چنگ این همه در طره طرار مینداز

چنگ این همه در طره طرار مینداز در چنبر این مار سیه چنگ مینداز بردی دلم از بر ز برم نیز ببر جان جانا به…

ادامه مطلب

چرا به کار جهان روز و شب به تدبیری

چرا به کار جهان روز و شب به تدبیری مکن تلاش مگر بی خبر ز تقدیری ز بار پیری وغم خم شود قدت چون نخل…

ادامه مطلب

توبه زلف از پی آزار دلم شانه کشی

توبه زلف از پی آزار دلم شانه کشی من از این شاد که دل را به سر شانه کشی ور زنی شانه به زلف از…

ادامه مطلب

تا به زلف تو دلم ملحق شد

تا به زلف تو دلم ملحق شد این پریشانی از او مشتق شد تومگر روی به مه بنمودی که مه از نورجمالت شق شد بت…

ادامه مطلب

بوی یار مهربان آیدهمی

بوی یار مهربان آیدهمی بر مشامم بوی جان آید همی خانه را ای دل ز آلایش بروب زآنکه سویت میهمان آید همی من نمی خواهم…

ادامه مطلب

بسته دلم را به بند حلقه گیسوی تو

بسته دلم را به بند حلقه گیسوی تو کرده قدم را کمان حالت ابروی تو سرورود دررکوع گر تو درآئی به باغ مه ننماید طلوع…

ادامه مطلب

بارم اندر کوی یارم درگل است

بارم اندر کوی یارم درگل است درگل است ار بارم اندر منزل است دادن جان باشد آسان درغمش زندگانی بی وجودش مشکل است شمع را…

ادامه مطلب

ای مژه خونریز توچون ناوک دل دوز

ای مژه خونریز توچون ناوک دل دوز از چشم سیاه تو سیه گشته مرا روز برخیز وبیاور می وبنشین وبده جام وآتش به دلم ز…

ادامه مطلب

ای ترک من ای آفت دین ودل وفرهنگ

ای ترک من ای آفت دین ودل وفرهنگ برخیز وبده باده و بیشین وبزن چنگ چون زلف پریشان توافتم زچه در تاب چون تنگ دهان…

ادامه مطلب

آگه نیی که بیتو شب و روز چون کنیم

آگه نیی که بیتو شب و روز چون کنیم دل را کنیم خون وز چشمان برون کنیم جور وجفا هر آنچه توافزون کنی به ما…

ادامه مطلب

از غم رویش مبین کز گریه چشمم نم بود

از غم رویش مبین کز گریه چشمم نم بود دامنم را بین که اندر هر کنارش یم بود در دل هر آدمی باشد در این…

ادامه مطلب

از پریشانی ندام زلف مشتق گشته است

از پریشانی ندام زلف مشتق گشته است یا پریشانی به زلف یار ملحق گشته است بینی دلدار را بین جای انگشت نبی است کاین چنین…

ادامه مطلب

یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان

یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان آن گرانمایه درم را به عدن بازرسان نه دل اندربر من باشد ونه دلبر من…

ادامه مطلب

هر کس که باشدش خط و خالی نه دلبر است

هر کس که باشدش خط و خالی نه دلبر است دلبر کسی بود که دل او را مسخر است حال دل شکسته من را ز…

ادامه مطلب

نه من به عشق تو امروز خسته وزارم

نه من به عشق تو امروز خسته وزارم که کرده اندبه روز ازل گرفتارم بگفتم از پی خوبان دلا مروگفتا گمانم اینکه یقین کرده ای…

ادامه مطلب

ندیده برده دل و دین ز کف جمال توام

ندیده برده دل و دین ز کف جمال توام نموده شکل هلالی به قدخیال توام مرا توروزوشب اندر برابر نظری میان هجر تودرنعمت وصال توام…

ادامه مطلب

مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری

مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری بیا که راحت روحی ومایه سوری ز آدمی چو توحاشا که دروجود آید فرشته ای وز نوری…

ادامه مطلب

ما کجا کی عاشق دلخسته ایم

ما کجا کی عاشق دلخسته ایم عشق را برخود به تهمت بسته ایم از غم بی آلتی افسرده ایم حاش لله کی کجا وارسته ایم…

ادامه مطلب

گفتمش از غم توجانم خست

گفتمش از غم توجانم خست گفت طرفی ز عشق رویم بست گفتمش بردی ازکفم دل ودین گفت تقدیر شد ز روز الست گفتمش چون کند…

ادامه مطلب

گفت یار ار عاشقی از سوختن پروانکن

گفت یار ار عاشقی از سوختن پروانکن گفتمش در پیش شمع رخ مرا پروانه کن گفت دارم زلف چون زنجیر و روی چون پری گفتمش…

ادامه مطلب

کسی نشدخبر از حال ما که ما چونیم

کسی نشدخبر از حال ما که ما چونیم خبرشدند همین قدر را که دلخونیم ز شور شکر شیرین لبی چوفرهادیم ز عشق طلعت لیلی رخی…

ادامه مطلب

غم ندارم در ره یار آنچه آزارم کنند

غم ندارم در ره یار آنچه آزارم کنند گر همه از جان خود ز آزار بیزارم کنند شکر لله بختی مستم من اندر عشق دوست…

ادامه مطلب

عاشق روی تو صاحب نظری نیست که نیست

عاشق روی تو صاحب نظری نیست که نیست خاک درگاه توکحل بصری نیست که نیست نه همی جلوه کند حسن تو در دیده من جلوه…

ادامه مطلب

سلطان عشق ما را سرباز خویش کرده

سلطان عشق ما را سرباز خویش کرده همدم به خود نموده دمساز خویش کرده با ما چرا نگوئید راز خود ای حریفان ما را چو…

ادامه مطلب

زلفت شب قدر است ورخت ماه مبارک

زلفت شب قدر است ورخت ماه مبارک از این شب واین ماه تعالی وتبارک درماه مبارک شب قدراست نهان لیک پنهان به شب قدر تو…

ادامه مطلب

ز حال من خبرت نیست کز فراق تو چونم

ز حال من خبرت نیست کز فراق تو چونم همی ز بسکه کنم گریه غرق لجه خونم که تا به زلف چو زنجیر توکنند به…

ادامه مطلب

رخت چو مهر درخشان ز بسکه پر نور است

رخت چو مهر درخشان ز بسکه پر نور است اگر غلط نکنم مادر تواز حور است قسم به موی تو یعنی به سوره واللیل که…

ادامه مطلب

دیده در آینه گویا خط وخال خود را

دیده در آینه گویا خط وخال خود را که نداند چومن دلشده حال خود را زآن مرا کردچنین عاشق ورسوای جهان خواست تا جلوه دهد…

ادامه مطلب

دلبر آن نیستکه رخسار چوماهی دارد

دلبر آن نیستکه رخسار چوماهی دارد یا به رخسار چومه زلف سیاهی دارد نیز عاشق نبود هر که بودخونین دل یا به رخ اشک و…

ادامه مطلب

دل از بت واز بت پرست اندر کلیسا برده ای

دل از بت واز بت پرست اندر کلیسا برده ای ما را هم از چشمان مست ازدست و از پا برده ای خم شد به…

ادامه مطلب

در دلم عشق آتشی افروخته

در دلم عشق آتشی افروخته کارزوهای دلم را سوخته گوئی استاد ازل جز جور و کین یار را درس دگر ناموخته چشم من آخر تلف…

ادامه مطلب

خیال رویتوبیرون نمی رودزدلم

خیال رویتوبیرون نمی رودزدلم بلی به عشق تو آمیخته است آب وگلم اگر که رشته عمر مرا ز هم گسلی گمان مدار که پیوند دوستی…

ادامه مطلب

چون به غم خو کرده دل شادی نمی خواهیم ما

چون به غم خو کرده دل شادی نمی خواهیم ما دل چودر بند است آزادی نمی خواهیم ما گشته ام از بخت بد در وادی…

ادامه مطلب

چنان اندر کمند طره جانان گرفتارم

چنان اندر کمند طره جانان گرفتارم که امید رهائی ره ندارد در دل زارم ز عشق مورخط یار ومار زلف دلدارم تو پنداری به گوشم…

ادامه مطلب

جان و دل گفتند جانان قیمت یک بوس کرد

جان و دل گفتند جانان قیمت یک بوس کرد من دل وجان دادمش آخر مرا مأیوس کرد هرکه بر رخسار دلبر زلفمشکین دید گفت پادشاه…

ادامه مطلب

تو از فرهاد دل بری نه شیرین

تو از فرهاد دل بری نه شیرین توبودی ویس پیش چشم رامین توکردی وکنی نه اختر و بخت شکایت نه از آن دارم نه از…

ادامه مطلب

تا به زلفت پیچ وخم افتاده است

تا به زلفت پیچ وخم افتاده است در دلم اندوه وغم افتاده است بینم اندر بینی و ابروی تو معنی نون والقلم افتاده است دل…

ادامه مطلب

به ماه وسرو تو رانسبتی نبودگهی

به ماه وسرو تو رانسبتی نبودگهی نه سرو راست قبائی نه ماه را کلهی مگر که چشم تو دارد به عاشقان سرجنگ که صف کشیده…

ادامه مطلب

بس دل مرده زنده گردد باز

بس دل مرده زنده گردد باز گر دهانت به خنده گردد باز زلف تو سر کشی کند تا کی گو که تا سرفکنده گردد باز…

ادامه مطلب

با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار

با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار با خط و خالت مرا با سنبل وریحان چه کار سروقدی لاله خدی گلرخی نسرین بری…

ادامه مطلب

ای گدای در توهر شاهی

ای گدای در توهر شاهی نیست غیر از در توام راهی نه چمنراست چون قدت سروی نه فلک راست چون رخت ماهی نیست الا چه…

ادامه مطلب

ای دل به جان بکوش که اهل نظر شوی

ای دل به جان بکوش که اهل نظر شوی یعنی که خون شوی وز چشمم به در شوی فرموده دوست نیست به دیوانگان حرج کن…

ادامه مطلب

الامان از عشق و از آزار عشق

الامان از عشق و از آزار عشق سوختم سر تا بهپا از نار عشق شددلم خون وز چشمم شد برون آفرین برعشق و بر کردار…

ادامه مطلب

از غم تو بهدل ما گذرد

از غم تو بهدل ما گذرد آنچه از سنگ به مینا گذرد گذرد مژه ات از پرده دل همچو سوزن که ز دیبا گذرد شربتی…

ادامه مطلب

آتشی کز توگلستان من است

آتشی کز توگلستان من است چاه و زندان تو بستان من است زخم کز تیغ توباشد مرهم است درد کزعشق تودر مان من است هر…

ادامه مطلب

یک یار وفادار دراین شهر ندیدیم

یک یار وفادار دراین شهر ندیدیم وز گلشن این دهر به جز خار نچیدیم از سفره این بزم به جز زهر نخوردیم وز ساغر این…

ادامه مطلب

هر ناله ای که بربط وطنبور می کند

هر ناله ای که بربط وطنبور می کند پیغام دلبری است که مذکور می کند گوید که گر شوی توچوبهرام گورگیر ناگه شکار عاقبت گور…

ادامه مطلب

نه مشک ختا بوی موی تو دارد

نه مشک ختا بوی موی تو دارد نه ماه سما حسن روی تودارد نسیم سحر زنده ساز دلم را از آن روکه بوئی ز موی…

ادامه مطلب

ندیده روی دلبر را شدم از جان و دل عاشق

ندیده روی دلبر را شدم از جان و دل عاشق بلی عاشق چنین گردد اگر باشد کسی لایق ز هر جانب که آن خورشید تابد…

ادامه مطلب

مگومرا ز چه دلبر ز برجدا کرده

مگومرا ز چه دلبر ز برجدا کرده که هرچه کرده و زاین پس کندخدا کرده رسد به ساحل اگر کشتیت وگر شکند خدای کرده مفرما…

ادامه مطلب