غزلیات – بابا فغانی
از گلم گلها شکفت و از مزارم لاله خاست
از گلم گلها شکفت و از مزارم لاله خاست کشت امیدم نگر کز اشک همچون ژاله خاست هر که بشنید آه سردم در دلش پیکان…
آتشکده دلی که درو منزل تو نیست
آتشکده دلی که درو منزل تو نیست بتخانه کعبه یی که درو محمل تو نیست مردن در آرزوی تو خوشتر ز عمر خضر خود زنده…
هلاک جانم از آن خط دلکشست هنوز
هلاک جانم از آن خط دلکشست هنوز اگر چه سبزه ی سیراب شد خوشست هنوز فدای آن گل رویم که دستزد نشدست خراب آن می…
هر زمان از عشق پاک آن شوخ با من خوشترست
هر زمان از عشق پاک آن شوخ با من خوشترست بیش خاصیت دهد هرچند می بیغش ترست شمع را هر ذره گر پروانه یی خیزد…
نظر بغیر نباشد اسیر بند ترا
نظر بغیر نباشد اسیر بند ترا بناز کس نکشد دل نیازمند ترا شکر لبان همه دارند بر کلام تو گوش چه لطف داد خدا لعل…
مه خورشدروی من دمی یک جا نمیگنجد
مه خورشدروی من دمی یک جا نمیگنجد چنان گرمست بر دلها که در دلها نمیگنجد نسیم دامنش گلزار گیتی برنمیآرد غبار موکبش در عرصهٔ غبرا…
معلم چون به تعلیم خط از دستش قلم گیرد
معلم چون به تعلیم خط از دستش قلم گیرد خط او بیند و تعلیم از آن مشگین رقم گیرد ستم گویند هر کس از معلم…
مرا به باده نه باغ و بهار شد باعث
مرا به باده نه باغ و بهار شد باعث بهار و باغ چه باشد که یار شد باعث رسیده بود گل آن سرو چون به…
ما ناکس و تو در پی بد گفتن اینچنین
ما ناکس و تو در پی بد گفتن اینچنین تا کی خطای ما نپذیرفتن اینچنین تا چند صلح و جنگ، چه داری بجان ما خندیدن…
گواه حال مستی بمکتب چشم پر خوابت
گواه حال مستی بمکتب چشم پر خوابت فروغ مجلس می گشت نور طاق محرابت چه شیرینیست در نازت که در هر کوچه شیرینی بدندان لب…
گر من ز شوق یار فرستم بیار خط
گر من ز شوق یار فرستم بیار خط یکحرف ازان ادا نشود در هزار خط خوش صفحه ییست روی تو یا رب که تا ابد…
کاکل به تاب رفته ز دام که جستهای
کاکل به تاب رفته ز دام که جستهای دیگر دل کدام پریشان شکستهای رنگین شدست دامن پاکت چه حالتست گویا که در میان دل ما…
عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد
عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ…
صبحست و جلوه داده مستان پیالهها را
صبحست و جلوه داده مستان پیالهها را روی از نشاط خندان، گلها و لالهها را در هر کنار جویی افتاده های و هویی مرغان بلند…
شب دیده ام مشاهده ی آن جمال داشت
شب دیده ام مشاهده ی آن جمال داشت هرچند گریه کرد و لیکن وصال داشت از نازکی نداشت تنش طاقت نظر حیران آن گلم که…
سرم در راه آن سرو خرامان خاک بایستی
سرم در راه آن سرو خرامان خاک بایستی بر او آمد شد آن قامت چالاک بایستی در آن دم کز هوای او گرفتم شاخ گل…
زبان در ذکر و در دل نقش زلف یار می بندم
زبان در ذکر و در دل نقش زلف یار می بندم مسلمانی اگر اینست من زنار می بندم بتنگ از من در و دیوار من…
روز گلگشتست و یاران برگ عشرت ساختند
روز گلگشتست و یاران برگ عشرت ساختند گلرخان رفتند و در گلزار صحبت ساختند کار افتادست عاشق را که در صحرا و باغ دلبران هر…
دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود
دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود صید کمند ما شده آیا چه دیده بود در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت سروی که…
دلم روانشد و جان هم ره سفر گیرد
دلم روانشد و جان هم ره سفر گیرد که از مسافر ره دور من خبر گیرد کف غبارم و جایی رسم بدولت عشق گرم نسیم…
دل از عیش جهان کندیم و ذوق بادهٔ نابش
دل از عیش جهان کندیم و ذوق بادهٔ نابش نمیارزد به ظلم شحنهٔ شب گشت مهتابش دلی کز روشنی هر ذرهاش صد شبچراغ ارزد چرا…
دارد نسیم گل دم جانبخش عیسوی
دارد نسیم گل دم جانبخش عیسوی تا بوی گل ز گلشن مقصود بشنوی آیینه ی جمال تو در چشم اهل دید دارد هزار جلوه ی…
خوبی بالتفات وفا کم نمی شود
خوبی بالتفات وفا کم نمی شود بنمای رخ که از تو صفا کم نمی شود صحبت بیاد و بوسه بپیغام تا بکی این غایبانه بازی…
خدا را صاف کن با ما دل بیکینهٔ خود را
خدا را صاف کن با ما دل بیکینهٔ خود را مدار از خاکساران در غبار آیینهٔ خود را دلم گنجینهٔ راز است و بر لب…
چه ترکیبست یا رب در ته پیراهن اندامش
چه ترکیبست یا رب در ته پیراهن اندامش که هوشم می رود هر جا که آید بر زبان نامش زد آتش در دلم یا رب…
چشمم دمی ز دیدن روی تو بس نکرد
چشمم دمی ز دیدن روی تو بس نکرد روی ترا که دید که بازش هوس نکرد عاشق ز کوی دوست نشد مایل حرم مرغ از…
تو و حسن و کامرنی من و عشق و نامرادی
تو و حسن و کامرنی من و عشق و نامرادی که بروی خویش بستم در خرمی و شادی ره و رسم نامرادی ز دل شکسته…
تا کی دل از هوا شنود بوی پیرهن
تا کی دل از هوا شنود بوی پیرهن پیش آی، کز قبا شنود بوی پیرهن تنها درآ به خلوت عاشق که همچو شمع میرد، گر…
بیگناهم خشم و نازت با من ای خود کام چیست
بیگناهم خشم و نازت با من ای خود کام چیست یک طمع ناکرده زان لب این همه دشنام چیست ناگزیده آن لب شیرین چه داند…
به رویم میشوی خندان و چشمم از تو خونریزست
به رویم میشوی خندان و چشمم از تو خونریزست در آب و آتشم میافگنی باز این چه انگیزست نداری تاب درد من برون آی از…
برغم من بحریفان می شبانه مکش
برغم من بحریفان می شبانه مکش مسوز جان من و آه عاشقانه مکش گذار تا بروم گرد بازی اسبت هوای ره مکن ایشوخ و تازیانه…
باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر
باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر وز ناله در هر کشوری افگنده غوغای دگر از شمع دولتخانهای سوزم به هر کاشانهای هر لحظه…
ایدل بتلخی شب هجران صبور باش
ایدل بتلخی شب هجران صبور باش این هم نواله ییست بنوش و شکور باش از دیده چون جدا شدی از دل جدا مشو خواهی که…
ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است
ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است وقت نشاط و باده پرستی گذشته است از آب زندگی چه حکایت کند کسی با دل شکسته…
آه آتشناک من بوی دل مجنون دهد
آه آتشناک من بوی دل مجنون دهد گر نسوزد دل، کجا این روشنی بیرون دهد بس محالست اینکه گردونم دهد نقد مراد او که تا…
آن گل از طرف کشت میآید
آن گل از طرف کشت میآید وه چه عنبرسرشت میآید بسته زنار و دل دگر کرده مست سوی کنشت میآید شب کجا باده خودرویی ای…
از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی
از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی بهر تو در متاع خود آتش زدیم و هیچ…
آبی که بسته اند بدلها دهان تست
آبی که بسته اند بدلها دهان تست نقدی که آن بدست نیاید میان تست آتش زند به دامن دلها هزار بار این خال نیلگون که…
یارم اگر بمهر کشد یا بکین چه باک
یارم اگر بمهر کشد یا بکین چه باک من کشته ی ملامت و دردم ازین چه باک در خنده اش هزار گشادست زیر لب از…
هرگز نیافت برگ گلی عندلیب تو
هرگز نیافت برگ گلی عندلیب تو ای غنچه ی شکفته فغان از رقیب تو تو شادمان بحسن و من از عشق داغ داغ آتش قرین…
هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون
هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون چون مرا بیند رود از ناز و باز آید برون چون برون آید بقصد کشتنم آن…
نشستی با شراب و رود تا در خونم افگندی
نشستی با شراب و رود تا در خونم افگندی بشو دست از وجود من که در جیحونم افگندی ز بزم خود چو موج آب و…
منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را
منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را چراغ دیدهٔ دل شد ز یُمن مقدمت روشن اثر بین…
معاذالله گرت با همدمان رغبت زیاد افتد
معاذالله گرت با همدمان رغبت زیاد افتد من بیتاب را از غصه آتش در نهاد افتد دلم خواهد که ساید دیده بر اندام سیمینت چه…
مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا
مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا ترا خوبی و ما را گرمی مهرت فزون بادا زجامت جرعه یی کز لعل نوشین چاشنی گیرد…
ماه من از خانه مست شب بهوای که شد
ماه من از خانه مست شب بهوای که شد ساقی بزم که گشت شمع سرای که شد دولت دیدار او باز کرا رخ نمود آینه…
لیلی اگر سنگ جفا بر کاسهٔ غافل زده
لیلی اگر سنگ جفا بر کاسهٔ غافل زده لیلی وشان سنگ ترا مجنون صفت بر دل زده هر جا که باشد رنگ و بو آورده…
گر به شمشیر جفا پاره کنی سینهٔ ما
گر به شمشیر جفا پاره کنی سینهٔ ما همچنان مهر تو ورزد دل بیکینهٔ ما رقم مهر و مه از سینهٔ افلاک رود نرود نقش…
کدام عید که حسن تو صد شهید ندارد
کدام عید که حسن تو صد شهید ندارد صباحتی که تو داری صباح عید ندارد غنیمتست زمانی مه جمال تو دیدن که عید وصل بتان…
عید است و هرسو جلوهگر شوخ دلارای دگر
عید است و هرسو جلوهگر شوخ دلارای دگر دارم من خونینجگر میل تماشای دگر چون عقد زلفی بنگرم پیچد دل غمپرورم ترسم که افتد در…