پرند بوی گل پیراهن او

پرند بوی گل پیراهن او هوای صبح گرد دامن او گلی دارم که از جوش نزاکت کم از چیدن نباشد دیدن او به بوی گل…

ادامه مطلب

بی لب لعلش کباب در نمک خوابیده ایست

بی لب لعلش کباب در نمک خوابیده ایست غنچه در آغوش شبنم گرببستان خفته است ایمن از دام خط شبرنگ او جویا مباش در پرند…

ادامه مطلب

بی تو اخگر در درونم از جگر پرکاله بود

بی تو اخگر در درونم از جگر پرکاله بود دل مرا در تشت آتش همچو داغ لاله بود دوش بر دوش اثر تا خلوت دلها…

ادامه مطلب

به هیچ کس نرسیده است سود ازین مردم

به هیچ کس نرسیده است سود ازین مردم به غیر درد که بر دل فزود ازین مردم مدار چشم نکویی و جود ازین مردم زیان…

ادامه مطلب

به شوخی برق را راه تپش بر بال و پر بندد

به شوخی برق را راه تپش بر بال و پر بندد به تمکین کوه را چون کوچک ابدالان کمر بندد دل از ترک علایق کامیاب…

ادامه مطلب

به جز سر جوش می عقل‌آفرینی چون نمی‌دانم

به جز سر جوش می عقل‌آفرینی چون نمی‌دانم خم میخانه را کمتر ز افلاطون نمی‌دانم چه لاف همسری با قامت او می‌زنی ای سرو به…

ادامه مطلب

بسکه گرد کلفتش بسته است راه از شش جهت

بسکه گرد کلفتش بسته است راه از شش جهت چون لحد تنگست بر دل دستگاه از شش جهت همچو بوی غنچه از یاد تو هر…

ادامه مطلب

بزم عشق است و قدح کام نهنگ است اینجا

بزم عشق است و قدح کام نهنگ است اینجا باده خونابه صراحی دل تنگ است اینجا شیشهٔ دل ز نزاکت گرهی بر باد است آمد…

ادامه مطلب

باغ خوش از سبزه و ز سنبل از آنهم خوشتر است

باغ خوش از سبزه و ز سنبل از آنهم خوشتر است خوش بود رویت زخط و ز زلف پرخم خوشتر است چون توان دید از…

ادامه مطلب

با بال شوق در چمن قدس طایر است

با بال شوق در چمن قدس طایر است دل گر به راه بی خبریها مسافر است دارد خطر ز موج نفس چون حباب جسم در…

ادامه مطلب

ای گنج‌ها ز گوهر یاد تو سینه‌ها

ای گنج‌ها ز گوهر یاد تو سینه‌ها و ز نقد داغ عشق تو دل‌ها دفینه‌ها در جستجوی ذات تو افتاده سرنگون افلاک را به لجه…

ادامه مطلب

آه از لب چون شکر خوبان سمرقند

آه از لب چون شکر خوبان سمرقند کش نیشکر قامتشان راست ثمرقند از لطف مزاجی که تو داری، نپسندی از شیرهٔ جان ریخته باشند اگر…

ادامه مطلب

آنانکه جام مهر تو بر سر کشیده اند

آنانکه جام مهر تو بر سر کشیده اند چون ماه چارده سر از افسر کشیده اند چون بوی غنچه درد ترا لخت لخت دل از…

ادامه مطلب

اگر چشمی به زیر افکنده باشی

اگر چشمی به زیر افکنده باشی چو خورشید برین تابنده باشی کم از مهر سلیمانی نباشد اگر دل را ز دنیا کنده باشی به کیش…

ادامه مطلب

اشک ما موج شراب دل بود

اشک ما موج شراب دل بود آه ما دود کباب دل بود خالهای عارض او جا به جا نقطه های انتخاب دل بود سرمه و…

ادامه مطلب

از گفتگو اشاره به دل آشناتر است

از گفتگو اشاره به دل آشناتر است ابروی او ز چشم سیه خوش اداتر است از شخص سایه می گذرد ابتدای روز زلفش ز قد…

ادامه مطلب

از زمین و آسمان هرگز دلم آبی نخورد

از زمین و آسمان هرگز دلم آبی نخورد تر نمی گردد دماغ خواهشم زین صاف و درد پاس خود کی می تواند اهل نخوت داشتن…

ادامه مطلب

از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد

از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد هر غنچهٔ پارهٔ دل بی او به کام دارد از عکس روی پنهان در گرد…

ادامه مطلب

آب از گداز دل نخورد سرو آه اگر

آب از گداز دل نخورد سرو آه اگر چون داغ لاله قد نکشد از بر جگر شفتالویی به جان ز لب یار می خریم بیجا…

ادامه مطلب

یاد ایامی که جوش گل دلم را شاد داشت

یاد ایامی که جوش گل دلم را شاد داشت با هزاران بود افغانی که صد فریاد داشت مشق بیتابی رسانیدم ز فیض اضطراب دل تپیدنها…

ادامه مطلب

همتم کم نتواند برداشت

همتم کم نتواند برداشت دولت جم نتواند برداشت گر دو تا نیست قدم از ضعف است قامتم خم نتواند برداشت هر قدر راندم از جا…

ادامه مطلب

هر که از شمشیر نازت نیم بسمل ماند ماند

هر که از شمشیر نازت نیم بسمل ماند ماند هر گره کز چین ابروی تو در دل ماند ماند نیست جولانگاه هر کس شاهراه بیخودی…

ادامه مطلب

نیکی به خلق چرخ زبرجد نمی کند

نیکی به خلق چرخ زبرجد نمی کند الحق چو نیک مینگری بد نمی کند هر کس مثال آینه صافست طینتش هرگز به روی خلق خوش…

ادامه مطلب

نهانی در حجاب زندگانی

نهانی در حجاب زندگانی برون آی از نقاب زندگانی به قید جسم تا هستی گرفتار گل آلوده است آب زندگانی سوادنامه جز زیر و زبر…

ادامه مطلب

نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم

نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم به اهل درد حاجت نیست زاد ره پس از مردن…

ادامه مطلب

نبود دلی که در طلب اعتبار نیست

نبود دلی که در طلب اعتبار نیست آسودگی گل چمن روزگار نیست از فیض داغ عشق که گل گل شکفته است دل را امید و…

ادامه مطلب

می کنند احباب بی معنی مکدر سینه را

می کنند احباب بی معنی مکدر سینه را عکس طوطی سبزهٔ زنگار بس آیینه را دیدنت از غم بپردازد دل بی کینه را روی خندانت…

ادامه مطلب

مهر را آن حسن سرکش گرم بیتابی کند

مهر را آن حسن سرکش گرم بیتابی کند خون به دل یاقوت را آن لعل عنابی کند آنقدر بر خویش می پیچم به یاد طره…

ادامه مطلب

مقصد ظاهرپرستان است و اهل دل یکی

مقصد ظاهرپرستان است و اهل دل یکی راه گو بسیار باشد، هست چون منزل یکی چشم انصافت چو وحدت بین شود داند که هست مسلک…

ادامه مطلب

ما منت مرهم به جراحت نپسندیم

ما منت مرهم به جراحت نپسندیم بر زخم جگر سوختهٔ داغ تو بندیم چون غنچه بود خرمی ما ز غم عشق تا دل به ره…

ادامه مطلب

لب تو چون نمک نوشخند خواهد شد

لب تو چون نمک نوشخند خواهد شد صدای قهقههٔ گل بلند خواهد شد چنین که گشته نمک پاش خنده لعل لبت علاج درد دل دردمند…

ادامه مطلب

گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما

گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما سوز عشق از سر ما تا دم آخر نرود…

ادامه مطلب

گر سری در محفل آن چهره گلناری کشد

گر سری در محفل آن چهره گلناری کشد در چمن از سرو بلبل خط بیزاری کشد هر که از دون همتی چون شیشهٔ ساعت دمی…

ادامه مطلب

کم گرفتن عشق را بسیار کافر نعمتی است

کم گرفتن عشق را بسیار کافر نعمتی است شکوه از جورش مکن زنهار کافر نعمتی است با وجود دست و پا در راه جست و…

ادامه مطلب

کبوتر را ره آگاهی از احوال خود بستم

کبوتر را ره آگاهی از احوال خود بستم که حسرت نامه ام را بر شکست بال خود بستم سخن از عرش گوید مرغ دل تا…

ادامه مطلب

فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند

فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند بی سرو سامان احوالم به سامان می کند از خدنگ آن کمان ابرو سراپای مرا لالهٔ پیکانی زخمم…

ادامه مطلب

غنچه در صحن چمن دل را نه آسان واکند

غنچه در صحن چمن دل را نه آسان واکند این گره را قطرهٔ شبنم به دندان واکند آفتاب من به نقد جان چو شد جولان…

ادامه مطلب

عمر رفت و هست ذوق آن بر و دوشم هنوز

عمر رفت و هست ذوق آن بر و دوشم هنوز تنگ دارد شوق آغوشش در آغوشم هنوز بر زمین ناید غبار من ز دوش گردباد…

ادامه مطلب

عاشق از بیداد دل آزار بی حد می کشد

عاشق از بیداد دل آزار بی حد می کشد هر چه هر کس می کشد از پهلوی خود می کشد تا به آسانی تواند عقده…

ادامه مطلب

صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز

صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز خنده ها بر گریه های بی سبب دارم هنوز غنچه گر دارد مرا گردون ز دلتنگی چه…

ادامه مطلب

شکاریی که دلم گشته است نخجیرش

شکاریی که دلم گشته است نخجیرش صدای شیر به گشو آید از نی تیرش به صد زبان خموشی جواب ناله دهد چو بوی غنچه نهان…

ادامه مطلب

شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود

شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود یک بغل نور چو فانوس در آغوشم بود ابر رحمت شد و بارید به دل…

ادامه مطلب

سینهٔ صد چاک مانند قفس داریم ما

سینهٔ صد چاک مانند قفس داریم ما نالهٔ پهلو شکافی چون جرس داریم ما رازدار عشق را نبود مجال دم زدن بخیه بر زخم دل…

ادامه مطلب

سرت گردم به گلشن جلوه ده آن روی چون گل را

سرت گردم به گلشن جلوه ده آن روی چون گل را رگ لبریز خون ناله کن منقار بلبل را مرا سرپنجهٔ حسن است طاقت آزما…

ادامه مطلب

زورآوران که پنجهٔ افلاک می برند

زورآوران که پنجهٔ افلاک می برند در کاسهٔ امل چه به جز خاک می برند آنانکه شبنم گل شب زنده داری اند فیض سحر به…

ادامه مطلب

زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را

زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را زبان رمز می فهمی مشو غافل زمکتوبم به خود…

ادامه مطلب

زاضطراب چو موج سراب آب نخورد

زاضطراب چو موج سراب آب نخورد دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد شبی که مغز جگر را به روی کار نداشت…

ادامه مطلب

ز تیغ ناز خون خلق بیرحمانه می ریزد

ز تیغ ناز خون خلق بیرحمانه می ریزد به آیینی که گویی باده در پیمانه می ریزد فشارد بر دلم دندان ز هر دندانه از…

ادامه مطلب

روشن از سوز درون امشب چراغت می کنم

روشن از سوز درون امشب چراغت می کنم از گل داغ ای دل افسرده باغت می کنم آرمیدی ای دل بی مهر با آسودگی می…

ادامه مطلب

رفت می نوشیم ز یاد آخر

رفت می نوشیم ز یاد آخر شیشه از طاق دل فتاد آخر خال او از ستاره سوختگی پا به زنجیر خط نهاد آخر آه دل…

ادامه مطلب