غزلیات اهلی شیرازی
هرگز از بخت نیامد قدحی در دستم
هرگز از بخت نیامد قدحی در دستم که بدیوانگی عاقبتش نشکستم وه که چندان برخ جام من باده پرست روزن دیده گشادم که در دل…
هرچند که دیدم همه جور و ستم از تو
هرچند که دیدم همه جور و ستم از تو بازآ که گناه از من و لطف و کرم از تو پیش آ قدمی تا بسپارم…
هر کدورت که نصیب من دلخسته شود
هر کدورت که نصیب من دلخسته شود چون بمیخانه روم پاک ز دل شسته شود تا مرا در جگر آتش بود از شوق رخت کی…
نیست جان رفتن که نور از چشم روشن میرود
نیست جان رفتن که نور از چشم روشن میرود این بود کان نور چشم از دیده من میرود دست من گیرید یا دامان او کز…
نه عاشق است که واله بر وی چون مه تست
نه عاشق است که واله بر وی چون مه تست که مرده متحرک چو سایه همره تست طبیب من بتغافل نپرسی احوالم وگرنه حال که…
نصیب ما ز ازل درد و داغ و هجران شد
نصیب ما ز ازل درد و داغ و هجران شد نصیبه ازل است این ملول نتوان شد شکستگان محبت ره عدم رفتند دل شکسته ماهم…
ناصح چو دل نماند نصیحت چه فایده
ناصح چو دل نماند نصیحت چه فایده پندم مده به هرزه که تیرم ز شست رفت چون ماه نو بمهر تو دل صاف کرده ایم…
مه دو هفته اگر رفت عمر ساقی باد
مه دو هفته اگر رفت عمر ساقی باد اگر ستاره نماند آفتاب باقی باد خوش است دولت وصلت گر اتفاق افتد مرا سعادت این دولت…
من لاف تقوی تا بکی در خرمن طاعت زنم
من لاف تقوی تا بکی در خرمن طاعت زنم کو برق آتش سوز من کاتش زند در خرمنم آواره چون مجنون شدم نگرفت کرد امن…
من اگر شکسته عهدم تو وفای خود نگه کن
من اگر شکسته عهدم تو وفای خود نگه کن به خطای من چه بینی به عطای خود نگه کن به ره تو شهسوارا ز فرشته…
مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود
مشاطه تو جلوه ناز ای پسر بود طاووس را چه حاجت مشاطه گر بود با سایه همرهی نکنم شب بکوی تو صاحب نظر ز سایه…
مرغ دلم که کشته شد از چشم مست تو
مرغ دلم که کشته شد از چشم مست تو در خون و خاک چند بغلطد ز دست تو بنشین دمی و مجلس ما را فروغ…
محبوب من چه حاجت گفتن بود که کیست
محبوب من چه حاجت گفتن بود که کیست چون آفتاب بر همه روشن بود که کیست کوته نظر مشاهده برق عیش کرد ما را نظر…
ما فیض دل و فیض الهی همه داریم
ما فیض دل و فیض الهی همه داریم جز بخت دگر هرچه تو خواهی همه داریم در کنج دل ماست هر آن نقد که خواهی…
لیلی نبودش این نمک شیرین چنین زیبا نشد
لیلی نبودش این نمک شیرین چنین زیبا نشد خواه از عرب خواه از عجم چون او کسی پیدا نشد تا وحشت مردم بود الفت نگیرد…
گهی که زلف بر آن روی مهوش افتاده
گهی که زلف بر آن روی مهوش افتاده هزار سوخته را جان در آتش افتاده بصد هزار جفا ای غزال مشکین بو خوشم که با…
گشتیم پیر و یار همان نوجوان که بود
گشتیم پیر و یار همان نوجوان که بود مردیم و آرزوی دل ما همان که بود ای سرو، نرگس تو مرا کشت یا قدت؟ بهر…
گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت
گرچه در غارت جان است دو چشم سیهت سر آن چشم سیه گردم و روی چو مهت حاجت صور و دم عیسی مریم نبود مرده…
گر نه کافر بچه یی آتش دل تیز مکن
گر نه کافر بچه یی آتش دل تیز مکن کعبه بر هم مزن آتشکده انگیز مکن مرهم ریش دلم کز سخن تلخ کنی باری از…
گر فراغت طلبی همنفس رندان باش
گر فراغت طلبی همنفس رندان باش سر و سامان بهل و بیسر و بیسامان باش بارخ مغبچکان کنج خرابات خوشست گنج اگر با تو بود…
گر چون مسیح از لطف او بر اوج افلاکیم ما
گر چون مسیح از لطف او بر اوج افلاکیم ما یک ذره خاکیم از زمین آخر همان خاکیم ما با آن گل گلزار جان کس…
گر با تو نیم دولتم ایشوخ بس است این
گر با تو نیم دولتم ایشوخ بس است این کز دور مرا بینی و گویی چه کس است این گفتی که شبت ناله بسی پست…
کی از لعل تو جان من بیک دیدن بیاساید
کی از لعل تو جان من بیک دیدن بیاساید بیا لب بر لب من نه که جان من بیاساید ترا کاین گلشن خوبی بود از…
کسی که حق حریفان مهربان نشناخت
کسی که حق حریفان مهربان نشناخت سزاست گر جگرش جور ناکسان خون ساخت دریغ نیست مرا جان اگر چه دیر نماند دریغ صحبت دیرین و…
کدام زخم که بر من ز دلستانی نیست
کدام زخم که بر من ز دلستانی نیست کدام خاک کش از خون ما نشانی نیست بخوشدلی نه که خاموشم از تو چون صورت هزار…
قد بین و رخ ببین و لب جانفزا ببین
قد بین و رخ ببین و لب جانفزا ببین آن چشم مست و آن نگه دلربا ببین اجزای حسن او همه یک یک نگاه کن…
غم چون تو آفتابی ز جهان پسند دارم
غم چون تو آفتابی ز جهان پسند دارم من اگر چو ذره پستم نظری بلند دارم دل ریش من متاعی نبود ولی مکن رد که…
عمریکه بیرخت من درمانده بوده ام
عمریکه بیرخت من درمانده بوده ام در حیرتم که بیتو چرا زنده بوده ام از من متاب روی که در ملک دلبری هر کس که…
عاقبت داغ دل ما بدوا هم برسد
عاقبت داغ دل ما بدوا هم برسد وین کدورت که تو بینی بصفاهم برسد گرچه طوفان بلا وقت مرا برهم زد وقت برگشتن طوفان بلاهم…
طوفان کنم از اشک و رخ خاک بشویم
طوفان کنم از اشک و رخ خاک بشویم گرد غم و محنت ز جهان پاک بشویم گر بحر سرشکم به فلک موج بر آرد نقش…
شیوه خوبی لیلی همه کس چون داند؟
شیوه خوبی لیلی همه کس چون داند؟ حالتی هست جز از حسن که مجنون داند آنچه در جان خراب و دل پرخون من است هم…
شکر خدا که چشم تو بر ما فتاد باز
شکر خدا که چشم تو بر ما فتاد باز دست دعای ما در دولت گشاد باز گویی ببرد از دل ما هر غمی که بود…
شانه میخواهم که دم زان کاکل پُرخم زند
شانه میخواهم که دم زان کاکل پُرخم زند پر زبان تیزست ترسم عالمی بر هم زند چیست دانی نسبت آب خضر با لعل تو مردهای…
سوختم از نوش وصلت کارزو میداشتم
سوختم از نوش وصلت کارزو میداشتم زهر من بود آنچه من تریاک می پنداشتم از ملامت کس نمی گردد چو مجنون گرد من بسکه من…
سرو من بنمای قد و خجلت شمشاد ده
سرو من بنمای قد و خجلت شمشاد ده برفشان دستی برقص و عالمی بر باد ده تو نه آن مرغی که صید کس شوی از…
سحر چو آه من می پرست میخیزد
سحر چو آه من می پرست میخیزد بهر که میوزد از خواب مست میخیزد کسیکه با تو چو یاری نشست و خاست کند چه جای…
ساقی ز زهر چشم بمن قهر میکند
ساقی ز زهر چشم بمن قهر میکند تریاک باده در دهنم زهر میکند خورشید من جهان جمال است اگرچه ماه خود را بحسن شهره صد…
زاهد، مرا که بیدل و دین آفریده اند
زاهد، مرا که بیدل و دین آفریده اند عیبم چه میکنی که چنین آفریده اند روی تو بود قبله گه آسمانیان روزی که آسمان و…
ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو
ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو اگر مهر تو و بخت من بد روز…
روزی که ماه ابروی آن شوخ کم نمود
روزی که ماه ابروی آن شوخ کم نمود روزی بما گذشت که صد سال غم نمود در سینه تخم مهر چه حاصل دهد که بخت…
رشک رقیب تا کیم ای بیوفا کشد
رشک رقیب تا کیم ای بیوفا کشد خواهم اجل رقیب ترا یا مرا کشد میرم ز درد اگر بتو گوید کسی سخن غیرت بلاست وه…
دیده بوصل آرمید دل نشود خوش هنوز
دیده بوصل آرمید دل نشود خوش هنوز آب ز سر برگذشت در جگر آتش هنوز آ]وی سرگشته شد کشته به تیر نظر گر نبرد ترک…
دور از تو شب و روز مرا خواب حرام است
دور از تو شب و روز مرا خواب حرام است من خود چه شناسم که شب و روز کدام است شد نامزد از عشق توام…
دل که خونم خورد ای حور نه پنداری ازوست
دل که خونم خورد ای حور نه پنداری ازوست او که جا در دل من ساخته خونخواریی ازوست تهمت وصل کشم زانکه ز بس بندگیم…
دل جگر سوخته از جان سیه بخت من است
دل جگر سوخته از جان سیه بخت من است جان هم آغشته بخون از دل جان سخت من است صورت حال چه پوشم که عیانست…
در وقت گل چو غنچه چرا دل فسردهای
در وقت گل چو غنچه چرا دل فسردهای جامی بکش بشادی گل ورنه مردهای ساقی شراب تلخ ترا خوشگوار نیست عیب نمیکنم که چو من…
آگه از شمع رخش هم عاشقی چون من شود
آگه از شمع رخش هم عاشقی چون من شود هر کجا در گیرد آتش سوزاو روشن شود یارمیباید که باشد، خانه گو ویرانه باش زانکه…
آشفته ام از هجر و تو آشفته تر از من
آشفته ام از هجر و تو آشفته تر از من من بیخبر از خویش و تو هم بیخبر از من گفتم که صنوبر غم قدت…
از سایه خود میرمد دل کز رقیب آزرده شد
از سایه خود میرمد دل کز رقیب آزرده شد سگ داند از پی سایه را صیدی که پیکان خورده شد گر کوه بشکافد جگر صاحب…
از بیم غصه شب و خوف ملال روز
از بیم غصه شب و خوف ملال روز روزم خیال شب کشد و شب خیال روز آسوده خسته یی که بخواب عدم بود وارسته از…