ما منت مرهم به جراحت نپسندیم

ما منت مرهم به جراحت نپسندیم بر زخم جگر سوختهٔ داغ تو بندیم چون غنچه بود خرمی ما ز غم عشق تا دل به ره…

ادامه مطلب

لب تو چون نمک نوشخند خواهد شد

لب تو چون نمک نوشخند خواهد شد صدای قهقههٔ گل بلند خواهد شد چنین که گشته نمک پاش خنده لعل لبت علاج درد دل دردمند…

ادامه مطلب

گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما

گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما سوز عشق از سر ما تا دم آخر نرود…

ادامه مطلب

گر سری در محفل آن چهره گلناری کشد

گر سری در محفل آن چهره گلناری کشد در چمن از سرو بلبل خط بیزاری کشد هر که از دون همتی چون شیشهٔ ساعت دمی…

ادامه مطلب

کم گرفتن عشق را بسیار کافر نعمتی است

کم گرفتن عشق را بسیار کافر نعمتی است شکوه از جورش مکن زنهار کافر نعمتی است با وجود دست و پا در راه جست و…

ادامه مطلب

کبوتر را ره آگاهی از احوال خود بستم

کبوتر را ره آگاهی از احوال خود بستم که حسرت نامه ام را بر شکست بال خود بستم سخن از عرش گوید مرغ دل تا…

ادامه مطلب

فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند

فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند بی سرو سامان احوالم به سامان می کند از خدنگ آن کمان ابرو سراپای مرا لالهٔ پیکانی زخمم…

ادامه مطلب

غنچه در صحن چمن دل را نه آسان واکند

غنچه در صحن چمن دل را نه آسان واکند این گره را قطرهٔ شبنم به دندان واکند آفتاب من به نقد جان چو شد جولان…

ادامه مطلب

عمر رفت و هست ذوق آن بر و دوشم هنوز

عمر رفت و هست ذوق آن بر و دوشم هنوز تنگ دارد شوق آغوشش در آغوشم هنوز بر زمین ناید غبار من ز دوش گردباد…

ادامه مطلب

عاشق از بیداد دل آزار بی حد می کشد

عاشق از بیداد دل آزار بی حد می کشد هر چه هر کس می کشد از پهلوی خود می کشد تا به آسانی تواند عقده…

ادامه مطلب

صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز

صبح شد ساقی همان مستی شب دارم هنوز خنده ها بر گریه های بی سبب دارم هنوز غنچه گر دارد مرا گردون ز دلتنگی چه…

ادامه مطلب

شکاریی که دلم گشته است نخجیرش

شکاریی که دلم گشته است نخجیرش صدای شیر به گشو آید از نی تیرش به صد زبان خموشی جواب ناله دهد چو بوی غنچه نهان…

ادامه مطلب

شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود

شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود یک بغل نور چو فانوس در آغوشم بود ابر رحمت شد و بارید به دل…

ادامه مطلب

سینهٔ صد چاک مانند قفس داریم ما

سینهٔ صد چاک مانند قفس داریم ما نالهٔ پهلو شکافی چون جرس داریم ما رازدار عشق را نبود مجال دم زدن بخیه بر زخم دل…

ادامه مطلب

سرت گردم به گلشن جلوه ده آن روی چون گل را

سرت گردم به گلشن جلوه ده آن روی چون گل را رگ لبریز خون ناله کن منقار بلبل را مرا سرپنجهٔ حسن است طاقت آزما…

ادامه مطلب

زورآوران که پنجهٔ افلاک می برند

زورآوران که پنجهٔ افلاک می برند در کاسهٔ امل چه به جز خاک می برند آنانکه شبنم گل شب زنده داری اند فیض سحر به…

ادامه مطلب

زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را

زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را زبان رمز می فهمی مشو غافل زمکتوبم به خود…

ادامه مطلب

زاضطراب چو موج سراب آب نخورد

زاضطراب چو موج سراب آب نخورد دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد شبی که مغز جگر را به روی کار نداشت…

ادامه مطلب

ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری

ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری مرا در پاس عزلت لذت عمر ابد باشد اگر آب حیاتی…

ادامه مطلب

رهزن دین و دلم آن نرگس جادو بس است

رهزن دین و دلم آن نرگس جادو بس است تیر روی ترکش مژگان نگاه او بس است چشم من بر ما ضعیفان ناز آن ابرو…

ادامه مطلب

رشک آیدم به عشق خداداد عندلیب

رشک آیدم به عشق خداداد عندلیب در ناله نیست هیچ کس استاد عندلیب اشکم گلاب گشته ز مژگان فرو چکد هر گه به گوش دل…

ادامه مطلب

دور از تو زبسکه بی دماغم

دور از تو زبسکه بی دماغم داغ دل شب بود چراغم از درد چسان رهم که در تن چون شمع دوانده ریشه داغم عشقم چو…

ادامه مطلب

دل و ستم ز کار افتاد از پرکاری چشمت

دل و ستم ز کار افتاد از پرکاری چشمت تنم لاغر چو مژگان است از بیماری چشمت شدم آباد ویرانی چو منظور تو گردیدم خرابی…

ادامه مطلب

دل ز پهلوی تن خاکی است گر بیدار نیست

دل ز پهلوی تن خاکی است گر بیدار نیست دانه را نشو و نما در سایهٔ دیوار نیست در حریم سینهٔ عاشق هوس را بار…

ادامه مطلب

دل از بس سوی رخسار تو باشد

دل از بس سوی رخسار تو باشد نگاهم بوی رخسار تو باشد چو داغ لاله خال عنبرینت گل خودروی رخسار تو باشد پری بلبل صفت…

ادامه مطلب

در وسعتگه مشرب به رخم واکردند

در وسعتگه مشرب به رخم واکردند پردهٔ چشم مرا دامن صحرا کردند غنچهٔ لاله شد آنروز که خلوتگه داغ جای خالت به دلم همچو سویدا…

ادامه مطلب

در سحرخیزی به ارباب سعادت یار شو

در سحرخیزی به ارباب سعادت یار شو آسمان گردآور فیض است هان بیدار شو همچو شبنم در هوای دوست شب را زنده دار صبح شد…

ادامه مطلب

در جهان بی اعتباری اعتبار عاشقی است

در جهان بی اعتباری اعتبار عاشقی است هر که صاحب اعتبار افتاد خوار عاشقی است غنچهٔ دل گشت خندان دیده گریان شد چو ابر داغها…

ادامه مطلب

دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست

دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست در پردهٔ ظهور نهان است جلوه اش از بسکه گشته…

ادامه مطلب

خنجر مژگان او زد زخم پنهانی به دل

خنجر مژگان او زد زخم پنهانی به دل منصب در خاک و خون غلطیدن ارزانی به دل تا کند با ناوک بیداد او نسبت درست…

ادامه مطلب

حیف باشد واله دنیای دون پرور شدن

حیف باشد واله دنیای دون پرور شدن قطره در حبس ابد مانده است از گوهر شدن شکر کن بر ناتوانیها که می یابد هلال منصب…

ادامه مطلب

چون شمع برافروختی از باده کشیدن

چون شمع برافروختی از باده کشیدن گلها بتوان زآتش رخسار تو چیدن بر شهد لب یارزدم دستی و چون شمع گردیدم غذایم سر انگشت مکیدن…

ادامه مطلب

چو گل ز فیض صبوحی پر است جام جمال

چو گل ز فیض صبوحی پر است جام جمال به یک پیاله می از صاف رنگ مالامال ز بد مجوی بجز فتنه چون بیابد دست…

ادامه مطلب

چه کنم با صف مژگان بلا پرور او

چه کنم با صف مژگان بلا پرور او رگ جان می زند از خیره سری نشتر او هر که سوزد زحسد سینهٔ کین آور او…

ادامه مطلب

چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من

چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من کز آن قطع نظر خونابهٔ حسرت چکید از من به نیروی محبت کرد صید خویشتن دل…

ادامه مطلب

چسان بینم به دست غیردامان وصالش را

چسان بینم به دست غیردامان وصالش را پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم…

ادامه مطلب

جان آزاد گرفتار تن زار بماند

جان آزاد گرفتار تن زار بماند همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند از پریشان نظری گشته پریشان دلها دیده آن است که در…

ادامه مطلب

ترا محرومی ارزانی زآغوش تپیدن‌ها

ترا محرومی ارزانی زآغوش تپیدن‌ها مرا صحرا به صحرا می‌برد جوش تپیدن‌ها به جای شیر از طفلی ز بس خوناب غم خوردم مرا گهوارهٔ راحت…

ادامه مطلب

تا گشته است پای خم آرامگاه ما

تا گشته است پای خم آرامگاه ما گردیده است کوه بدخشان پناه ما سنگین ز گرد کلفت دل بسکه گشته است بر پای ما چو…

ادامه مطلب

تا دلم هنگامهٔ مهر و وفا را گرم کرد

تا دلم هنگامهٔ مهر و وفا را گرم کرد خوی آتشناک او بزم جفا را گرم کرد درد کی آسان تواند جای گیرد در دلی…

ادامه مطلب

پای هر نخلی که بوسیدم به دوران بهار

پای هر نخلی که بوسیدم به دوران بهار در چمن گل بر سرم افشاند احسان بهار از زمین هر قطرهٔ باران برویاند گلی تخم گویی…

ادامه مطلب

بی طلب آورد مستی دوش دلدار مرا

بی طلب آورد مستی دوش دلدار مرا آن گل خودرو چه رنگین کرد گلزار مرا در بهاران بسکه لبریز طراوت شد چمن نکهت گل موج…

ادامه مطلب

بی او هجوم غم دل بی کینه را شکست

بی او هجوم غم دل بی کینه را شکست رنگم چنان شکست که آیینه را شکست جانا بیا که صید تو ترسم رها شود مرغ…

ادامه مطلب

به مردن کی جدا عاشق از آن بی‌باک می‌گردد

به مردن کی جدا عاشق از آن بی‌باک می‌گردد غبار راه او باشد تنم چون خاک می‌گردد چنان از بیم رسوایی به ضبط گریه مشغولم…

ادامه مطلب

به سعی در طلبش راه جستجو سر کن

به سعی در طلبش راه جستجو سر کن می دگر ز گداز نفس به ساغر کن حدیث ریختن خونم از تو کس نشنید از این…

ادامه مطلب

به پیری نشد چاره گردن کشان را

به پیری نشد چاره گردن کشان را که زورین کند حلقه گشتن کمان را ز ترک هوابشکفان غنچهٔ دل به یک گل گلستان کن این…

ادامه مطلب

بسکه در راه طلب ضعف است دامنگیر ما

بسکه در راه طلب ضعف است دامنگیر ما می تواند نقش پا شد حلقهٔ زنجیر ما ما خراب از رنجش بیجای او گردیده ایم گر…

ادامه مطلب

برون آی از نقاب و مشهدم را رشک ایمن کن!‏

برون آی از نقاب و مشهدم را رشک ایمن کن!‏ چراغی بر مزار کشتگان خویش روشن کن!‏ گل شب زنده داری از ریاض زندگانی چین…

ادامه مطلب

باشد کسی که سر خوی او ز جام دل

باشد کسی که سر خوی او ز جام دل دایم به رنگ غنچه بخندد به کام دل کی دلنشین شود اگر از دل سخن نخاست…

ادامه مطلب

با بار آن گل رو دل بی حجاب باشد

با بار آن گل رو دل بی حجاب باشد زان روی با سرشکم بوی گلاب باشد گر شاهی از فقیری است دارد نمود بی بود…

ادامه مطلب