برغم من بحریفان می شبانه مکش

برغم من بحریفان می شبانه مکش مسوز جان من و آه عاشقانه مکش گذار تا بروم گرد بازی اسبت هوای ره مکن ایشوخ و تازیانه…

ادامه مطلب

باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر

باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر وز ناله در هر کشوری افگنده غوغای دگر از شمع دولتخانه‌ای سوزم به هر کاشانه‌ای هر لحظه…

ادامه مطلب

ایدل بتلخی شب هجران صبور باش

ایدل بتلخی شب هجران صبور باش این هم نواله ییست بنوش و شکور باش از دیده چون جدا شدی از دل جدا مشو خواهی که…

ادامه مطلب

ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است

ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است وقت نشاط و باده پرستی گذشته است از آب زندگی چه حکایت کند کسی با دل شکسته…

ادامه مطلب

آه آتشناک من بوی دل مجنون دهد

آه آتشناک من بوی دل مجنون دهد گر نسوزد دل، کجا این روشنی بیرون دهد بس محالست اینکه گردونم دهد نقد مراد او که تا…

ادامه مطلب

آن گل از طرف کشت می‌آید

آن گل از طرف کشت می‌آید وه چه عنبرسرشت می‌آید بسته زنار و دل دگر کرده مست سوی کنشت می‌آید شب کجا باده خودرویی ای…

ادامه مطلب

از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی

از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی بهر تو در متاع خود آتش زدیم و هیچ…

ادامه مطلب

آبی که بسته اند بدلها دهان تست

آبی که بسته اند بدلها دهان تست نقدی که آن بدست نیاید میان تست آتش زند به دامن دلها هزار بار این خال نیلگون که…

ادامه مطلب

یارم اگر بمهر کشد یا بکین چه باک

یارم اگر بمهر کشد یا بکین چه باک من کشته ی ملامت و دردم ازین چه باک در خنده اش هزار گشادست زیر لب از…

ادامه مطلب

هرگز نیافت برگ گلی عندلیب تو

هرگز نیافت برگ گلی عندلیب تو ای غنچه ی شکفته فغان از رقیب تو تو شادمان بحسن و من از عشق داغ داغ آتش قرین…

ادامه مطلب

هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون

هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون چون مرا بیند رود از ناز و باز آید برون چون برون آید بقصد کشتنم آن…

ادامه مطلب

نشستی با شراب و رود تا در خونم افگندی

نشستی با شراب و رود تا در خونم افگندی بشو دست از وجود من که در جیحونم افگندی ز بزم خود چو موج آب و…

ادامه مطلب

منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را

منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را چراغ دیدهٔ دل شد ز یُمن مقدمت روشن اثر بین…

ادامه مطلب

معاذالله گرت با همدمان رغبت زیاد افتد

معاذالله گرت با همدمان رغبت زیاد افتد من بیتاب را از غصه آتش در نهاد افتد دلم خواهد که ساید دیده بر اندام سیمینت چه…

ادامه مطلب

مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا

مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا ترا خوبی و ما را گرمی مهرت فزون بادا زجامت جرعه یی کز لعل نوشین چاشنی گیرد…

ادامه مطلب

ماه من از خانه مست شب بهوای که شد

ماه من از خانه مست شب بهوای که شد ساقی بزم که گشت شمع سرای که شد دولت دیدار او باز کرا رخ نمود آینه…

ادامه مطلب

لیلی اگر سنگ جفا بر کاسهٔ غافل زده

لیلی اگر سنگ جفا بر کاسهٔ غافل زده لیلی وشان سنگ ترا مجنون صفت بر دل زده هر جا که باشد رنگ و بو آورده…

ادامه مطلب

گر به شمشیر جفا پاره کنی سینهٔ ما

گر به شمشیر جفا پاره کنی سینهٔ ما همچنان مهر تو ورزد دل بی‌کینهٔ ما رقم مهر و مه از سینهٔ افلاک رود نرود نقش…

ادامه مطلب

کدام عید که حسن تو صد شهید ندارد

کدام عید که حسن تو صد شهید ندارد صباحتی که تو داری صباح عید ندارد غنیمتست زمانی مه جمال تو دیدن که عید وصل بتان…

ادامه مطلب

عید است و هرسو جلوه‌گر شوخ دلارای دگر

عید است و هرسو جلوه‌گر شوخ دلارای دگر دارم من خونین‌جگر میل تماشای دگر چون عقد زلفی بنگرم پیچد دل غم‌پرورم ترسم که افتد در…

ادامه مطلب

صبا برگ گلی سوی من مجنون نیندازد

صبا برگ گلی سوی من مجنون نیندازد که از خار دگر در رهگذارم خون نیندازد نیفتم هیچگه در بزم شمع خود چو پروانه که کس…

ادامه مطلب

شبانه می زده یی ماه من چنین پیداست

شبانه می زده یی ماه من چنین پیداست نشان باده ات از لعل آتشین پیداست همین بکینه ی ما تیر در کمان داری در ابرویت…

ادامه مطلب

سحر ز میکده گریان و دردناک شدم

سحر ز میکده گریان و دردناک شدم براه دوست فتادم چو اشک و خاک شدم چراغ دیده ی من شمع روی ساقی بود که زد…

ادامه مطلب

زبان بوصف جمال تو بر نمی آید

زبان بوصف جمال تو بر نمی آید که خوبی تو بتقریر در نمی آید هزار صورت اگر می کشد مصور صنع یکی ز شکل تو…

ادامه مطلب

روز از روز زبونتر کندم گردون بین

روز از روز زبونتر کندم گردون بین بخت فیروز نگر طالع روز افزون بین در رهم نیشتری خاست زهر قطره ی اشک اثر دیده ی…

ادامه مطلب

دوش آه من سر راهش برسم داد بست

دوش آه من سر راهش برسم داد بست باز کرد آن حلقه ی زلف و در بیداد بست خواستم از کاو کاو غمزه اش فریاد…

ادامه مطلب

دلم پیاله ی خون جام لاله گون چکنم

دلم پیاله ی خون جام لاله گون چکنم شراب در کف و سوز تو در درون چکنم به آتش دگری چون نمی روی از دل…

ادامه مطلب

دگرم ز روی ساقی چه گلی شکفت امشب

دگرم ز روی ساقی چه گلی شکفت امشب دل بیقرار در خون بچه روز خفت امشب به تبسم نهانی که زدی به گریهٔ من مژهٔ…

ادامه مطلب

دارد زبون بتیغ زبان طعنه گو مرا

دارد زبون بتیغ زبان طعنه گو مرا بستان بخیر ای اجل از دست او مرا یا رب چه کینه داشت بمن دشمنی که او شد…

ادامه مطلب

خوبان که ز ملک دلشان چشم خراجست

خوبان که ز ملک دلشان چشم خراجست حق نظرست آنکه ستانند نه باجست در دست طبیبست علاج همه دردی دردی که طبیبم دهد آنرا چه…

ادامه مطلب

حسن تو بچشم ما نگنجد

حسن تو بچشم ما نگنجد آن نور به هیچ جا نگنجد باز امشبم از خیال آن روی در دیده و دل صفا نگنجد بی مغز…

ادامه مطلب

چه بد گفتم که خونم زین جواب تلخ می‌ریزی

چه بد گفتم که خونم زین جواب تلخ می‌ریزی شکر داری و در جامم شراب تلخ می‌ریزی دلی دارم به صد جا داغ و طعن…

ادامه مطلب

چمن شکفت و نسیمی ز هر گلی برخاست

چمن شکفت و نسیمی ز هر گلی برخاست ز هر نهال گلی بانگ بلبلی برخاست نسیم صبح، دلاویز و مشگبیز آمد مگر ز سلسله ی…

ادامه مطلب

تو گفتی کز سر کوی تو رو گردان شوم روزی

تو گفتی کز سر کوی تو رو گردان شوم روزی ببویی قانع از آن خاک مشک افشان شوم روزی همان دل مرده ام گر با…

ادامه مطلب

تا کی ای غنچه دهن گوش بهر پند کنی

تا کی ای غنچه دهن گوش بهر پند کنی سخنی گو که زبان همه را بند کنی وقت آن شد که در آیی ز ره…

ادامه مطلب

بیخود شدم ز آمدنت باده چون کشم

بیخود شدم ز آمدنت باده چون کشم کامی از آن عذار و لب ساده چون کشم جانی که در ریاضت حاجت تمام سوخت پیش تو…

ادامه مطلب

به چشم من ز دگر روزها فزون شده‌ای

به چشم من ز دگر روزها فزون شده‌ای نظر در آینه افگن ببین که چون شده‌ای دگر به دیده چنانی که دل گمان دارد که…

ادامه مطلب

برون خرام و قدم نه رکاب زرین را

برون خرام و قدم نه رکاب زرین را نگارخانه ی چین ساز خانه ی زین را بپابوس تو دست از وجود خود شستم نثار، جوهر…

ادامه مطلب

باز آن مه در سمند ناز در جولان شده

باز آن مه در سمند ناز در جولان شده فتنه را سر کرده و سر فتنه ی دوران شده تا صف خوبان شهر آشوب را…

ادامه مطلب

ای هر قدم بخاک رهت بسملی دگر

ای هر قدم بخاک رهت بسملی دگر در خون ز ترکتاز تو هر سو دلی دگر شب نیست کز فروغ تو ای شمع انجمن پروانه…

ادامه مطلب

ای حدیثت شکر ناب چه شیرین‌سخنی

ای حدیثت شکر ناب چه شیرین‌سخنی که به شیرینی گفتار شکر می‌شکنی می.توان دید ز لطف بدنت جوهر جان جان من باد فدای تو چه…

ادامه مطلب

ای از لب تو خطبه کلام قدیم را

ای از لب تو خطبه کلام قدیم را باعث، رسوم شرع تو امید و بیم را اول عظیم داشته شأن ترا خدای وانگاه برفراشته عرش…

ادامه مطلب

امروز صفای دلم از سیمتنی بود

امروز صفای دلم از سیمتنی بود جانم پر از اندیشه ی نسرین بدنی بود چون دسته ی گل ساعدم از داغ نهانی آراسته زان دست…

ادامه مطلب

از کوی تو چون باد بر آشفتم و رفتم

از کوی تو چون باد بر آشفتم و رفتم گردی ز دل مدعیان رفتم و رفتم خون بسته دلم ته بته از داغ جدایی ایگل…

ادامه مطلب

یار را چون هوس صحبت درویشانست

یار را چون هوس صحبت درویشانست گر قدم رنجه کند دولت درویشانست جگر پاره و داغ دل خونابه چکان لاله ی عیش و گل عشرت…

ادامه مطلب

هرگز نظر به کام نیالوده‌ایم ما

هرگز نظر به کام نیالوده‌ایم ما فارغ نشین حسود که آسوده‌ایم ما زخم دل شکسته به الماس بسته‌ایم بر داغ‌های سینه نمک سوده‌ایم ما آب…

ادامه مطلب

هر دل که گرم از آتش پنهان من شود

هر دل که گرم از آتش پنهان من شود گر کافر فرنگ بود بت شکن شود از دل که بگسلم گره ی غم ز تیر…

ادامه مطلب

نشد جز درد و داغ عشق حاصل در سفر ما را

نشد جز درد و داغ عشق حاصل در سفر ما را که از هر شهر و یاری ماند داغی در جگر ما را اگر چه…

ادامه مطلب

مه من چند یار ارجمندان می توان بودن

مه من چند یار ارجمندان می توان بودن دمی هم بر مراد دردمندان می توان بودن بروی بلبلی گر بشکفد گل می کند کاری چه…

ادامه مطلب

مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست

مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست گو می تلخم مباش شربت دیدار هست ساقی ما بی‌طلب گر ندهد جرعه‌ای تشنه‌لبان را کجا قوت…

ادامه مطلب