غزلیات – حزین لاهیجی
ساقی چه شد که آتش موسی ز می کند؟
ساقی چه شد که آتش موسی ز می کند؟ مطرب کجاست تا دم عیسی به نی کند؟ یک عیش و عشرت است ولی منزلش دوتاست…
زلف بی باک تو تا سلسله جنبانم بود
زلف بی باک تو تا سلسله جنبانم بود سر سودازدگان ریگ بیابانم بود دستم از تنگی دل وقف گریبان شده است یاد آن روز که…
ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را
ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را که داغ لاله کردم، مردم چشم غزالان را نه آنم کز جفای عشق، آسان دست بردارم به…
ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم
ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم غزالی را که من چون سایه در دنبال می گردم چو طفل بی جگر کو…
ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم
ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم به خون آغشته تر از پنبه ناسور شد گوشم چه سان با اختلاط این منافق…
راه دل و دین را زدی ای طرفه صنم، های
راه دل و دین را زدی ای طرفه صنم، های مژگان تو خواباند به ما، تیغ ستم های آوارهٔ کوی تو ندانم به چه حال…
دهد ساقی اگر ساغر چنین، مخمور نگذارد
دهد ساقی اگر ساغر چنین، مخمور نگذارد بود گر جلوهٔ مستانه این، مستور نگذارد به افسونی طبیب عشق درمان کرد دردم را محبّت را دم…
دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست
دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست این لقمه، به اندازه هر کام و دهان نیست دل بیهده بستیم به نیرنگ بهاران آن رنگ کدام…
در هجر تو تا چند من زار بگریم
در هجر تو تا چند من زار بگریم خونین جگر، از حسرت دیدار بگریم چون شمع در آتش مژه ام خشک نگردد فرض است که…
در دهر حرامی زده شد سحر حلالم
در دهر حرامی زده شد سحر حلالم سرمایهٔ دزدان جهان است خیالم یک ذرّه نیارند بجا حقّ نمک را این قوم فرومایه که هستند عیالم…
داغی که ز شورابهٔ اشکم نمکین است
داغی که ز شورابهٔ اشکم نمکین است صد محشر شوریدگیش زیر نگین است این لخت جگر از ته دندان نگذارم چون قسمتم از مائدهٔ عشق…
خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد
خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد غبار توبهام از دل، شراب بردارد رهین منّت دریا نمی توان گشتن بگو به ابر، ز چشم من آب…
خمارین نرگسش، می در رگ خمّار نگذارد
خمارین نرگسش، می در رگ خمّار نگذارد نگاه مست او در انجمن هشیار نگذارد اگر این است، در هر گوشه دست اندازی زلفش به زاهد…
خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را
خداوندا تسلی کن، دل امّیدواران را به الفت آشتی ده، آن قرار بیقراران را غم دیرینه دارد الفتی با چشم گریانم شراب کهنه مشتاق است،…
چون نخل تو از ناز گرانبار برآید
چون نخل تو از ناز گرانبار برآید شمشاد ز جا، سرو ز رفتار برآید دل می رود از سینه و پیکان تو باقی ست رحم…
چو چشم آینه حیرانم از جمال کسی
چو چشم آینه حیرانم از جمال کسی پری به شیشهٔ دل دارم از خیال کسی درین چمن به گل و لاله نازها دارم که خون…
چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم
چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم خون خودم ز خنجر عریان فروچکم آن اخگر گداخته ام کز شکوه دل خارا به هم فشارم و…
جانا میاموز، فارغ نشستن
جانا میاموز، فارغ نشستن باید دلی را از غمزه خستن بگذار ربزد آزادی اش خون صیدی که آموخت از دام جستن در وادی عشق گام…
تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد
تمنا چون نسوزد در ضمیر من؟ که می باشد تف صحرای محشر، سینه های دل فگاران را نیم کوته نظر کز نارساییهای خود سنجم به…
تا شکن از دور روزگار نیابی
تا شکن از دور روزگار نیابی بار، در آن زلف تابدار نیابی تا نظر از کاینات، بازنگیری نشئهٔ آن چشم پرخمار نیابی تا ندهی سینه…
پس از ما تیرهروزان روزگاری میشود پیدا
پس از ما تیرهروزان روزگاری میشود پیدا قفای هر خزان، آخر بهاری میشود پیدا مکش ای طور با افسردهحالان گردن دعوی که در خاکستر ما…
بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟
بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟ ای بت دلفریب من، صبر من و قرار من گوهر شاهوار من، مایه افتخار من باغ…
به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم
به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم چو خم بسپار زیر طارم انگور در خاکم اجل مستور اگر سازد مرا از دیده مردم…
به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند
به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند تپیدن دل من آسمان بجنباند بس است خامشیم وقت آن رسید که دل کلید ناله به قفل دهان…
به جانسوزی، نی کلک سخنساز مرا دیدی
به جانسوزی، نی کلک سخنساز مرا دیدی به خاموشی نوای سینهپرداز مرا دیدی پر اندازد ملک، آنجا که من پروانگی کردم به بال دل، رساییهای…
بلبل به گلستان سخن از روی تو می کرد
بلبل به گلستان سخن از روی تو می کرد در جیب سمن باد صبا بوی تو می کرد ازکاوش ایّام خبردار نبودیم هرجور که می…
برخیز سوی عالم بالا برون رویم
برخیز سوی عالم بالا برون رویم از خود به یاد آن قد رعنا برون رویم مطرب رهی بسنج که از جا برون رویم تا دست…
بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن
بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن دارم سری چو غنچه به زانوی خویشتن آغوش دایه، بود مرا کام اژدها در آتشم ز خیرگی خوی…
این لاله نیست بر سر مشت غبار من
این لاله نیست بر سر مشت غبار من گل کرده است داغ کسی از مزار من پیرانه سر ز کلک من آید نوای عشق منقار…
ای شوق، در شکنجهٔ دلها چگونهای؟
ای شوق، در شکنجهٔ دلها چگونهای؟ آه ای شرار شوخ، به خارا چگونهای؟ در پرسشت به لب نفسم میتپد به خون ای ماهی بریده ز…
ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات
ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم دل می رود از…
آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش
آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش چون صبح پیرهن چاک، چون شمع طرّه بر دوش از تاب باده چون گل، شبنم فشان ز…
اشکم نمک به دامن ناسور می کند
اشکم نمک به دامن ناسور می کند دربا ز رشک حوصله ام شور می کند بیداد ناوک مژه زهراب دادهای هرجا دلی ست خانهٔ زنبور…
از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست
از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست محتاج به رنج قدم و راحله ای نیست بشاب اگر می روی ای لخت دل…
از خاک آستانت تا دیده دور دارم
از خاک آستانت تا دیده دور دارم جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم افسانهٔ لب توست، رازی که می سرایم پیغامی از زبانت،…
ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی
ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی خوش بود بادهٔ خورشید لقا، ای ساقی دردسر می کشی از نالهٔ مخمور، چرا؟ می توان…
دل، سیه مست به سودای تو از جا رفته
دل، سیه مست به سودای تو از جا رفته از نگاه تو چها بر سر تقوا رفته هرکس از لعل توکام دل ناشادگرفت چارهٔ ماست…
هنوز آغاز رعنایی ست عشق سرکش ما را
هنوز آغاز رعنایی ست عشق سرکش ما را فروزان تر کند دامان محشر آتش ما را جگر خون از خمار بوسهٔ آن لعل میگونم ازین…
هر چه بستیم و گشودیم عبث
هر چه بستیم و گشودیم عبث هر چه گفتیم و شنودیم عبث راه مقصود به جایی نرسید پای پر آبله سودیم عبث غفلت از حادثهٔ…
نمیگوید کسی امروز چرخ بیمروت را
نمیگوید کسی امروز چرخ بیمروت را که تا کی میخوری چون آب، خون اهل غیرت را صف برگشته مژگانی که من سرگشتهٔ اویم چو مجنون…
نگاه گرم آتشپاره ای برد اختیار من
نگاه گرم آتشپاره ای برد اختیار من بود در پنجه ی برق تجلّی، مشت خار من شکوه بحر را در قطره گنجایی نمی باشد نمی…
نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ
نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ رهزن نزند قافلهٔ ریگ روان هیچ حشمان تو مست می نازند، مبادا قسمت نرسانند به خونین…
منت نکشد همّتم از دست دعایی
منت نکشد همّتم از دست دعایی زد غیرت من هر دو جهان را سرپایی غم پرده در و صبر ز ما گوشه گرفته ست ای…
معشوق اگر میل وفا داشته باشد
معشوق اگر میل وفا داشته باشد عاشق چه غم از جور و جفا داشته باشد. برخاست ز چشمش پی خونریز، نگاهی تا در نظر آن…
محیط گوهری از اشک طوفان زای خود دارم
محیط گوهری از اشک طوفان زای خود دارم رگ نیسانی از مژگان خون پالای خود دارم غبار سینه ام بر شور محشر دامن افشاند دل…
لعل لب او تا به لب جام رسیده
لعل لب او تا به لب جام رسیده جان بر لبم از رشک به ناکام رسیده خجلت به گلاب ار دهد اشکش عجبی نیست چشمی…
گل را ورقم رونق بازار شکسته
گل را ورقم رونق بازار شکسته این خامه کله گوشه به گلزار شکسته صد جا شکن طره آشفته دلیهاست آهی که مرا بر لب اظهار…
گر غمزه اش به یغما، دل را ز ما گرفته
گر غمزه اش به یغما، دل را ز ما گرفته پیکان او به از دل، در سینه جا گرفته در مکتب محبت، روشن سواد حسنم…
کند گردآوری زلفش، دل شوریده بسیاری
کند گردآوری زلفش، دل شوریده بسیاری که زندان را نباشد بهتر از زنجیر، دیواری تغافل می کند تیغ تو تا کی با رگ جانم؟ ز…
کام دلی به عالم ناپایدار کو؟
کام دلی به عالم ناپایدار کو؟ گیرم که زِه کنیم کمان را شکار کو؟ سودای عشق دست و دل از کار برده است دستی که…