هلاک جانم از آن خط دلکشست هنوز

هلاک جانم از آن خط دلکشست هنوز اگر چه سبزه ی سیراب شد خوشست هنوز فدای آن گل رویم که دستزد نشدست خراب آن می…

ادامه مطلب

هر زمان از عشق پاک آن شوخ با من خوشترست

هر زمان از عشق پاک آن شوخ با من خوشترست بیش خاصیت دهد هرچند می بیغش ترست شمع را هر ذره گر پروانه یی خیزد…

ادامه مطلب

نظر بغیر نباشد اسیر بند ترا

نظر بغیر نباشد اسیر بند ترا بناز کس نکشد دل نیازمند ترا شکر لبان همه دارند بر کلام تو گوش چه لطف داد خدا لعل…

ادامه مطلب

مه خورشدروی من دمی یک جا نمی‌گنجد

مه خورشدروی من دمی یک جا نمی‌گنجد چنان گرمست بر دل‌ها که در دل‌ها نمی‌گنجد نسیم دامنش گلزار گیتی برنمی‌آرد غبار موکبش در عرصهٔ غبرا…

ادامه مطلب

معلم چون به تعلیم خط از دستش قلم گیرد

معلم چون به تعلیم خط از دستش قلم گیرد خط او بیند و تعلیم از آن مشگین رقم گیرد ستم گویند هر کس از معلم…

ادامه مطلب

مرا به باده نه باغ و بهار شد باعث

مرا به باده نه باغ و بهار شد باعث بهار و باغ چه باشد که یار شد باعث رسیده بود گل آن سرو چون به…

ادامه مطلب

ما ناکس و تو در پی بد گفتن اینچنین

ما ناکس و تو در پی بد گفتن اینچنین تا کی خطای ما نپذیرفتن اینچنین تا چند صلح و جنگ، چه داری بجان ما خندیدن…

ادامه مطلب

گواه حال مستی بمکتب چشم پر خوابت

گواه حال مستی بمکتب چشم پر خوابت فروغ مجلس می گشت نور طاق محرابت چه شیرینیست در نازت که در هر کوچه شیرینی بدندان لب…

ادامه مطلب

گر من ز شوق یار فرستم بیار خط

گر من ز شوق یار فرستم بیار خط یکحرف ازان ادا نشود در هزار خط خوش صفحه ییست روی تو یا رب که تا ابد…

ادامه مطلب

کاکل به تاب رفته ز دام که جسته‌ای

کاکل به تاب رفته ز دام که جسته‌ای دیگر دل کدام پریشان شکسته‌ای رنگین شدست دامن پاکت چه حالتست گویا که در میان دل ما…

ادامه مطلب

عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد

عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ…

ادامه مطلب

صبحست و جلوه داده مستان پیاله‌ها را

صبحست و جلوه داده مستان پیاله‌ها را روی از نشاط خندان، گل‌ها و لاله‌ها را در هر کنار جویی افتاده های و هویی مرغان بلند…

ادامه مطلب

شب دیده ام مشاهده ی آن جمال داشت

شب دیده ام مشاهده ی آن جمال داشت هرچند گریه کرد و لیکن وصال داشت از نازکی نداشت تنش طاقت نظر حیران آن گلم که…

ادامه مطلب

سرم در راه آن سرو خرامان خاک بایستی

سرم در راه آن سرو خرامان خاک بایستی بر او آمد شد آن قامت چالاک بایستی در آن دم کز هوای او گرفتم شاخ گل…

ادامه مطلب

زبان در ذکر و در دل نقش زلف یار می بندم

زبان در ذکر و در دل نقش زلف یار می بندم مسلمانی اگر اینست من زنار می بندم بتنگ از من در و دیوار من…

ادامه مطلب

روز گلگشتست و یاران برگ عشرت ساختند

روز گلگشتست و یاران برگ عشرت ساختند گلرخان رفتند و در گلزار صحبت ساختند کار افتادست عاشق را که در صحرا و باغ دلبران هر…

ادامه مطلب

دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود

دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود صید کمند ما شده آیا چه دیده بود در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت سروی که…

ادامه مطلب

دلم روانشد و جان هم ره سفر گیرد

دلم روانشد و جان هم ره سفر گیرد که از مسافر ره دور من خبر گیرد کف غبارم و جایی رسم بدولت عشق گرم نسیم…

ادامه مطلب

دل از عیش جهان کندیم و ذوق بادهٔ نابش

دل از عیش جهان کندیم و ذوق بادهٔ نابش نمی‌ارزد به ظلم شحنهٔ شب گشت مهتابش دلی کز روشنی هر ذره‌اش صد شب‌چراغ ارزد چرا…

ادامه مطلب

دارد نسیم گل دم جانبخش عیسوی

دارد نسیم گل دم جانبخش عیسوی تا بوی گل ز گلشن مقصود بشنوی آیینه ی جمال تو در چشم اهل دید دارد هزار جلوه ی…

ادامه مطلب

خوبی بالتفات وفا کم نمی شود

خوبی بالتفات وفا کم نمی شود بنمای رخ که از تو صفا کم نمی شود صحبت بیاد و بوسه بپیغام تا بکی این غایبانه بازی…

ادامه مطلب

خدا را صاف کن با ما دل بی‌کینهٔ خود را

خدا را صاف کن با ما دل بی‌کینهٔ خود را مدار از خاکساران در غبار آیینهٔ خود را دلم گنجینهٔ راز است و بر لب…

ادامه مطلب

چه ترکیبست یا رب در ته پیراهن اندامش

چه ترکیبست یا رب در ته پیراهن اندامش که هوشم می رود هر جا که آید بر زبان نامش زد آتش در دلم یا رب…

ادامه مطلب

چشمم دمی ز دیدن روی تو بس نکرد

چشمم دمی ز دیدن روی تو بس نکرد روی ترا که دید که بازش هوس نکرد عاشق ز کوی دوست نشد مایل حرم مرغ از…

ادامه مطلب

تو و حسن و کامرنی من و عشق و نامرادی

تو و حسن و کامرنی من و عشق و نامرادی که بروی خویش بستم در خرمی و شادی ره و رسم نامرادی ز دل شکسته…

ادامه مطلب

تا کی دل از هوا شنود بوی پیرهن

تا کی دل از هوا شنود بوی پیرهن پیش آی، کز قبا شنود بوی پیرهن تنها درآ به خلوت عاشق که همچو شمع میرد، گر…

ادامه مطلب

بیگناهم خشم و نازت با من ای خود کام چیست

بیگناهم خشم و نازت با من ای خود کام چیست یک طمع ناکرده زان لب این همه دشنام چیست ناگزیده آن لب شیرین چه داند…

ادامه مطلب

به رویم می‌شوی خندان و چشمم از تو خونریزست

به رویم می‌شوی خندان و چشمم از تو خونریزست در آب و آتشم می‌افگنی باز این چه انگیزست نداری تاب درد من برون آی از…

ادامه مطلب

برغم من بحریفان می شبانه مکش

برغم من بحریفان می شبانه مکش مسوز جان من و آه عاشقانه مکش گذار تا بروم گرد بازی اسبت هوای ره مکن ایشوخ و تازیانه…

ادامه مطلب

باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر

باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر وز ناله در هر کشوری افگنده غوغای دگر از شمع دولتخانه‌ای سوزم به هر کاشانه‌ای هر لحظه…

ادامه مطلب

ایدل بتلخی شب هجران صبور باش

ایدل بتلخی شب هجران صبور باش این هم نواله ییست بنوش و شکور باش از دیده چون جدا شدی از دل جدا مشو خواهی که…

ادامه مطلب

ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است

ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است وقت نشاط و باده پرستی گذشته است از آب زندگی چه حکایت کند کسی با دل شکسته…

ادامه مطلب

آه آتشناک من بوی دل مجنون دهد

آه آتشناک من بوی دل مجنون دهد گر نسوزد دل، کجا این روشنی بیرون دهد بس محالست اینکه گردونم دهد نقد مراد او که تا…

ادامه مطلب

آن گل از طرف کشت می‌آید

آن گل از طرف کشت می‌آید وه چه عنبرسرشت می‌آید بسته زنار و دل دگر کرده مست سوی کنشت می‌آید شب کجا باده خودرویی ای…

ادامه مطلب

از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی

از گریه سوختیم و تو آهی نمی کنی در آب و آتشیم و نگاهی نمی کنی بهر تو در متاع خود آتش زدیم و هیچ…

ادامه مطلب

آبی که بسته اند بدلها دهان تست

آبی که بسته اند بدلها دهان تست نقدی که آن بدست نیاید میان تست آتش زند به دامن دلها هزار بار این خال نیلگون که…

ادامه مطلب

یارم اگر بمهر کشد یا بکین چه باک

یارم اگر بمهر کشد یا بکین چه باک من کشته ی ملامت و دردم ازین چه باک در خنده اش هزار گشادست زیر لب از…

ادامه مطلب

هرگز نیافت برگ گلی عندلیب تو

هرگز نیافت برگ گلی عندلیب تو ای غنچه ی شکفته فغان از رقیب تو تو شادمان بحسن و من از عشق داغ داغ آتش قرین…

ادامه مطلب

هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون

هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون چون مرا بیند رود از ناز و باز آید برون چون برون آید بقصد کشتنم آن…

ادامه مطلب

نشستی با شراب و رود تا در خونم افگندی

نشستی با شراب و رود تا در خونم افگندی بشو دست از وجود من که در جیحونم افگندی ز بزم خود چو موج آب و…

ادامه مطلب

منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را

منور ساختی ای شمع خوبان محفل ما را فروغ مطلع خورشید دادی منزل ما را چراغ دیدهٔ دل شد ز یُمن مقدمت روشن اثر بین…

ادامه مطلب

معاذالله گرت با همدمان رغبت زیاد افتد

معاذالله گرت با همدمان رغبت زیاد افتد من بیتاب را از غصه آتش در نهاد افتد دلم خواهد که ساید دیده بر اندام سیمینت چه…

ادامه مطلب

مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا

مدامت چهره گلگون از شراب لاله گون بادا ترا خوبی و ما را گرمی مهرت فزون بادا زجامت جرعه یی کز لعل نوشین چاشنی گیرد…

ادامه مطلب

ماه من از خانه مست شب بهوای که شد

ماه من از خانه مست شب بهوای که شد ساقی بزم که گشت شمع سرای که شد دولت دیدار او باز کرا رخ نمود آینه…

ادامه مطلب

لیلی اگر سنگ جفا بر کاسهٔ غافل زده

لیلی اگر سنگ جفا بر کاسهٔ غافل زده لیلی وشان سنگ ترا مجنون صفت بر دل زده هر جا که باشد رنگ و بو آورده…

ادامه مطلب

گر به شمشیر جفا پاره کنی سینهٔ ما

گر به شمشیر جفا پاره کنی سینهٔ ما همچنان مهر تو ورزد دل بی‌کینهٔ ما رقم مهر و مه از سینهٔ افلاک رود نرود نقش…

ادامه مطلب

کدام عید که حسن تو صد شهید ندارد

کدام عید که حسن تو صد شهید ندارد صباحتی که تو داری صباح عید ندارد غنیمتست زمانی مه جمال تو دیدن که عید وصل بتان…

ادامه مطلب

عید است و هرسو جلوه‌گر شوخ دلارای دگر

عید است و هرسو جلوه‌گر شوخ دلارای دگر دارم من خونین‌جگر میل تماشای دگر چون عقد زلفی بنگرم پیچد دل غم‌پرورم ترسم که افتد در…

ادامه مطلب

صبا برگ گلی سوی من مجنون نیندازد

صبا برگ گلی سوی من مجنون نیندازد که از خار دگر در رهگذارم خون نیندازد نیفتم هیچگه در بزم شمع خود چو پروانه که کس…

ادامه مطلب

شبانه می زده یی ماه من چنین پیداست

شبانه می زده یی ماه من چنین پیداست نشان باده ات از لعل آتشین پیداست همین بکینه ی ما تیر در کمان داری در ابرویت…

ادامه مطلب