هرکه را دیدم به دیدار رخت مشتاق بود

هرکه را دیدم به دیدار رخت مشتاق بود حسن رخسار تو از بس شهره آفاق بود ماه چون روی تو بود ار ماه مشکین زلف…

ادامه مطلب

نه همی دین و دل از ما برده ای

نه همی دین و دل از ما برده ای دین ودل از پیر وبرنا برده ای نه همی دل برده ای از بت پرست دل…

ادامه مطلب

نظر در آینه کن تا جمال خویش ببینی

نظر در آینه کن تا جمال خویش ببینی ز حسن خود شوی آگه به روز من بنشینی عدوی پیر وجوانی بلای تاب وتوانی به جلوه…

ادامه مطلب

من چیستم که دم زنم از عشق روی تو

من چیستم که دم زنم از عشق روی تو من کیستم که راه دهندم به کوی تو از هر طرف به سوی تو راه است…

ادامه مطلب

ماه رویت ز بسکه پر نوراست

ماه رویت ز بسکه پر نوراست شد یقینم که مادرت حور است شرح موی توسوره واللیل وصف روی تو آیه نور است موی تو نافه…

ادامه مطلب

گمانم اینکه دل دوست نیست مایل ما

گمانم اینکه دل دوست نیست مایل ما که روزگار نگردد به خواهش دل ما به غیر حسرت و اندوه ودرد ورنج وتعب ز زندگانی دنیا…

ادامه مطلب

گفتم به لاله داغ به دل بهر کیستی

گفتم به لاله داغ به دل بهر کیستی گفت از برای دوست مگر خود تو نیستی گفتم مگر که دوست چه کرده است با دلت…

ادامه مطلب

کند زلف تو گاهی سرکشی گه می کند پستی

کند زلف تو گاهی سرکشی گه می کند پستی بودچشم تومست ومی کند زلف تو بدمستی دل ازدست چو توماهی کجا کی جان برد سالم…

ادامه مطلب

فغان که دل به برم خون شد ازجفای فراق

فغان که دل به برم خون شد ازجفای فراق خدا به داد دل من دهد سزای فراق روای طبیب مده درد سر مرا وبه خویش…

ادامه مطلب

عاشق روی توام با کفر وایمانم چه کار

عاشق روی توام با کفر وایمانم چه کار می پرستم من تو را با این و با آنم چه کار گشته ام از دولت عشقت…

ادامه مطلب

شب شد وشمس منزوی گردید

شب شد وشمس منزوی گردید شبروان وقت شبروی گردید ای خوش آن چاکری که ازخدمت مورد لطف خسروی گردید روخیانت مکن که می ترسم رانده…

ادامه مطلب

زیر سرو و پای گل بنگر صفای لاله را

زیر سرو و پای گل بنگر صفای لاله را زن دوجام می که تا گیرد غم صد ساله را نوعروس باغ را با این سه…

ادامه مطلب

زاهدا کم کن بلنداقبال را تکفیر و رد

زاهدا کم کن بلنداقبال را تکفیر و رد نام او راحرز کن چون قل هوالله احد با گلی ومی اگر گوئی که ما دل بسته…

ادامه مطلب

روا نباشد اگر گویمت که مه روئی

روا نباشد اگر گویمت که مه روئی تو آفتابی وپرتو دهنده اوئی به سیر باغ وگلستان چه حاجت است تو را که سروقامت وگلچهر ویاسمین…

ادامه مطلب

دوش با خونین دل خود گفتگوئی داشتم

دوش با خونین دل خود گفتگوئی داشتم صوفی آسا تا سحرگه های و هوئی داشتم گفتم ای آشفته دل دیشب نمی دیدم ترا گفت جا…

ادامه مطلب

دلبری از زلفوخط وخال نباشد

دلبری از زلفوخط وخال نباشد سلطنت از تاج وتخت ومال نباشد دلبری از چیز دیگر است بتان را سلطنت الا ز ذوالجلال نباشد زهد فروشی…

ادامه مطلب

دل در آن طره ی گره گیر است

دل در آن طره ی گره گیر است جای دیوانه زیر زنجیر است چشم او گر بود غزال اما مژه اش همچوچنگل شیر است تیره…

ادامه مطلب

در شاه نشین دل من یار نشسته

در شاه نشین دل من یار نشسته نوری است فروزنده که در نار نشسته آن تازه گل آمد به کفم عاقبت الامر غم نیست به…

ادامه مطلب

خیز ای نگار باده بیاور پیش

خیز ای نگار باده بیاور پیش از شاه وشیخ وشحنه مکن تشویش دردمرا به باده بکن درمان مرهم مرا ز باده بنه بر ریش شهد…

ادامه مطلب

چون دلم شد عاشقت دانی که من چون کردمش

چون دلم شد عاشقت دانی که من چون کردمش کردمش خون و ز راه دیده بیرون کردمش چون تو را دیدم که داری طره زنجیرسان…

ادامه مطلب

چه خورده ای که ز رخ همچوارغوان شده ای

چه خورده ای که ز رخ همچوارغوان شده ای کجا بدی و به بزم که میهمان شده ای به مو چوسنبلی از رو چو گل…

ادامه مطلب

جز قد دلبر که داردطره های مشکبار

جز قد دلبر که داردطره های مشکبار کس درخت سرونشنیده است کآرد مشک بار سروجا گیرد کنار جوکنارم زآب چشم شد چو جوکان سرو بالایم…

ادامه مطلب

توبرانی اگر ز درما را

توبرانی اگر ز درما را نیست ره بر در دگر ما را شکری کز تونیست باشد زهر زهر تو هست چون شکرما را ازگدایان خاکسار…

ادامه مطلب

تا ز دلم خبر شوی آینه پیش روی نه

تا ز دلم خبر شوی آینه پیش روی نه رونق مشک تا بری شانه به چین موی نه خواهی اگر که بگذرد از سر سرو…

ادامه مطلب

بی سبب نبود که یار ازچشم خود دورم نمود

بی سبب نبود که یار ازچشم خود دورم نمود دیدچون مستاست وخنجر دار منظورم نمود خواستم کز شهد لبهایش دهان شیرین کنم تلخکام از مژه…

ادامه مطلب

به پیش آتش چهر توزلف تو دود است

به پیش آتش چهر توزلف تو دود است ز دود توست مرا دیده گریه آلود است تو رابه معرکه حاجت به خود وجوشن نیست که…

ادامه مطلب

بدبخت هر که بی هنر وبی ادب بود

بدبخت هر که بی هنر وبی ادب بود گر برگ و بر درخت نیارد حطب بود روز است وآفتاب بلند است وهر کسی روشن چراغ…

ادامه مطلب

این صنم کیست که غارتگر ایمان من است

این صنم کیست که غارتگر ایمان من است دل ودین از کف من برده پی جان من است چندبیمم دهی ازمحنت محشر زاهد به خدا…

ادامه مطلب

ای دل آزار مباش از پی آزار دلم

ای دل آزار مباش از پی آزار دلم که نباشد به کسی جز تو سروکار دلم باشد از ابروو مژگان به کفش تیر وکمان چشم…

ادامه مطلب

امروز عمر هم به فراق توشام شد

امروز عمر هم به فراق توشام شد درانتظار زندگی ما حرام شد ای ماه تا ز دیده من لایری شدی دل لامکان ودیده مرا لاینام…

ادامه مطلب

آشفتگی زلف تو آشفته ترم کرد

آشفتگی زلف تو آشفته ترم کرد لعل لب میگون تو خونین جگرم کرد از روز ازل دهر به شور و شرم انداخت تا از عدم…

ادامه مطلب

آری اگر ای بادز دلبر خبری کو

آری اگر ای بادز دلبر خبری کو داری اگر این تیره شب از پی سحری کو جانم به لب از حسرت وعمرم به سرآمد ای…

ادامه مطلب

هرکه را گم گشته دل پیدا کنش در زیر زلف

هرکه را گم گشته دل پیدا کنش در زیر زلف مختصر گویم مطول آمده تفسیر زلف چهر وزلفت را هر آنکس دیدرفت از کف دلش…

ادامه مطلب

نه همچوعارض تو به گلشن بود گلی

نه همچوعارض تو به گلشن بود گلی نه همچوطره تو به باغ است سنبلی نه چون قد تورسته سهی سروی از چمن نه صلصلی فکنده…

ادامه مطلب

نصیب جان ودلم شد بلای هجرت باز

نصیب جان ودلم شد بلای هجرت باز به وصل خود در دولت به رویمن کن باز نه روز رفته نه عمر گذشته باز آید توباز…

ادامه مطلب

من اگر دور از توام پیش توام

من اگر دور از توام پیش توام با همه بیگانه و خویش توام بی خبر از کفر ودینم کرده عشق این قدر دانم که درکیش…

ادامه مطلب

ما گنهکار وتوغفار گناهی چه غم است

ما گنهکار وتوغفار گناهی چه غم است ما خطا پیشه توما را چوپناهی چه غم است ز این غمینم که به من هیچ نداری سر…

ادامه مطلب

گفتی از چیست که شیرین سخنی

گفتی از چیست که شیرین سخنی ای صنم بسکه توشیرین دهنی وصف لعل شکرین تو مرا شهره کرده است به شیرین سخنی پیش زلفت ندهد…

ادامه مطلب

گفتم ای عشق ده مرا پندی

گفتم ای عشق ده مرا پندی گفت ازعقل شوبری چندی گفتمش با شکسته دل چکنم گفت او را بده به دلبندی شد تنم همچو کاه…

ادامه مطلب

کشدم بی تو بر بهشت ار میل

کشدم بی تو بر بهشت ار میل جای بادا به دوزخم در ویل وصف روی تو سوره والشمس شرح موی تو آیه واللیل راه دارد…

ادامه مطلب

فاش گویم عاشق رخسار دلبر گشته ام

فاش گویم عاشق رخسار دلبر گشته ام هرکجا بنشسته زاهدگفتا کافر گشته ام حاجت شمع وچراغم نیست در تاریک شب زآنکه من همسایه با ماه…

ادامه مطلب

عاشق رویتو راکاری به کفر ودین نباشد

عاشق رویتو راکاری به کفر ودین نباشد رهرو کوی تو را راهی به آن واین نباشد گو بهخسرو شکر ار شیرین نباشد نیست شکر گر…

ادامه مطلب

سیاووش است گردیده زره پوش

سیاووش است گردیده زره پوش ویا زلف است بردوش سیاووش تعالی الله از آن زلف وبناگوش که بردند از دلم صبر از سرم هوش نمی…

ادامه مطلب

ساقی ار باده دهی ساغر ما را خم کن

ساقی ار باده دهی ساغر ما را خم کن از دل ما غم واندوه جهان راگم کن شاه آگاه ز می خوردن ما می باشد…

ادامه مطلب

ز من بخت سیه برگشته چون برگشته مژگانت

ز من بخت سیه برگشته چون برگشته مژگانت دلم آشفته تر گردیده از زلف پریشانت الا ای شوخ سنگین دل سلامت جان برم مشکل از…

ادامه مطلب

روزگاری است که هیچم خبری از دل نیست

روزگاری است که هیچم خبری از دل نیست به کسی کار دل اینگونه چو من مشکل نیست باشد از حال من آنغرقه به دریا آگه…

ادامه مطلب

دوش ساقی پیشم آمد تاکه جام می دهد

دوش ساقی پیشم آمد تاکه جام می دهد گفتم ار خواهی که من نوشم بگو تا وی دهد می حرام آمد ولی درکیش من گردد…

ادامه مطلب

دلبر من نه ز جنس بشر است

دلبر من نه ز جنس بشر است مادرش حوری وغلمان پدر است قمری است ار به سر سروچمن به سر سرو قد او قمر است…

ادامه مطلب

دل در برم دیوانه شد زنجیر زلف یار کو

دل در برم دیوانه شد زنجیر زلف یار کو کرد آن صنم ترسا مرا زنار کو زنار کو گویند کز افغان من شب کس نخوابد…

ادامه مطلب

در نافه از خطا مشک می زدبسی دم از بو

در نافه از خطا مشک می زدبسی دم از بو بو برد چون ز زلفت از شرم شد سیه رو پیدا رخت به زلفت در…

ادامه مطلب