از جوش گریه دارم پیشت خروش امشب

از جوش گریه دارم پیشت خروش امشب بنشین تو لیک سویم بنشان ز جوش امشب دوش از خمار هجرت صد درد سر کشیدم پیش آ…

ادامه مطلب

از بتان دل برکنم گویم مسلمان دگر

از بتان دل برکنم گویم مسلمان دگر ناگهان روی ترا بینم پشیمان دگر تا دل آزاده در زنجیر زلفت بسته ام با خود از دیوانگی…

ادامه مطلب

در زیر زلف روی تو چون گل شکفته است

در زیر زلف روی تو چون گل شکفته است گل بین که زیر سایه سنبل شکفته است مشکل که از رخ تو کسی را گل…

ادامه مطلب

داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد

داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد آخر شرار آتش ما در تو کار کرد گفتم که جان بپای تو خورشید رخ دهم طالع…

ادامه مطلب

خوش نیست بی تو ساقی گر بزم خلد باقی است

خوش نیست بی تو ساقی گر بزم خلد باقی است از صحبت دو عالم مقصود روی ساقی است خاکم بباد دادی دامن فشاندی اما تا…

ادامه مطلب

خورشید صفت با همه کس مهر نمایی

خورشید صفت با همه کس مهر نمایی چون تیغ زنی از سر کین سوی من آیی تا واقف حالم بدهم جان بتو کز شوق من…

ادامه مطلب

خنده یی کردی چو گل مارا چو بلبل سوختی

خنده یی کردی چو گل مارا چو بلبل سوختی شوخیی کردی و گل را شیوه یی آموختی بود با خوبان عالم صد نظر بازی مرا…

ادامه مطلب

حسن کس از دلم آن شکل و شمایل نبرد

حسن کس از دلم آن شکل و شمایل نبرد مرهم درد توام وصل کس از دل نبرد هیچ دل جان نبرد از غم عشق تو…

ادامه مطلب

چون غنچه صد دل پاره شد لب ناگشودن مشکل است

چون غنچه صد دل پاره شد لب ناگشودن مشکل است با این پریشان خاطری مجموع بودن مشکل است از غمزه چشم خوشت نتوان که دل…

ادامه مطلب

چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست

چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست ز آشنایی او چاره جز جدایی نیست گذشتم از غم آن گل زرشک غیر ولی ز خار خار…

ادامه مطلب

چو به تیغ کین ز خشمم بسر رکاب آیی

چو به تیغ کین ز خشمم بسر رکاب آیی بخدا که پیش چشمم به از آفتاب آیی همه دم چو برق تازی بسرم چه گرمیست…

ادامه مطلب

چند نالم ز غم و شهر پر آوازه کنم

چند نالم ز غم و شهر پر آوازه کنم چون سگان ریش کهن را بزبان تازه کنم عشق تو (گشت) چو پروانه مرا بهر جلال…

ادامه مطلب

چشم مجنون هرچه بیند صورت لیلی بود

چشم مجنون هرچه بیند صورت لیلی بود خوش بود صورت پرستی گر بدین معنی بود من ز آب و رنگ حسن ساقی خود یافتم آنچه…

ادامه مطلب

جز داغ دلم چراغ شب نیست

جز داغ دلم چراغ شب نیست وز طالع تیره این عجب نیست گر با سگت از ادب زنم دم او عفو کند ولی ادب نیست…

ادامه مطلب

جان آفرین که جان همه عالم آفرید

جان آفرین که جان همه عالم آفرید جان مرا ز محنت و درد و غم آفرید یکذره و هزار غمم کافتاب صبح در ذره یی…

ادامه مطلب

تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه

تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه به چه حیله پیشت آیم چه سخن کنم بهانه هوس فسانه یا رب شودت…

ادامه مطلب

تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد

تا یوسفش چاکی چو گل در جیب پیراهن نشد از نکهت پیراهنش چشم پدر روشن نشد اول زرشک دوستی فرزند آدم کشته شد تا تیغ…

ادامه مطلب

تا غرق بحر خون نشوی از جفای کس

تا غرق بحر خون نشوی از جفای کس بیگانه شو ز خلق و مشو آشنای کس گنج نهان عشق بکس فاش چون کنم من بر…

ادامه مطلب

تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ

تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ عاشق کشی از سر بنه عاشق نو از در درآ بی صورت…

ادامه مطلب

پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو

پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو چاه در راه است چون یوسف بخوبی گم مشو در بهشت آدم بیک گندم چو ارزانی…

ادامه مطلب

بیا و درد هجران را دوا ده

بیا و درد هجران را دوا ده ز شربتخانه وصلم شفا ده غم عاشق کشت داد جفا داد تو بر عکس ایپری داد وفا ده…

ادامه مطلب

بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود

بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود جان به شکرانه دهد هر که سبکروح بود مردم ای مرهم دل عاقبت انصاف بده دل…

ادامه مطلب

به اعتقاد وفا بر کس اعتماد مکن

به اعتقاد وفا بر کس اعتماد مکن گر اعتماد کنی هم باعتقاد مکن چو آخرم بجز از زهر غم نخواهی داد دل مرا هم از…

ادامه مطلب

بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو

بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو چه کرده ام که جدا مانده ام ز صحبت تو فراق روی تو کرده است حالم آشفته مپرس حال…

ادامه مطلب

برتافت رخ چو آینه آنماه چون کنم

برتافت رخ چو آینه آنماه چون کنم نبود مجال دم زدنم آه چون کنم ره در دلم نمیدهد آن بت بهیچوجه سنگین دل است در…

ادامه مطلب

بحق شام وصال و بعهد روز نخست

بحق شام وصال و بعهد روز نخست که روز و شب دل من در هوای صحبت تست فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند که خوش…

ادامه مطلب

باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد

باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد عاقبت دود چراغ شب نشینان کار کرد صد هزاران عاشق گل گشت و کس آهی نزد مدعی از…

ادامه مطلب

با دیگران بعشوه سخن هر نفس کنی

با دیگران بعشوه سخن هر نفس کنی بیچاره من که چون رسم از دور بس کنی دانم که هست با همه جورت نظر بمن کز…

ادامه مطلب

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار خیز و فرصت دان گلی…

ادامه مطلب

ای مرا داغی به دل از لعل آتش رنگ تو

ای مرا داغی به دل از لعل آتش رنگ تو بسته راه زندگی بر من دهان تنگ تو نیمه جانی کز کف خوبان برون آورده…

ادامه مطلب

ای دلم چون پسته از شور نمک بریان تو

ای دلم چون پسته از شور نمک بریان تو سوخت مغز استخوانم پسته خندان تو من کجا پیدا شوم جاییکه همچون ذره اند صد هزاران…

ادامه مطلب

ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی

ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی هرکه مشتاق تو باشد چکند جان کسی از نمکدان دهانت جگرم میسوزد چند از شوق تو سوزد دل بریان…

ادامه مطلب

آنم که دل بعالم پرغم نمیدهم

آنم که دل بعالم پرغم نمیدهم یکدم فراغ دل به دو عالم نمیدهم گر شاه عیب رندی من کرد حاکم است باری منش بسلطنت جم…

ادامه مطلب

آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت

آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت هرگاه که در خاطرم آید جگرم سوخت جز صورت او در نظرم هیچ نیاید کز یک…

ادامه مطلب

امروز دل از آینه جان نظرت کرد

امروز دل از آینه جان نظرت کرد عاشق نظر امروز بچشم دگرت کرد می نوش که مهلت نبود در چمن عمر کز آب حیاتی که…

ادامه مطلب