می ده که بی غبار غمی از جهان روم

می ده که بی غبار غمی از جهان روم آلوده دل مباد کزین خاکدان روم خلق جهان بگریه من خنده گر زنند طوفان شود ز…

ادامه مطلب

من لایق آن نیستم تا یار همرازم کنی

من لایق آن نیستم تا یار همرازم کنی ای من سگت خواهم دمی پیش خود آوازم کنی گاهم کنی خندان نظر گویم شدی یارم دگر…

ادامه مطلب

من آن مستم که از اطوار خود یکمو نمیگردم

من آن مستم که از اطوار خود یکمو نمیگردم بهر پهلو که میگردم از آن پهلو نمیگردم نصیحتگوی من هر لحظه صد افسون دمد لیکن…

ادامه مطلب

مشتی مگسانیم سپند شکر تو

مشتی مگسانیم سپند شکر تو ما را بچه رانند رقیبان ز بر تو از دیده بدل رفتی و نزدیک هلاکم بازآ که بسی دور کشید…

ادامه مطلب

مرو از دیده چو برق و بمن زار ببخش

مرو از دیده چو برق و بمن زار ببخش بارها سوخته یی خرمنم انبار ببخش شرف صحبت گل محو کند زشتی خار نیکی خود نگر…

ادامه مطلب

محرومی ما جز گنه بخت نباشد

محرومی ما جز گنه بخت نباشد ورنی دل کس نیز چنین سخت نباشد گر در سر و سامان زدم آتش مکنم عیب آنرا که جگر…

ادامه مطلب

ما گرچه گداییم وفا در خور ما نیست

ما گرچه گداییم وفا در خور ما نیست حیف است که یاری چو ترا هیچ وفا نیست صاف می عشرت همه را داد وصالت چون…

ادامه مطلب

ما از ازل به عشق تو دیوانه زاده‌ایم

ما از ازل به عشق تو دیوانه زاده‌ایم پیش از وجود داغ تو بر دل نهاده‌ایم ما دردپرور غم عشقیم اگر ترا دل داده‌ایم پیش…

ادامه مطلب

گو جام جم مباش، سفال شراب بس

گو جام جم مباش، سفال شراب بس لب تشنه را ز هر دو جهان یکدم آب بس حرف محبت است مراد از جهان رقم یک…

ادامه مطلب

گفتی چمن بوقت گل ای همنفس خوش است

گفتی چمن بوقت گل ای همنفس خوش است وقت تو خوش که مرغ مرا با قفس خوش است بی روی دوست گشت گلستان چه فایده…

ادامه مطلب

گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است

گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است سینه چون غم به صد چاک و دهان دوخته است گرنه آن ماه جبین می طلبد دل…

ادامه مطلب

گرچه از عشق بتان صبر و دل و هوشم شد

گرچه از عشق بتان صبر و دل و هوشم شد باز عاشق شدم آن جمله فراموشم شد هیچ سروی نگرفتم به بر از یاد قدش…

ادامه مطلب

گر کاکلی بتان بسر خود رها کنند

گر کاکلی بتان بسر خود رها کنند صاحبدلان تفرج صنع خدا کنند پر دل منه بوعده خوبان که این گروه از صد هزار وعده یکی…

ادامه مطلب

گر حسن و دلبری بتو مهپاره داده اند

گر حسن و دلبری بتو مهپاره داده اند چشمی بماهم از پی نظاره داده اند آندم که خورده اند دو لعل تو خون ما یک…

ادامه مطلب

گر بسوزد تن زارم بر من خار و خسی است

گر بسوزد تن زارم بر من خار و خسی است غم دل می خورم اما که دلم آن کسی است بسکه شبها من دیوانه بخود…

ادامه مطلب

کی سگت از استخوان من شکار من شود

کی سگت از استخوان من شکار من شود قرعه یی می افکنم گر بخت یار من شود خاک من ای گریه از راه سگان او…

ادامه مطلب

کعبه عاشق من کاش شکیبا بودی

کعبه عاشق من کاش شکیبا بودی چاره عشق شکیب است دریغا بودی خلق عالم همه دیوانه شدی چون من مست حسن پنهان تو گر بر…

ادامه مطلب

کرد بیدارم ز خواب بیخودی آن آفتاب

کرد بیدارم ز خواب بیخودی آن آفتاب این چنین بیداریی هرگز نبیند کس بخواب شب سگت سوی من آمد ره مگر گم کرده بود یا…

ادامه مطلب

قدرم چو مه از مهر سعادت اثر تست

قدرم چو مه از مهر سعادت اثر تست من هیچ نی ام هرچه بود از نظر تست ایطایر فرخنده، تو طاووس بهشتی بخرام که چشم…

ادامه مطلب

غم و فرح بمن می پرست میگذرد

غم و فرح بمن می پرست میگذرد که در دو صاف جهان هر چه هست می گذرد نه آنچنان گذرد عیش ما که میخواهیم ولی…

ادامه مطلب

عندلیب از حسن گل افروختن داند که چیست

عندلیب از حسن گل افروختن داند که چیست هرکه با شمعی در افتد سوختن داند که چیست او که صبر آموزدم روزی اگر عاشق شود…

ادامه مطلب

عشق جانان راحت جان من بیچاره است

عشق جانان راحت جان من بیچاره است آتش دوزخ بهشت مرغ آتشخواره است تا گل رویش شکفت آن سرو دل با کس نماند ور کسی…

ادامه مطلب

عاشق بیخانمان گر اختیاری داشتی

عاشق بیخانمان گر اختیاری داشتی بر مراد خاطر خود روزگاری داشتی قسمت گردون اگر بودی بقانون مراد عاشق بیچاره هم وصلی زیاری داشتی عالمی نخجیر…

ادامه مطلب

صبا چو جعد سر زلف یار من بگشود

صبا چو جعد سر زلف یار من بگشود گره ز کار من و روزگار من بگشود شکفته اند حریفان چو گل ز هر سویی مگر…

ادامه مطلب

شمع را پیش رخت اشک نیاز اینهمه چیست

شمع را پیش رخت اشک نیاز اینهمه چیست گرنه سر گرم تو شد سوز و نیاز اینهمه چیست صد کنار از غم سرد تو پر…

ادامه مطلب

شاید که پرده زان رخ باد صبا گشاید

شاید که پرده زان رخ باد صبا گشاید روی گشاده او کار مرا گشاید ما را ز بوی یوسف نگشود هیچ کاری شاید که آن…

ادامه مطلب

سوخت صدجان سرو من تا حسن او بالا گرفت

سوخت صدجان سرو من تا حسن او بالا گرفت برق حسن او نگویی بر من تنها گرفت توسن عشق است تندودست تدبیرست سست عقل نتواند…

ادامه مطلب

سرو من، چون سخن از لعل چو قندت گویم

سرو من، چون سخن از لعل چو قندت گویم بوسه یی خواهم و ترسم که بلندت گویم آتش دل مگر از سینه خود آید بزبان…

ادامه مطلب

سراپا شمع از آن نورست کز آلودگی دور است

سراپا شمع از آن نورست کز آلودگی دور است اگر سوزد چنین پروانه هم نور علی نور است بیمن دامن پاک تو صافی دل بود…

ادامه مطلب

ساقیا بی لب لعلت می ناب اینهمه نیست

ساقیا بی لب لعلت می ناب اینهمه نیست گرنه ذوق تو بود شوق شراب اینهمه نیست گنج مستی طلبی عالم هستی بگذار زانکه این عالم…

ادامه مطلب

زخم پنهان بردل عاشق تو میدانی زدن

زخم پنهان بردل عاشق تو میدانی زدن هر کمان ابرو نداند تیر پنهانی زدن تا نگردی آشنا در بحر عشقت راه نیست گر نیی موسی…

ادامه مطلب

ز خشم و ناز تو صد شوق شد فزون در دل

ز خشم و ناز تو صد شوق شد فزون در دل تغافل تو همه التفات و ما غافل چرا ز دیدن مجنون ملولی ای لیلی…

ادامه مطلب

روی کسی چو صورت آینه سوی تست

روی کسی چو صورت آینه سوی تست کز خویشتن تهی و پر از مهر روی تست ای آفتاب بر فلک همچو ماه تو پشتش از…

ادامه مطلب

رشکم از کس نبود گرد و جهان حاصل اوست

رشکم از کس نبود گرد و جهان حاصل اوست میرم از غیرت آنکس که غمت در دل اوست مقبل آن نیست که چون مه بفلک…

ادامه مطلب

دینم ببرد آن بت و گوید که جان کجاست

دینم ببرد آن بت و گوید که جان کجاست ناصح که کرد منع دلم، این زمان کجاست گفتی که جای یار مکن جز درون جان…

ادامه مطلب

دور از تو دل من به که پیغام فرستد

دور از تو دل من به که پیغام فرستد پیغام همان به که دلارام فرستد پیش تو حکایت بزبان دل و جان است آنجا رقم…

ادامه مطلب

دلا خراب مکن نقش بت پرستی را

دلا خراب مکن نقش بت پرستی را چو گرد باد فروپیچ گرد هستی را دم مسیح و حیات خضر بما نرسد غنیمتی شمر ای دوست…

ادامه مطلب

دل زنده شوم چون نگرم سیم تنان را

دل زنده شوم چون نگرم سیم تنان را جان تازه کند دیدن بت برهمنان را عاشق که در آتش نرود چون زن هندو نامش ننهی…

ادامه مطلب

درعشق گنهکارم اگر خاک نگردم

درعشق گنهکارم اگر خاک نگردم تا خاک نگردم ز گنه پاک نگردم عمرم بتماشای تو بگذشت و هنوزت یکبار نبینم که جگر چاک نگردم بی…

ادامه مطلب

الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفل‌ها

الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفل‌ها ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دل‌ها از آن روزست در دل‌ها خیال دانه خالت که…

ادامه مطلب

اگرچه رسم بود دل به دل‌ستان دادن

اگرچه رسم بود دل به دل‌ستان دادن به دست دل نتوان بیش ازین عنان دادن سپرده‌ام دل خود را به دست خون‌خواری که راضی‌ام ز…

ادامه مطلب

از ضعف اگر در آینه بینم جمال خویش

از ضعف اگر در آینه بینم جمال خویش آهی کشم که آینه گردد ز حال خویش مرغ شکسته بالم و در وادی امید پیدا بود…

ادامه مطلب

از جهان این بس که نانی خشک و آبی خوش کنی

از جهان این بس که نانی خشک و آبی خوش کنی وانگهی در گوشه یی افتی و خوابی خوش کنی گنج قارون صرف راه کعبه…

ادامه مطلب

از آن در دیده یعقوبش غم یوسف غبار آرد

از آن در دیده یعقوبش غم یوسف غبار آرد که عشق آموختن پیرانه‌سر کوری به یار آرد مکش ای مست ناز امروز مارا فکر فردا…

ادامه مطلب

در ره عشق از خضر هم زندگی واماندگی است

در ره عشق از خضر هم زندگی واماندگی است پیش صاحب مشربان مردن حیات و زندگی است قصه طوطی شنیدی مردنست آزادیت تا نمردی گردنت…

ادامه مطلب

در بت پرستی قبله ام چون آن بت روحانی است

در بت پرستی قبله ام چون آن بت روحانی است در سجده شکر حقم کاین دولتم ارزانی است دلدار اگر جوری کند از غایت یاری…

ادامه مطلب

خوش آنکه همنفس یار خویشتن بودم

خوش آنکه همنفس یار خویشتن بودم رفیق و همدم و همراز و همسخن بودم خوش آنکه جلوه چو میکرد آفتاب رخش من آفتاب پرستی چو…

ادامه مطلب

خوبان که نیش بر جگر ریش می‌زنند

خوبان که نیش بر جگر ریش می‌زنند نوشی نمی‌دهند چرا نیش می‌زنند خار از دلم به زخم زبان کی برون شود؟ بیهوده سوزنی به دل…

ادامه مطلب

خطت که لب لعل شکر خای گرفته

خطت که لب لعل شکر خای گرفته نقشی است که در خاتم جان جای گرفته از چشم و دل ما نرود سرو قد تو کان…

ادامه مطلب

حدیث ما و تو هر بوالهوس نمیداند

حدیث ما و تو هر بوالهوس نمیداند زبان عاشق و معشوق کس نمیداند من از حدیث تو مستم رقیب از شکرت سخن سرایی طوطی مگس…

ادامه مطلب