دل از بت واز بت پرست اندر کلیسا برده ای

دل از بت واز بت پرست اندر کلیسا برده ای ما را هم از چشمان مست ازدست و از پا برده ای خم شد به…

ادامه مطلب

در دلم عشق آتشی افروخته

در دلم عشق آتشی افروخته کارزوهای دلم را سوخته گوئی استاد ازل جز جور و کین یار را درس دگر ناموخته چشم من آخر تلف…

ادامه مطلب

خیال رویتوبیرون نمی رودزدلم

خیال رویتوبیرون نمی رودزدلم بلی به عشق تو آمیخته است آب وگلم اگر که رشته عمر مرا ز هم گسلی گمان مدار که پیوند دوستی…

ادامه مطلب

چون به غم خو کرده دل شادی نمی خواهیم ما

چون به غم خو کرده دل شادی نمی خواهیم ما دل چودر بند است آزادی نمی خواهیم ما گشته ام از بخت بد در وادی…

ادامه مطلب

چنان اندر کمند طره جانان گرفتارم

چنان اندر کمند طره جانان گرفتارم که امید رهائی ره ندارد در دل زارم ز عشق مورخط یار ومار زلف دلدارم تو پنداری به گوشم…

ادامه مطلب

جان و دل گفتند جانان قیمت یک بوس کرد

جان و دل گفتند جانان قیمت یک بوس کرد من دل وجان دادمش آخر مرا مأیوس کرد هرکه بر رخسار دلبر زلفمشکین دید گفت پادشاه…

ادامه مطلب

تو از فرهاد دل بری نه شیرین

تو از فرهاد دل بری نه شیرین توبودی ویس پیش چشم رامین توکردی وکنی نه اختر و بخت شکایت نه از آن دارم نه از…

ادامه مطلب

تا به زلفت پیچ وخم افتاده است

تا به زلفت پیچ وخم افتاده است در دلم اندوه وغم افتاده است بینم اندر بینی و ابروی تو معنی نون والقلم افتاده است دل…

ادامه مطلب

به ماه وسرو تو رانسبتی نبودگهی

به ماه وسرو تو رانسبتی نبودگهی نه سرو راست قبائی نه ماه را کلهی مگر که چشم تو دارد به عاشقان سرجنگ که صف کشیده…

ادامه مطلب

بس دل مرده زنده گردد باز

بس دل مرده زنده گردد باز گر دهانت به خنده گردد باز زلف تو سر کشی کند تا کی گو که تا سرفکنده گردد باز…

ادامه مطلب

با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار

با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار با خط و خالت مرا با سنبل وریحان چه کار سروقدی لاله خدی گلرخی نسرین بری…

ادامه مطلب

ای گدای در توهر شاهی

ای گدای در توهر شاهی نیست غیر از در توام راهی نه چمنراست چون قدت سروی نه فلک راست چون رخت ماهی نیست الا چه…

ادامه مطلب

ای دل به جان بکوش که اهل نظر شوی

ای دل به جان بکوش که اهل نظر شوی یعنی که خون شوی وز چشمم به در شوی فرموده دوست نیست به دیوانگان حرج کن…

ادامه مطلب

الامان از عشق و از آزار عشق

الامان از عشق و از آزار عشق سوختم سر تا بهپا از نار عشق شددلم خون وز چشمم شد برون آفرین برعشق و بر کردار…

ادامه مطلب

از غم تو بهدل ما گذرد

از غم تو بهدل ما گذرد آنچه از سنگ به مینا گذرد گذرد مژه ات از پرده دل همچو سوزن که ز دیبا گذرد شربتی…

ادامه مطلب

آتشی کز توگلستان من است

آتشی کز توگلستان من است چاه و زندان تو بستان من است زخم کز تیغ توباشد مرهم است درد کزعشق تودر مان من است هر…

ادامه مطلب