غزلیات اهلی شیرازی
چند فتد به کشتنم زلف تو ماه برطرف
چند فتد به کشتنم زلف تو ماه برطرف روی تو میکشد مرا زلف سیاه برطرف چشم خوش تو برد دل تهمت او بخط فکند چون…
چشم زناز یوسفش سوی پدر نمی فتد
چشم زناز یوسفش سوی پدر نمی فتد ناز ببین که بر پدر چشم پسر نمی فتد منتظرم ولی تو کی چشم بچشم من کنی کاین…
جدایی از درت جانا بزهر آلوده تیرم به
جدایی از درت جانا بزهر آلوده تیرم به که چون دور از تو خواهم ماند باری گر بمیرم به روا باشد که چون یادت دهند…
توبه کردم از می و معشوق سرمستم دگر
توبه کردم از می و معشوق سرمستم دگر توبه یی هرگز نکردم من که نشکستم دگر ذره خاکم ولی تا جذبه مهرم رسید آنچنان برخاستم…
تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو
تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو بیا بیا که صبوری نمی توان از تو بخشم رفتی و گفتی قیامتم بینی چه زود…
تاچند وصل روی تو ایمه طلب کنیم
تاچند وصل روی تو ایمه طلب کنیم روزی بدود دل ز فراق تو شب کنیم تا چند جام لعل نهد لب بلب مرا ما کاسه…
تا شسته شد ز شیر لب روح پرورش
تا شسته شد ز شیر لب روح پرورش هیچ از دهان کس نشد آلوده شکرش آن شاخ گل که نخل مرادیست این زمان جز باد…
پیشت چو آب دیده خود خوار مانده ایم
پیشت چو آب دیده خود خوار مانده ایم خواری ز پیش ماست که بسیار مانده ایم از جور سنگ فتنه رفیقان گریختند ما پا سکشته…
پس از اجل به که روشن شود نکویی ما
پس از اجل به که روشن شود نکویی ما گر استخوان ننماید سفید رویی ما کنون که سنگ ملامت رسید دانستم که خالی از سببی…
بیا که میکُشدم درد آرزومندی
بیا که میکُشدم درد آرزومندی طبیب درد منی در بمن چه میبندی مرا گریز چو از بندگی میسر نیست تو را گزیر نباشد هم از…
بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد
بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد ساقیا می ده که بخت خفته ام بیدار شد یوسف مصری یکی هم از خریداران تست او…
بلبل زسوز زار من آهنگ برگرفت
بلبل زسوز زار من آهنگ برگرفت گل هم زخون دیده من رنگ برگرفت خوش آنکه یار زهره جبین گشت ساقیم آخر نهاد جام می و…
بسکه عاشق چشم تر بر نامه اش ناخوانده سود
بسکه عاشق چشم تر بر نامه اش ناخوانده سود چشم چون بگشاد تا خواند سیاهی رفته بود این چه گفتار است یا رب این چه…
بر نقش شیرین کوهکن گریید چشم زار او
بر نقش شیرین کوهکن گریید چشم زار او باشد کزین خون جگر رنگی برآرد کار او مردن بسی اسان بود هرچند کز حرمان بود گر…
بتر ز محنت هجر ای پسر چه خواهد بود
بتر ز محنت هجر ای پسر چه خواهد بود جدا ز وصل توام زین بتر چه خواهد بود به حلق تشنه ام از جرعه لب…
باز از بویت دل پژمرده در نشوو نماست
باز از بویت دل پژمرده در نشوو نماست معجز عیسا که می گویند بوی آشناست مردم از این رفتن و باز آمدن بنشین دمی کان…
با حسن دوست دل نشکیبد ز داغ عشق
با حسن دوست دل نشکیبد ز داغ عشق تا شمع حسن هست نمیرد چراغ عشق موسی صفت ز عشق طلب کن گل مراد کاین آتشین…
ایکه بر عاشق نگاه از لطف و احسان میکنی
ایکه بر عاشق نگاه از لطف و احسان میکنی گوییا بر عاشق خود مردن آسان میکنی آمدی چونسرو و بستان خانه گلشن ساختی گر بنوشی…
ای مصور ز کف این تخته تعلیم بنه
ای مصور ز کف این تخته تعلیم بنه سجده کن پیش بت ما سر تسلیم بنه گر سر و دست به میزان محبت داری جان…
ای داده زآستان خود آورارگی مرا
ای داده زآستان خود آورارگی مرا در خاک ره نشانده بیکبارگی مرا ازبسکه خون خورم زغمت بیخود اوفتم مردم نهند تهمت میخوارگی مرا دردا که…
ای باغبان چه حاصل از سرو ناز باغت
ای باغبان چه حاصل از سرو ناز باغت شمعی طلب که از وی روشن شود چراغت ای گل که سوخت عشقت سرتا قدم چو شمعم…
آنکه فرشته را ازو دست امید کوته است
آنکه فرشته را ازو دست امید کوته است با دل ما بود ولی از دل خود کی آگه است از بر ما چه میروی بهر…
آن سرو ناز کز چمن جان دمیده است
آن سرو ناز کز چمن جان دمیده است شاخ گلی بصورت او کس ندیده است آن نوغزال با من مجنون انیس بود اکنون چه دیده…
المنه لله که دگر مرغ خوش آواز
المنه لله که دگر مرغ خوش آواز قانون غزل کرد بمضراب زبان ساز چون لاله دلم چاک شد از باد بهاری وقت است که این…
یارم وداع کرد و ز آغوش میرود
یارم وداع کرد و ز آغوش میرود نام وداع می برم و هوش میرود زان خون دل ز دیده روانست کز نظر آن نورسیده سرو…
وه که این شیرینغزالان بازی ما میدهند
وه که این شیرینغزالان بازی ما میدهند هر کرا کردند مجنون سر به صحرا میدهند حیرتی دارم که این دنیاپرستان از چه رو با وجود…
همدمان رفتند و من از همرهان وامانده ام
همدمان رفتند و من از همرهان وامانده ام میرم از این غم که بی یاران چرا من زنده ام تاب وصلم نیست ایمه چون زیم…
هرکو بهشت وصل او امروز باشد حاصلش
هرکو بهشت وصل او امروز باشد حاصلش فردا بدوزخ گر رود دردی نباشد در دلش رویش چو گل افروخته نازش جهانی سوخته حسنی چنان نازی…
هرچند که گفتم غم دل سود ندارد
هرچند که گفتم غم دل سود ندارد میسوزم و هیچ آتش من دود ندارد منت ز طبیبان نکشد خسته دلی کو اندیشه مرگ و غم…
هر کس که پا نهاد بکویت ز دست رفت
هر کس که پا نهاد بکویت ز دست رفت هشیار و عاقل آمد و مجنون و مست رفت زلف تو خواستم که بگیرم دلم ربود…
نیستم طاقت که آه داد خواهی بشنوم
نیستم طاقت که آه داد خواهی بشنوم کآتشم در جان فتد هرگه که آهی بشنوم پیش ازین راضی نمیگشتم بدیداری ز دود راضیم اکنون که…
نه چنان بگرد کویت من ناصبور گردم
نه چنان بگرد کویت من ناصبور گردم که گر آستین فشانی چو غبار دور گردم من خسته در فراقت بکدام صبر و طاقت بره فراغ…
نصیب ما نشد از وصل یار جز غم هیچ
نصیب ما نشد از وصل یار جز غم هیچ بوعده یی ز دهانش خوشیم آنهم هیچ بیا که تجربه کردیم و غیر دیدن تو جراحت…
ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود
ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود عمر هم خوش نبود گرنه بدلخواه رود سوختم در ره خوبان ز پریشانی دل چو…
می خور که در سرای جهان نیست محکمی
می خور که در سرای جهان نیست محکمی با داست چون حباب درین خانه خرمی می خور که سنگ حادثه خواهد شکست گر شیشه سپهری…
من کیم خستهدلی حال دگرگون شدهای
من کیم خستهدلی حال دگرگون شدهای بیدلی سوختهای عاشق مجنون شدهای اضطراب من درمانده گریان داند جان به لب آمدهای غرقه جیحون شدهای گریهام بینی…
من اگر حسرت روی تو چنین خواهم برد
من اگر حسرت روی تو چنین خواهم برد حسرت روی زمین زیر زمین خواهم برد گر به جنت ره من با دل پر آه دهند…
مسکینی ما را نتوان شرح و بیان کرد
مسکینی ما را نتوان شرح و بیان کرد مسکین تر از آنیم که تقریر توان کرد کار می و معشوقه سراسر همه سودست از کس…
مردیم ز غم تا بتو محبوب رسیدیم
مردیم ز غم تا بتو محبوب رسیدیم از خود بگذشتیم و بمطلوب رسیدیم انصاف همین است که ما صبر نداریم هرچند که در صبر به…
مجنون منم گریخته عمری ز بند عشق
مجنون منم گریخته عمری ز بند عشق افتاده باز در پی دل در کمند عشق از شاخ عمر میوه شادی نچیده است دستی که کوته…
مارا تنی چو صورت دیوار مانده است
مارا تنی چو صورت دیوار مانده است چشم و زبان و دست و دل از کار مانده است خواهم که بشکنم قفس تن که دور…
ما از صفای سینه چو آیینه همیم
ما از صفای سینه چو آیینه همیم حاجت بقصه نیست که در سینه همیم پیوند ما بمهر تو روز الست شد امروز و دی نبود…
گویم سیاه بختی ام از دود آه کیست
گویم سیاه بختی ام از دود آه کیست چون خود ستاره سوخته باشم گناه کیست؟ جانی که من کنم که کند همچو کوهکن سنگی که…
گفتم ار عاشق شوم گاهی غمی خواهم کشید
گفتم ار عاشق شوم گاهی غمی خواهم کشید من چه دانستم که بار عالمی خواهم کشید زهر پنهان در می عشق است اما دلکش است…
گرچه کار دلم از صبر بسامان نشود
گرچه کار دلم از صبر بسامان نشود هم صبوری که کس از صبر پشیمان نشود جان ثابت قدم آنست که در راه وفا خاک ره…
گر یار مرا میل من خسته بسی نیست
گر یار مرا میل من خسته بسی نیست من دانم و او محرم این راز کسی نیست گر بوالهوسان را هوس شربت وصل است مارا…
گر قسمن ما شد ز ازل غم چه توان کرد؟
گر قسمن ما شد ز ازل غم چه توان کرد؟ وین دردی غم گر نرسد هم چه توان کرد؟ گفتی که بپرداز دل از دردم…
گر چو گل در کف ما جام می صبحگهی است
گر چو گل در کف ما جام می صبحگهی است آنهم از سایه اقبال تو ای سرو سهی است بهر جان هر که دم از…
گر بدامن گردی از آن رهگذر می بایدت
گر بدامن گردی از آن رهگذر می بایدت دامنی از دامن گل پاک تر می بایدت گر امید وصل باشد در قیامت دور نیست ایکه…
کی بمن وصل چنین غایه مویی برسد
کی بمن وصل چنین غایه مویی برسد راضیم گر بمن سوخته بویی برسد گر دمی نیز شوی رام من ای طرفه غزال تا هماندم به…