه مطلب

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم دل می رود از…

ادامه مطلب

آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش

آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش چون صبح پیرهن چاک، چون شمع طرّه بر دوش از تاب باده چون گل، شبنم فشان ز…

ادامه مطلب

اشکم نمک به دامن ناسور می کند

اشکم نمک به دامن ناسور می کند دربا ز رشک حوصله ام شور می کند بیداد ناوک مژه زهراب دادهای هرجا دلی ست خانهٔ زنبور…

ادامه مطلب

از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست

از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست محتاج به رنج قدم و راحله ای نیست بشاب اگر می روی ای لخت دل…

ادامه مطلب

از خاک آستانت تا دیده دور دارم

از خاک آستانت تا دیده دور دارم جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم افسانهٔ لب توست، رازی که می سرایم پیغامی از زبانت،…

ادامه مطلب

ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی

ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی خوش بود بادهٔ خورشید لقا، ای ساقی دردسر می کشی از نالهٔ مخمور، چرا؟ می توان…

ادامه مطلب

دل، سیه مست به سودای تو از جا رفته

دل، سیه مست به سودای تو از جا رفته از نگاه تو چها بر سر تقوا رفته هرکس از لعل توکام دل ناشادگرفت چارهٔ ماست…

ادامه مطلب

هنوز آغاز رعنایی ست عشق سرکش ما را

هنوز آغاز رعنایی ست عشق سرکش ما را فروزان تر کند دامان محشر آتش ما را جگر خون از خمار بوسهٔ آن لعل میگونم ازین…

ادامه مطلب

هر چه بستیم و گشودیم عبث

هر چه بستیم و گشودیم عبث هر چه گفتیم و شنودیم عبث راه مقصود به جایی نرسید پای پر آبله سودیم عبث غفلت از حادثهٔ…

ادامه مطلب

نمی‌گوید کسی امروز چرخ بی‌مروت را

نمی‌گوید کسی امروز چرخ بی‌مروت را که تا کی می‌خوری چون آب، خون اهل غیرت را صف برگشته مژگانی که من سرگشتهٔ اویم چو مجنون…

ادامه مطلب

نگاه گرم آتشپاره ای برد اختیار من

نگاه گرم آتشپاره ای برد اختیار من بود در پنجه ی برق تجلّی، مشت خار من شکوه بحر را در قطره گنجایی نمی باشد نمی…

ادامه مطلب

نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ

نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ رهزن نزند قافلهٔ ریگ روان هیچ حشمان تو مست می نازند، مبادا قسمت نرسانند به خونین…

ادامه مطلب

منت نکشد همّتم از دست دعایی

منت نکشد همّتم از دست دعایی زد غیرت من هر دو جهان را سرپایی غم پرده در و صبر ز ما گوشه گرفته ست ای…

ادامه مطلب

معشوق اگر میل وفا داشته باشد

معشوق اگر میل وفا داشته باشد عاشق چه غم از جور و جفا داشته باشد. برخاست ز چشمش پی خونریز، نگاهی تا در نظر آن…

ادامه مطلب

محیط گوهری از اشک طوفان زای خود دارم

محیط گوهری از اشک طوفان زای خود دارم رگ نیسانی از مژگان خون پالای خود دارم غبار سینه ام بر شور محشر دامن افشاند دل…

ادامه مطلب

لعل لب او تا به لب جام رسیده

لعل لب او تا به لب جام رسیده جان بر لبم از رشک به ناکام رسیده خجلت به گلاب ار دهد اشکش عجبی نیست چشمی…

ادامه مطلب

گل را ورقم رونق بازار شکسته

گل را ورقم رونق بازار شکسته این خامه کله گوشه به گلزار شکسته صد جا شکن طره آشفته دلیهاست آهی که مرا بر لب اظهار…

ادامه مطلب

گر غمزه اش به یغما، دل را ز ما گرفته

گر غمزه اش به یغما، دل را ز ما گرفته پیکان او به از دل، در سینه جا گرفته در مکتب محبت، روشن سواد حسنم…

ادامه مطلب

کند گردآوری زلفش، دل شوریده بسیاری

کند گردآوری زلفش، دل شوریده بسیاری که زندان را نباشد بهتر از زنجیر، دیواری تغافل می کند تیغ تو تا کی با رگ جانم؟ ز…

ادامه مطلب

کام دلی به عالم ناپایدار کو؟

کام دلی به عالم ناپایدار کو؟ گیرم که زِه کنیم کمان را شکار کو؟ سودای عشق دست و دل از کار برده است دستی که…

ادامه مطلب