در غم شاه شهیدان زار می باید گریست

در غم شاه شهیدان زار می باید گریست روز و شب با دیدهٔ خونبار می باید گریست می کند اغیار منع گریه در یاد حسین…

ادامه مطلب

در دل، آنانکه غم یار نهان می دارند

در دل، آنانکه غم یار نهان می دارند شعله ای را بخس و خار نهان می دارند عزلت آنانکه گزیدند پی شهره شدن راز در…

ادامه مطلب

در باغ چو گل برخ جانان نظر افکند

در باغ چو گل برخ جانان نظر افکند فریاد که روز سیهم در بدر افکند بزدود ز لوح دل ما نقش دویی را بیرنگی او…

ادامه مطلب

خون دل تا شراب احمر ماست

خون دل تا شراب احمر ماست گردش رنگ دور ساغر ماست خاک گردید بر شدن بفلک شیوهٔ عجز زورآور ماست بطپیدن زخویشتن رفتم دل پراضطراب…

ادامه مطلب

خط پشت لب میگون تو عنوان گل است

خط پشت لب میگون تو عنوان گل است دهنت نقطهٔ بسم الله دیوان گل است شده از یاد تو هر قطرهٔ خونم چمنی موج خون…

ادامه مطلب

حسن حیرت آفرینش جلوه پیرایی گرفت

حسن حیرت آفرینش جلوه پیرایی گرفت تا نقاب از پردهٔ چشم تماشایی گرفت بسته شد اشکم درون سینه چون در یتیم بسکه از غربت دلم…

ادامه مطلب

چون برقع مشکین ز رخ آل گشاید

چون برقع مشکین ز رخ آل گشاید از پلک و مژه دیده پر و بال گشاید در فکر خموشی پر پرواز خیال است اندیشه ام…

ادامه مطلب

چو دست جرأتش طرح شکار شیر می‌ریزد

چو دست جرأتش طرح شکار شیر می‌ریزد گداز اشک خون ز دیدهٔ نخچیر می‌ریزد چنان گرد کدورت دور ازو در سینه جا دارد که آهم…

ادامه مطلب

چه جورها که غمت با دل تباه نکرد

چه جورها که غمت با دل تباه نکرد فغان من اثری در دل تو آه نکرد جویای تبریزی

ادامه مطلب

چشم دل بگشا که جوش حسن اوست

چشم دل بگشا که جوش حسن اوست برگ برگ انجمن آیینه دار حسن اوست یک بغل چاک گریبان را کند گردآوری با دل هر غنچهٔ…

ادامه مطلب

جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن!‏

جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن!‏ ز می خمخانه ها را رشک کهسار بدخشان کن!‏ ز قید بوریا هم درد اگر داری…

ادامه مطلب

تو و بدمستی و رندی و میْ‌آشامی‌ها

تو و بدمستی و رندی و میْ‌آشامی‌ها من و خون خوردن و رسوایی و ناکامی‌ها صبح نوروز خرام است، مبارک باشد بر تنت جامهٔ چسپان…

ادامه مطلب

تا یاد ترا کرده دلم راهبر خویش

تا یاد ترا کرده دلم راهبر خویش پر در پر عنقا بپریدم ز بپریدم ز بر خویش تا بام قفس قوت پرواز ندارم شرمنده ام…

ادامه مطلب

تا سر ما کشتگان آن تندخو بر کف گرفت

تا سر ما کشتگان آن تندخو بر کف گرفت شد چنان سرخوش که پنداری کدو بر کف گرفت آب گردد بس که از شرم صفای…

ادامه مطلب

تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود

تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود آشفته خاطریم به سامان نمی شود ارباب جستجوی به راهش سپرده اند آن پای را که رزق…

ادامه مطلب

بی‌رخت گل در چمن آشفتگی‌ها می‌کند

بی‌رخت گل در چمن آشفتگی‌ها می‌کند غنچه با بوی تو در یک پیرهن جا می‌کند پیش پیش رنگ رخسار خود از خود می‌رویم در چنین…

ادامه مطلب

بی تو دل را سیر گلشن باعث آرام نیست

بی تو دل را سیر گلشن باعث آرام نیست لاله و گل را شراب عیش ما در جام نیست بسکه در هر حالتی طبعت به…

ادامه مطلب

بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن

بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن خود را به آن نگار مصاحب شراب کن بسیار بسته است ز حسن صفا به خویش آیینه را…

ادامه مطلب

به قصد کشتنم افراخت قد خورشید سیمایی

به قصد کشتنم افراخت قد خورشید سیمایی قیامت راست شد برخاست از جا سرو بالایی وفا بیگانه ای بی رحم بی بیباکی دل آزاری مروت…

ادامه مطلب

به دام عشق هر آن دل که مبتلا گردد

به دام عشق هر آن دل که مبتلا گردد نواله ایست که در کام اژدها گردد بسان گرد یتیمی به جبههٔ گوهر کدورت ار گذرد…

ادامه مطلب

به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد

به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد غلط کردم نگاهش دست بر تیغ ستم دارد اشارت سنج بزم حیرتم از بی زبانیها هر انگشتم…

ادامه مطلب

بسکه از آهم هوا امشب کدورتناک بود

بسکه از آهم هوا امشب کدورتناک بود شاخ و برگ نخل همچون ریشه ای در خاک بود محفلم را از صفا امشب منور داشت می…

ادامه مطلب

برده سیر آهنگی امشب بر فلک داد مرا

برده سیر آهنگی امشب بر فلک داد مرا دل شکستن داده پهلو تند فریاد مرا چون شرر هر ذرهٔ او بال بیتابی زند کوه قاف…

ادامه مطلب

با لب خشک آنکه در عشق تو دامن تر کند

با لب خشک آنکه در عشق تو دامن تر کند می رسد گر ناز بر سلطان بحر و بر کند می تواند غوطه زد در…

ادامه مطلب

با اسیران نازها امروز زنجیر تو داشت

با اسیران نازها امروز زنجیر تو داشت حلقه از چشم بتان زلف گرهگیر تو داشت بعد مردن هم نشد کم آتش دل گرچه ریخت بر…

ادامه مطلب

آه ما کی در شب هجرت فلک پیما نشد

آه ما کی در شب هجرت فلک پیما نشد هر حباب اشک ما همچشم با دریا نشد مصر معموری بود از اشک و آه ما…

ادامه مطلب

آنچه در حق گلستان می کند فصل خزان

آنچه در حق گلستان می کند فصل خزان بیش از این با عندلیبان می کند فصل خزان دولت عهد شباب از موسم پیری مجوی نخل…

ادامه مطلب

آمدی چون چشم روزن دیده بیخواب از تو شد

آمدی چون چشم روزن دیده بیخواب از تو شد همچو گوهر خلوتم لبریز مهتاب از تو شد برق حسنت مضطرب سازد دل فولاد را بی…

ادامه مطلب

اضطرابی دارم از آرام شوخ و شنگ تر

اضطرابی دارم از آرام شوخ و شنگ تر ناله ای از خامشی یک پرده سیر آهنگ تر می شوم هر دم ز آغوشت جدا دل…

ادامه مطلب

از وصال مایوس است این دلی که من دارم

از وصال مایوس است این دلی که من دارم او بهشت و طاووس است این دلی که من دارم قرمزی گل رویی برده صبر و…

ادامه مطلب

از عکس تو شد گرم طپش تا دل دریا

از عکس تو شد گرم طپش تا دل دریا گوهر شده تبخال لب ساحل دریا اشکم چو نهد قطره زنان روی سوی بحر پنهان شود…

ادامه مطلب

از چشم کم مبین به تن ناتوان ما

از چشم کم مبین به تن ناتوان ما سنگین بود بسان گهر استخوان ما جز خویش با که شکوهٔ درد تو سر کنیم پنهان چو…

ادامه مطلب

آرام در مقام رضای خدا گرفت

آرام در مقام رضای خدا گرفت دست کسی که دامن آل عبا گرفت باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات مهرت به دل هر آنکه…

ادامه مطلب

هوای او فلاطون را زخود بیگانه می سازد

هوای او فلاطون را زخود بیگانه می سازد نگه را نوبهار جلوه اش دیوانه می سازد من آن مجنون عنقا جلوه ام کز غایت وحشت…

ادامه مطلب

هر نالهٔ دل من آواز دلگشایی است

هر نالهٔ دل من آواز دلگشایی است هر آه شعله سوزم مکتوب آشنایی است هر داغ سینهٔ من مجنون خانه سوزی است هر قطرهٔ سرشکم…

ادامه مطلب

هر سحر کز روزن آن رشک پری سر می کشد

هر سحر کز روزن آن رشک پری سر می کشد آفتاب از صبح سر در زیر چادر می کشد کفر و دین را امتیازی نیست…

ادامه مطلب

نونهال من ز طفلی آشنا بیگانه بود

نونهال من ز طفلی آشنا بیگانه بود کوچه گرد شهره و بدمست و دشمن خانه بود کرد پیدا این زمان نام خدا تمکینکی ورنه وضعش…

ادامه مطلب

نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید

نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید ز جوش گریه هیهات است پا از گل برون آید مجسم گشته حسن معنی گلشن به…

ادامه مطلب

نسبتی باشد بتان هند را با پان هند

نسبتی باشد بتان هند را با پان هند حاصلی نبود بجز خون خوردن از سبزان هند می کنند از بس زموی سر خودآرایی بجاست گر…

ادامه مطلب

میستاند باج از صرصر نگاه تند خلق

میستاند باج از صرصر نگاه تند خلق حسن را در پرده بر چون در ته دامن خلق در لحد جویا چراغم روشن از مهر علی…

ادامه مطلب

می تپد دل بسکه در هجر گل آن رو مرا

می تپد دل بسکه در هجر گل آن رو مرا مضطرب شد استخوان چون نبض در پهلو مرا حسن معنی تا نمود آیینهٔ زانو مرا…

ادامه مطلب

مکن آرایش آن زلف پی تسخیرم

مکن آرایش آن زلف پی تسخیرم پیچ و تاب غم عشق تو بود زنجیرم سوی خود می کشد از دایرهٔ تدبیرم زور وابستگی سلسلهٔ تقدیرم…

ادامه مطلب

محفل صهباپرستان بی نوای ساز نیست

محفل صهباپرستان بی نوای ساز نیست گرمیی با بزم ما بی شعلهٔ آواز نیست رنگم از حیرانی دیدار برجا مانده است طائر تصویر را بال…

ادامه مطلب

لرزد از جورت دل خلق خدا بر خویشتن

لرزد از جورت دل خلق خدا بر خویشتن ظلم می داری روا ظالم چرا بر خویشتن رخنه ها ترسم فتد بر سقف خلوتخانه ات بسکه…

ادامه مطلب

گل در چمن چو عارض او دلفریب نیست

گل در چمن چو عارض او دلفریب نیست گویم برهنه سرو چو او جامه زیب نیست از دود آه کرده سیه خیمه ها بلند در…

ادامه مطلب

گرداب بحر عشق مرا آشیانه ای است

گرداب بحر عشق مرا آشیانه ای است هر موج پیش همت مردان کرانه ای است از دخل و خرج آمد و رفت نفس ببین کاین…

ادامه مطلب

کی زر دنیا برآرد پریشانی مرا

کی زر دنیا برآرد پریشانی مرا گشته جزو تن چو گل تشریف عریانی مرا دامن آلوده شست اشک پشیمانی مرا حاصل از تر دامنی شد…

ادامه مطلب

کسی که در طلبش درد جستجو دارد

کسی که در طلبش درد جستجو دارد همیشه گریه چو گرداب در گلو دارد هوای باده بود در سری که بی مغز است شراب، نسبت…

ادامه مطلب

قسمت هرکس ز نعمت خانه‌اش پیمانه‌ای است

قسمت هرکس ز نعمت خانه‌اش پیمانه‌ای است آنکه ز ابر رحمتش هر قطره رزق دانه‌ای است جوش یک‌رنگی ز بس با هم نیاز و ناز…

ادامه مطلب

فارغ از اندیشهٔ خار کف پا بوده ام

فارغ از اندیشهٔ خار کف پا بوده ام تا به پشت پاره ای این دشت می پیموده ام بسکه بی آرامم از هجرت به هر…

ادامه مطلب