کمال صنع الهی در آن جمال بود

کمال صنع الهی در آن جمال بود که حسن و خال و خطش جمله بر کمال بود کرا مجال چو پروانه وصل آن شمع است…

ادامه مطلب

کس از فراغ تو عیش و فراغ را چکند

کس از فراغ تو عیش و فراغ را چکند می طرب چه خورد گشت باغ را چکند کجا فراغ بود بی رخ تو عاشق را…

ادامه مطلب

قومی نشسته با تو و می نوش میکنند

قومی نشسته با تو و می نوش میکنند قومی برون در سخنی گوش میکنند من خود هلاک آنکه ز دورت نظر کنم مردم خیال بوسه…

ادامه مطلب

غیر سوز و گریه کار عاشق درمانده چیست

غیر سوز و گریه کار عاشق درمانده چیست ای گل رعنا ترا بر گریه ما خنده چیست باغبان گل زد در گلزار را در عهد…

ادامه مطلب

عیب دلم کند آن کز دل خبر ندارد

عیب دلم کند آن کز دل خبر ندارد یا درد دل نداند یا دل مگر ندارد پنهان شدی پری را از حسن و ناز نبود…

ادامه مطلب

عرش و معراج نه در خورد من زار بود

عرش و معراج نه در خورد من زار بود عرش من کرسی و معراج سردار بود سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود رشته…

ادامه مطلب

عاشق دم کشتن ز جان آسان برآید همچو شمع

عاشق دم کشتن ز جان آسان برآید همچو شمع بر کرسی دار فنا خندان برآید همچو شمع ظاهر بمردم کی کنم زخمی که پنهان خورده…

ادامه مطلب

صد بار اگر از جور توام خون رود از دل

صد بار اگر از جور توام خون رود از دل از در چو درآیی همه بیرون رود از دل بس خون دلی بایدم از دیده…

ادامه مطلب

شمعی که ز سوز دل گرمش خبری هست

شمعی که ز سوز دل گرمش خبری هست زان است که با عاشق خویشش نظری هست ناصح چه ملامت کنی ام روی نکو بین جز…

ادامه مطلب

شب همچو شمع آتش آهم زبانه زد

شب همچو شمع آتش آهم زبانه زد تیر مراد در دل شب بر نشانه زد با آفتاب خویش شود همنفس چو صبح در عشق هرکه…

ادامه مطلب

سوختم چون لاله چشمی بر دل چاکم فکن

سوختم چون لاله چشمی بر دل چاکم فکن یا برآر از خاک یا یکباره در خاکم فکن چون بخاکم گر زنده خواهی دیگرم قطره یی…

ادامه مطلب

سکون خاطر من بی تو سرو قامت نیست

سکون خاطر من بی تو سرو قامت نیست چو باد یک نفسم بی تو استقامت نیست به جرم عشق اگر من سزای سوختنم تو خود…

ادامه مطلب

سر به جای پای در میخانه می‌باید نهاد

سر به جای پای در میخانه می‌باید نهاد جای مردان را قدم مردانه می‌باید نهاد گر خراباتی و مستی جامهٔ رندی بپوش ورنه این زهد…

ادامه مطلب

ساقیا مستم لب خود از لب من دور دار

ساقیا مستم لب خود از لب من دور دار ورنه گر گستاخیی آید ز من معذور دار دردمند عشق را راحت گر از بیداد تست…

ادامه مطلب

زنده می‌سازد لب او خلق و ما را می‌کشد

زنده می‌سازد لب او خلق و ما را می‌کشد وای بر جان کسی کورا مسیحا می‌کشد کاش یوسف در میان ناید که آن دست و…

ادامه مطلب

ز سنگ دل شکنان دل حزین چرا داریم

ز سنگ دل شکنان دل حزین چرا داریم که سنگ می شکند شیشه یی که ما داریم بیا که ساقی ما را شکایت از کس…

ادامه مطلب

روی نیاز ما همه دم بر زمین بود

روی نیاز ما همه دم بر زمین بود هر کو نیازمند بتان شد چنین بود در خاک کشتگان غم از داغ حسرتت صد دوزخ نهفته…

ادامه مطلب

رفتی و کنار از من دیوانه گرفتی

رفتی و کنار از من دیوانه گرفتی کردی سفر از چشم و بدل خانه گرفتی چون مهر نمودی و من از خویش بریدم بد مهر…

ادامه مطلب

دیوانه عشقم دهن از خنده نبندم

دیوانه عشقم دهن از خنده نبندم گریند بمن مردم و من برهمه خندم داغی که مرا هست رقیب از تو مبیناد کاین داغ جگر سوز…

ادامه مطلب

دوستان خواب اجل بی وصل یارم آرزوست

دوستان خواب اجل بی وصل یارم آرزوست بیقرارم دور ازو یکدم قرارم آرزوست کار او جور است بامن جان بنومیدی کنم ورنه چون شد مهربان…

ادامه مطلب

دلا، خار ستم از پا برون خواهد شدن وقت است

دلا، خار ستم از پا برون خواهد شدن وقت است غمی کز دل نشد هرگز کنون خواهد شدن وقت است خزان غم ورق گرداند و…

ادامه مطلب

دل خورد غم که چرا مرده صفت خاک شود

دل خورد غم که چرا مرده صفت خاک شود زنده چون شمع بسوزش که زغم پاک شود نه من از زخم فراق تو جگر چاک…

ادامه مطلب

دش از داغت زمانی در غم دل بوده ام

دش از داغت زمانی در غم دل بوده ام سوختم زین غم که یکدم از تو غافل بوده ام ناصحا مهر پریرویان مرا دیوانه کرد…

ادامه مطلب

در عهد تو آسوده کس از داغ ستم نیست

در عهد تو آسوده کس از داغ ستم نیست گر سنگ سیاه است که بی آتش غم نیست خاک قدمت هرکه شود بگذرد از عرش…

ادامه مطلب

اکنون که تنها دیدمت لطف ارنه آزاری بکن

اکنون که تنها دیدمت لطف ارنه آزاری بکن سنگی بزن تلخی بگو تیغی بکش کاری بکن گیرم نداری میل من ایمردم چشم کسی از گوشه…

ادامه مطلب

از قبول دگران طبع ملول است مرا

از قبول دگران طبع ملول است مرا ور تو رد می کنیم عین قبول است مرا خیره چشمی است بخورشید جمال تو نظر چکنم مردمک…

ادامه مطلب

از جوش گریه دارم پیشت خروش امشب

از جوش گریه دارم پیشت خروش امشب بنشین تو لیک سویم بنشان ز جوش امشب دوش از خمار هجرت صد درد سر کشیدم پیش آ…

ادامه مطلب

از بتان دل برکنم گویم مسلمان دگر

از بتان دل برکنم گویم مسلمان دگر ناگهان روی ترا بینم پشیمان دگر تا دل آزاده در زنجیر زلفت بسته ام با خود از دیوانگی…

ادامه مطلب

در زیر زلف روی تو چون گل شکفته است

در زیر زلف روی تو چون گل شکفته است گل بین که زیر سایه سنبل شکفته است مشکل که از رخ تو کسی را گل…

ادامه مطلب

داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد

داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد آخر شرار آتش ما در تو کار کرد گفتم که جان بپای تو خورشید رخ دهم طالع…

ادامه مطلب

خوش نیست بی تو ساقی گر بزم خلد باقی است

خوش نیست بی تو ساقی گر بزم خلد باقی است از صحبت دو عالم مقصود روی ساقی است خاکم بباد دادی دامن فشاندی اما تا…

ادامه مطلب

خورشید صفت با همه کس مهر نمایی

خورشید صفت با همه کس مهر نمایی چون تیغ زنی از سر کین سوی من آیی تا واقف حالم بدهم جان بتو کز شوق من…

ادامه مطلب

خنده یی کردی چو گل مارا چو بلبل سوختی

خنده یی کردی چو گل مارا چو بلبل سوختی شوخیی کردی و گل را شیوه یی آموختی بود با خوبان عالم صد نظر بازی مرا…

ادامه مطلب

حسن کس از دلم آن شکل و شمایل نبرد

حسن کس از دلم آن شکل و شمایل نبرد مرهم درد توام وصل کس از دل نبرد هیچ دل جان نبرد از غم عشق تو…

ادامه مطلب

چون غنچه صد دل پاره شد لب ناگشودن مشکل است

چون غنچه صد دل پاره شد لب ناگشودن مشکل است با این پریشان خاطری مجموع بودن مشکل است از غمزه چشم خوشت نتوان که دل…

ادامه مطلب

چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست

چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست ز آشنایی او چاره جز جدایی نیست گذشتم از غم آن گل زرشک غیر ولی ز خار خار…

ادامه مطلب

چو به تیغ کین ز خشمم بسر رکاب آیی

چو به تیغ کین ز خشمم بسر رکاب آیی بخدا که پیش چشمم به از آفتاب آیی همه دم چو برق تازی بسرم چه گرمیست…

ادامه مطلب

چند نالم ز غم و شهر پر آوازه کنم

چند نالم ز غم و شهر پر آوازه کنم چون سگان ریش کهن را بزبان تازه کنم عشق تو (گشت) چو پروانه مرا بهر جلال…

ادامه مطلب

چشم مجنون هرچه بیند صورت لیلی بود

چشم مجنون هرچه بیند صورت لیلی بود خوش بود صورت پرستی گر بدین معنی بود من ز آب و رنگ حسن ساقی خود یافتم آنچه…

ادامه مطلب

جز داغ دلم چراغ شب نیست

جز داغ دلم چراغ شب نیست وز طالع تیره این عجب نیست گر با سگت از ادب زنم دم او عفو کند ولی ادب نیست…

ادامه مطلب

جان آفرین که جان همه عالم آفرید

جان آفرین که جان همه عالم آفرید جان مرا ز محنت و درد و غم آفرید یکذره و هزار غمم کافتاب صبح در ذره یی…

ادامه مطلب

تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه

تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه به چه حیله پیشت آیم چه سخن کنم بهانه هوس فسانه یا رب شودت…

ادامه مطلب

تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد

تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد از نکهت پیراهنش چشم پدر روشن نشد اول زرشک دوستی فرزند آدم کشته شد تا تیغ…

ادامه مطلب

تا غرق بحر خون نشوی از جفای کس

تا غرق بحر خون نشوی از جفای کس بیگانه شو ز خلق و مشو آشنای کس گنج نهان عشق بکس فاش چون کنم من بر…

ادامه مطلب

تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ

تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ عاشق کشی از سر بنه عاشق نو از در درآ بی صورت…

ادامه مطلب

پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو

پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو چاه در راه است چون یوسف بخوبی گم مشو در بهشت آدم بیک گندم چو ارزانی…

ادامه مطلب

بیا و درد هجران را دوا ده

بیا و درد هجران را دوا ده ز شربتخانه وصلم شفا ده غم عاشق کشت داد جفا داد تو بر عکس ایپری داد وفا ده…

ادامه مطلب

بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود

بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود جان به شکرانه دهد هر که سبکروح بود مردم ای مرهم دل عاقبت انصاف بده دل…

ادامه مطلب

به اعتقاد وفا بر کس اعتماد مکن

به اعتقاد وفا بر کس اعتماد مکن گر اعتماد کنی هم باعتقاد مکن چو آخرم بجز از زهر غم نخواهی داد دل مرا هم از…

ادامه مطلب

بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو

بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو چه کرده ام که جدا مانده ام ز صحبت تو فراق روی تو کرده است حالم آشفته مپرس حال…

ادامه مطلب