وه که این شیرین‌غزالان بازی ما می‌دهند

وه که این شیرین‌غزالان بازی ما می‌دهند هر کرا کردند مجنون سر به صحرا می‌دهند حیرتی دارم که این دنیاپرستان از چه رو با وجود…

ادامه مطلب

همدمان رفتند و من از همرهان وامانده ام

همدمان رفتند و من از همرهان وامانده ام میرم از این غم که بی یاران چرا من زنده ام تاب وصلم نیست ایمه چون زیم…

ادامه مطلب

هرکو بهشت وصل او امروز باشد حاصلش

هرکو بهشت وصل او امروز باشد حاصلش فردا بدوزخ گر رود دردی نباشد در دلش رویش چو گل افروخته نازش جهانی سوخته حسنی چنان نازی…

ادامه مطلب

هرچند که گفتم غم دل سود ندارد

هرچند که گفتم غم دل سود ندارد میسوزم و هیچ آتش من دود ندارد منت ز طبیبان نکشد خسته دلی کو اندیشه مرگ و غم…

ادامه مطلب

هر کس که پا نهاد بکویت ز دست رفت

هر کس که پا نهاد بکویت ز دست رفت هشیار و عاقل آمد و مجنون و مست رفت زلف تو خواستم که بگیرم دلم ربود…

ادامه مطلب

نیستم طاقت که آه داد خواهی بشنوم

نیستم طاقت که آه داد خواهی بشنوم کآتشم در جان فتد هرگه که آهی بشنوم پیش ازین راضی نمیگشتم بدیداری ز دود راضیم اکنون که…

ادامه مطلب

نه چنان بگرد کویت من ناصبور گردم

نه چنان بگرد کویت من ناصبور گردم که گر آستین فشانی چو غبار دور گردم من خسته در فراقت بکدام صبر و طاقت بره فراغ…

ادامه مطلب

نصیب ما نشد از وصل یار جز غم هیچ

نصیب ما نشد از وصل یار جز غم هیچ بوعده یی ز دهانش خوشیم آنهم هیچ بیا که تجربه کردیم و غیر دیدن تو جراحت…

ادامه مطلب

ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود

ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود عمر هم خوش نبود گرنه بدلخواه رود سوختم در ره خوبان ز پریشانی دل چو…

ادامه مطلب

می خور که در سرای جهان نیست محکمی

می خور که در سرای جهان نیست محکمی با داست چون حباب درین خانه خرمی می خور که سنگ حادثه خواهد شکست گر شیشه سپهری…

ادامه مطلب

من کیم خسته‌دلی حال دگرگون شده‌ای

من کیم خسته‌دلی حال دگرگون شده‌ای بیدلی سوخته‌ای عاشق مجنون شده‌ای اضطراب من درمانده گریان داند جان به لب آمده‌ای غرقه جیحون شده‌ای گریه‌ام بینی…

ادامه مطلب

من اگر حسرت روی تو چنین خواهم برد

من اگر حسرت روی تو چنین خواهم برد حسرت روی زمین زیر زمین خواهم برد گر به جنت ره من با دل پر آه دهند…

ادامه مطلب

مسکینی ما را نتوان شرح و بیان کرد

مسکینی ما را نتوان شرح و بیان کرد مسکین تر از آنیم که تقریر توان کرد کار می و معشوقه سراسر همه سودست از کس…

ادامه مطلب

مردیم ز غم تا بتو محبوب رسیدیم

مردیم ز غم تا بتو محبوب رسیدیم از خود بگذشتیم و بمطلوب رسیدیم انصاف همین است که ما صبر نداریم هرچند که در صبر به…

ادامه مطلب

مجنون منم گریخته عمری ز بند عشق

مجنون منم گریخته عمری ز بند عشق افتاده باز در پی دل در کمند عشق از شاخ عمر میوه شادی نچیده است دستی که کوته…

ادامه مطلب

مارا تنی چو صورت دیوار مانده است

مارا تنی چو صورت دیوار مانده است چشم و زبان و دست و دل از کار مانده است خواهم که بشکنم قفس تن که دور…

ادامه مطلب

ما از صفای سینه چو آیینه همیم

ما از صفای سینه چو آیینه همیم حاجت بقصه نیست که در سینه همیم پیوند ما بمهر تو روز الست شد امروز و دی نبود…

ادامه مطلب

گویم سیاه بختی ام از دود آه کیست

گویم سیاه بختی ام از دود آه کیست چون خود ستاره سوخته باشم گناه کیست؟ جانی که من کنم که کند همچو کوهکن سنگی که…

ادامه مطلب

گفتم ار عاشق شوم گاهی غمی خواهم کشید

گفتم ار عاشق شوم گاهی غمی خواهم کشید من چه دانستم که بار عالمی خواهم کشید زهر پنهان در می عشق است اما دلکش است…

ادامه مطلب

گرچه کار دلم از صبر بسامان نشود

گرچه کار دلم از صبر بسامان نشود هم صبوری که کس از صبر پشیمان نشود جان ثابت قدم آنست که در راه وفا خاک ره…

ادامه مطلب

گر یار مرا میل من خسته بسی نیست

گر یار مرا میل من خسته بسی نیست من دانم و او محرم این راز کسی نیست گر بوالهوسان را هوس شربت وصل است مارا…

ادامه مطلب

گر قسمن ما شد ز ازل غم چه توان کرد؟

گر قسمن ما شد ز ازل غم چه توان کرد؟ وین دردی غم گر نرسد هم چه توان کرد؟ گفتی که بپرداز دل از دردم…

ادامه مطلب

گر چو گل در کف ما جام می صبحگهی است

گر چو گل در کف ما جام می صبحگهی است آنهم از سایه اقبال تو ای سرو سهی است بهر جان هر که دم از…

ادامه مطلب

گر بدامن گردی از آن رهگذر می بایدت

گر بدامن گردی از آن رهگذر می بایدت دامنی از دامن گل پاک تر می بایدت گر امید وصل باشد در قیامت دور نیست ایکه…

ادامه مطلب

کی بمن وصل چنین غایه مویی برسد

کی بمن وصل چنین غایه مویی برسد راضیم گر بمن سوخته بویی برسد گر دمی نیز شوی رام من ای طرفه غزال تا هماندم به…

ادامه مطلب

کشت چون صیدم سگ یار و کشد در خاک هم

کشت چون صیدم سگ یار و کشد در خاک هم وه که کرد از تیغ او محرومم از فتراک هم خوانده ام خاک رهت خود…

ادامه مطلب

کدورت غم هجرت بیک نگاه برفت

کدورت غم هجرت بیک نگاه برفت جمال کعبه چو دیدم غبار راه برفت به آستان تو چندان بسجده سودم رخ که سوده گشت رخ و…

ادامه مطلب

قد طوبی و لب کوثر و خود حور بهشت است

قد طوبی و لب کوثر و خود حور بهشت است یارب ملک است آدمی این چه بهشت است جز برق محبت نبود آتش موسی گر…

ادامه مطلب

غم ندارد ز گدایی تن غم پرور ما

غم ندارد ز گدایی تن غم پرور ما گو هما سایه دولت مفکن بر سرما در سفالین قدح و ساغر باده یکی است غایت این…

ادامه مطلب

عیب پری مکن که نهان از تو گشته است

عیب پری مکن که نهان از تو گشته است دیوی که عیب خود بشناسد فرشته است از باغ بخت سبزه عیشش کجا دمد عاشق که…

ادامه مطلب

عالمی را تو به شوخی دل و جان سوخته‌ای

عالمی را تو به شوخی دل و جان سوخته‌ای ای پسر این همه شوخی ز که آموخته‌ای با دل زار مرا باز بسوزی بچه رنگ…

ادامه مطلب

ظَن مبر کز دودِ دل پیشت شکایت می‌کنم

ظَن مبر کز دودِ دل پیشت شکایت می‌کنم با تو از بیداد بخت خو حکایت می‌کنم من که باشم؟ کآرزو باشد به پابوست مرا از…

ادامه مطلب

صبر کن ای باغبان کاندوه بلبل بگذرد

صبر کن ای باغبان کاندوه بلبل بگذرد خواری بلبل سرآید خوبی گل بگذرد عشق شیرین از هزاران خسرو شیرین به است حسن معنی جو که…

ادامه مطلب

شمشاد تو پروای کس از ناز ندارد

شمشاد تو پروای کس از ناز ندارد با چشم سیه گو که نظر باز ندارد از عشق ننالیم که این زخم نهانی است یعنی که…

ادامه مطلب

شاهان اگر بصحبت رندان نظر کنند

شاهان اگر بصحبت رندان نظر کنند شاید که نازو سروری از سر بدر کنند با دشمنان عتاب بود مصلحت ولی با دوستان بچشم عنایت نظر…

ادامه مطلب

سوختم بهر خدا در هجر ازین بیشم مسوز

سوختم بهر خدا در هجر ازین بیشم مسوز بیش ازین از حسرت شمع رخ خویشم مسوز خنده بر حالم مکن وز لب نمک بر من…

ادامه مطلب

سرو من تا چو مه از خانه زین گشت بلند

سرو من تا چو مه از خانه زین گشت بلند آفتابی دگر از روی زمین گشت بلند برحذر باش دلازان بت خونخواره که باز رنگش…

ادامه مطلب

سخن بگو و دل از من بیک سخن بستان

سخن بگو و دل از من بیک سخن بستان بیک کرشمه شیرین مرا ز من بستان بیک حکایت شیرین هلاک کن خسرو تو شاه حسنی…

ادامه مطلب

ساقی که یار ما بود اغیار را چه بحث؟

ساقی که یار ما بود اغیار را چه بحث؟ جایی که گل حریف شود خار را چه بحث؟ مشتاق دیدنت چکند چشمه حیات با آب…

ادامه مطلب

زبسکه روزم از آن مه ملال می خیزد

زبسکه روزم از آن مه ملال می خیزد شبم بکشتن خود صد خیال می خیزد نهال قد بتان جمله فتنه انگیزند ندانم از چه زمین…

ادامه مطلب

ز خونم سیر کی گردد که با لعلش نظر دارم

ز خونم سیر کی گردد که با لعلش نظر دارم ز چشمم می‌کشد تا قطره‌ای خون در جگر دارم مکن منع از سجود خود مرا…

ادامه مطلب

روی تو مصحفی است که در آن خوبی است

روی تو مصحفی است که در آن خوبی است خال تو آیتی است که در شان خوبی است جان جهان، ملاحت روی تو تازه کرد…

ادامه مطلب

رسید مست من از می برخ گل افکنده

رسید مست من از می برخ گل افکنده رخی و صد گل خوبی لبی و صد خنده کلاله بسته و چون گل گشاده پیشانی زرشک…

ادامه مطلب

دیده گر جای تو ای چشمه خورشید شود

دیده گر جای تو ای چشمه خورشید شود خار در گلشن چشمم گل امید شود گر لب لعل تو بخشد همه را آب حیات همه…

ادامه مطلب

دور از درت به تیغ نه از بهر جان شدم

دور از درت به تیغ نه از بهر جان شدم اندیشه از ملال تو کردم از آن شدم پایم ندید رفتن ازان در چو راندی…

ادامه مطلب

دلا چو باز گریزان ز وصل مردم باش

دلا چو باز گریزان ز وصل مردم باش دمی بهر که بر آری دمی دگر گم باش اگر هوای نشستن به صحبتی داری درون میکده…

ادامه مطلب

دل اهل نظر از نرگس شهلا با تست

دل اهل نظر از نرگس شهلا با تست نظری جانب ما کن که نظرها باتست چشم و ابروی خوش و سرو قد و روی چو…

ادامه مطلب

درد از طبیب گرچه نهفتن نمی توان

درد از طبیب گرچه نهفتن نمی توان درد دلی مراست که گفتن نمی توان خواهم شکفته رو زیم از غم چو گل ولی هرگز بزهر…

ادامه مطلب

اگرچه چشم منی همنشین اغیاری

اگرچه چشم منی همنشین اغیاری چه نور دیده گلی در میان صد خاری نگویم آنکه خریدار یوسفم حاشا که خودفروش زند لاف این خریداری اگر…

ادامه مطلب

اطیفه عجب از غمزه نرگست دادند

اطیفه عجب از غمزه نرگست دادند که عالمی کشد و خاطری برنجاند خراب مستی آن عاشقم که در گامش چو جرعه یی بفشانند جان برافشاند…

ادامه مطلب